من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

اونور من!!

 

گیلاسی در مورد متولیدن ماهها و طالع بینی و خصویات اخلاقیشون  مطلبی نوشته بود که منو یاد نوشتن این پست انداخت که مدت ها بود میخواستم بنویسم.امروز میخوام  یکمی اونور قضیه رو نشون بدم.کدوم قضیه؟  ابعاد مختلف  خودم رو دیگه.خیلی ها تا الان با توجه به نوشته های اینجا یک برداشت و تصور و تصویر ذهنی خاصی!!! از من دارن اصلا به گیرنده های ذهنتون دست نزنین این نوشته فقط برای برطرف کردن نویز های تصویری شماست!!!

 

1- تو کلاس ورزشی که این روزا  میرم محل سگ نمیذارم به کسی!! نه اینکه مغرورم و اینا!! نه!! تو جمع های غریبه خیلی  خویشتن دارم بخصوص اگه چند تا  آدم بچه پر رو هم باشن که حس کنم میخوان به زور ازم اطلاعات بکشن بیرون حتی اگه در حد پرسیدن وزن و رژیم غذایی و ایناباشه!!!!!!. یا مثلا به سختی سر صحبت رو تو اتوبوس یا تاکسی میشه با من باز کرد.خیلی خوشم نمیاد طرف از راه نرسیده زرررررررتی باهام  پسر خاله شه. از تو تو و مفرد  حرف زدن با افراد غریبه و بزررگتر ها اصلا خوشم نمیاد. من تا 18 سالگی و قبل از دانشگاه کسی بودم که فامیل( نه دوستان و خوانواده ) به لالی یا توانایی حرف زدن من شک داشتن!!! البته همون موقع ها هم تیکه هایی میومدم که تا دو سه روز هر کی یادش میافتاد میخندید ولی در کل خیلی بیشتر گوش میکردم.  تا حدی میشه گفت یه جورایی  خجالتی!!!!!بودم .کاملا دو فاز متضاد داشتم.این تضاد تو دوران بزرگسالی در برخورد اول با افراد بیشتر خودش رو نشون میده.دوستایی که یه جورایی تو محیط های رسمی باهاشون همکار بودم و بعد با هم فابریک شدیم همیشه بهم میگن صمیم! اصلا جرات نمیکردیم بهت نزدیک بشیم فک میکردیم خیلی آدم حسابی هستی!!!! نمیدونستیم اینقدر باحالی!!( = خل هستی!!!) نه اینکه وحشتناک بوده باشم ها!!! بیشتر دلیلش اینه که خیلی خانمانه و محترمانه برخورد میکنم و یه جورایی خیلی رسمی هستم تو برخورد های اول. خب استثنا هم داره و این استثناها مربوط به جلسات گند رسمی  من در برخورد های اوله که مثلا ممکنه برم وسط و در عین جو به شدت رسمی زده اون محفل!یهو  کردی برقصم برای ملت!!!!البته اینا تو دنیای واقعیه و من اینجا خودم از اون بچه پر روهام!!!!!

 

2-به شدت در بعضی موارد جزیی و کوچولو رگ  لجبازیم گل میکنه و روی حرف  الکی خودم پافشاری میکنم.این بعد من پس از ازدواجم کشف شد!!یعنی قبلش بود ها!!!! ولی رشد فزاینده پیدا کرد و الان هر شیش ماه یکبار عود میکنه دوباره!!!!مثلا فک کنین از علی میخوام برام فلان مجله آشپزی رو بگیره.(شونصد تا مجله رنگ و وارنگ و انواع آبونمان ها رو دارم ها!!!) بعد اونم حرصش در میاد و میگه اینا همشون مثل همن فقط عکس هاشون فرق میکنه و دستوراشون تکراریه( که واقعا هم راست میگه ولی من عشق حال کردن و راز و نیاز با همون عکس ها رو دارم دیگه!!!) و تازه تو که اصلا دو بار هم غذاهای اینا رو درست نکردی من دلم خوش باشه!!! منم مثلا ناراحت میشم و بعد از اینجا پروسه  ربط دادن هر موضوعی اعم از تاریخ تمدن ملل شکست خورده و علت  رشد جلبک راه راهی  تو حوض خونه اسمال آقا اینا رو به این قضیه ربط میدم !!و بعد میگم میدونی موضوع چیه؟ تو به نظر من احترام نذاشتی الان!!! و این یعنی فاجعه!! و هر کسی دنبال یه چیزیه و منم دنبال این کتاب ها و مجله هام و دوست دارم الکی الکی بخرمشون و بندازم گوشه اتاق!!! و یه مرد عاقل باید بدونه که تو امورا خصوصی خانمش دخالت نکنه بخصوص وقتی اون خانم خیلی حواسش به خرج های الکی هم هست و جلوشون رو میگیره!!!!!!!!!( آره جون خودم!) و به مدت یک ساعت ( نه بیشتر چون نمیتونم!!) یکم قیافه میگیرم و بعد مثل بچه آدم میرم منت کشی!!! منت کشی من هم در نوع خودش جالبه و علی قلقش دستش اومده .من در منت کشی  بطور  محسوس اصلا نباید حس کنم د ارم منت میکشم.و فقط منتظرم یه لبخندی یا مشابه اون تو چشم ها یا لب های علی ببینم و تو سیم ثانیه دوباره خودم میشم.الان دیگه علی اینو خوب فهمیده و یکی دو تا حرف خنده دار که بزنه و بگه نیگاش کن!!! داره میترکه از خنده ولی دختره پر رو خودش رو چقدر محکم باد کرده برا من!!!  زندگی بلافاصله شیرین می شود.

 

3- اهل بحث کردن الکی نیستم خداییش!!!تو عصبانیت  و در موارد نادر اگه کسی باهام بحث کنه فقط سکوت میکنم و بدون اختیار میرم سمت یه لیوان آب سرد!! تو خونمون  اصلا هم حرف زشت نمیزنیم.به شدت از آدم های که دهنشون چاک و بست نداره و هر حرف زشتی رو میزنن بدم میاد.بامزه ترین  فحش من در دنیای واقعی  و وقتی که خیلی عصبانی میشم کلمه زیبا و با ادبی ((گو.....ز....و) می باشد و بارها بوده وقتی داشتم با ناراحتی از کسی برای علی درد دل میکردم یهو دیدم غش کرده از خنده و محکم بغلم کرده و بوسم کرده  اونم وسط مراسم درد و دل!!!! بعد که با چشم های گرد میگم برای چی میگه همچین خوشگل اون کلمه رو گفتی که نتونستم خودم رو نگه  دارم!!! ولی تا دلتون بخواد توی دلم انواع و اقسام فحش های  خانوادگی و خواهر مادر و پدر برادر  جنبون بلدم بدم!!!تازه اینجا هم بارها دوستان مستفیضم کردن!! که بی ادب و فحاش و هتاک و عفت عمومی جر بده!!!! هستم!!!!خدا صبرتون بده.

 

4-به طرز بیمار گونه ای !!!! فک میکنم  وظیفه دارم مشکل خیلی ها رو من!!! حل کنم.  اونم وقتی مستقیما نمیخوان !! یکی هم نیست بگه مادر ت خوب!! پدرت خوب!!! آخه آدم خنگ !!وقتی طرف داره مشکلش رومطرح  میکنه و تولازم نیست  کمک زیادی  بکنی چرا قولی میدی که یارو  از خوشحالی پشتک وارو بزنه و خودت دو دستی توی سرت!! مثلا فک کنیین تو آرایشگاه!! خانم تحصیل کرده  ای  داره در مورد زبان و انتخاب کلاس زبان مناسب برای خودش  و سیستم خوب  با بغل دستیش که در حد چغندر از سیستم های آموزشی تدریس زبان اطلاعات داره کمک میخواد.یه جوری با یکی دو تا جمله میفهمونم که توصیه های اون مشاور چغندری!!! زیادی خطرناکه و اون خانمه  که سوال پرسیده بود  هم گیر میده که پس شما بگین من چکار کنم و من در یک اقدام مسخره بهش میگم این تلفنم و سه روز دیگه تماس بگیرید تا من پس از پرس  و جوی کافی ( که خودش هم میتونسته با مراجعه حضوری  به آموزشگاه ها بفهمه!!) و مقایسه سیستم ها بهتون بگم فلان موسسه و فلان شعبه اش ( که والا خودمم نمیدونستم کجاست!! و پدر م در اومدد و شصت تا تلفن زدم تا فهمیدم!!!!) چه مزایا و معایبی نسبت به موسسه که ای که من میشناسم دارم و بعد یکی رو بهتون میگم و اگه دلتون خواست برین و ثبت نام کنین!!!!

 

5-اصلا اصلا اصلا نمیتونم جلوی کسی گریه کنم!!! اخلاق خیلی بدیه!! مثلا نوحه های ماه محرم رو که میذارن و بخصوص اون عربیاش رو که معنی اش رو هم مینویسه و دل آدم رو اب می کنه از درد رو وقتی  میشنوم و همچین بغض میکنم که دارم خفه میشم و بعد میرم تو دسشویی و جلوی آینه هی به صورتم آب میزنم و بغضم رو قورت میدم و بعد میام بیرون تا کسی نبینه حتی علی!! یا مثلا فیلم مادر رو اون تیکه ای که عبدی داره آخرش میگه مادر...مرد.....خیلی منو متاثر کرد ولی مردم و زنده شدم تا اشکم در نیاد  درحالیکه بابام داشت زار زار بغل دستم گریه میکرد!!!!

 

6-من از اونایی هستم که تا کلاه گشادی سرشون نره به  همه اعتماد  میکنن و به همه چیز دنیا خوشبینن مثلا اگه کسی داره جلوی چشمای من  قاب شوهرکسی  رو میدزده با خودم میگم چقدر آدم اجتماعی و با مزه ایه!!!!!به همه اعتماد دارم یه .اعتماد خرکی ها!!!! نمونه اش تو شیراز  بود که به یارو اسم و آدرس و تلفن خونه رو جلوی چشمای گشاد علی دادم و بعد از کلی حرف زدن در مورد بدبختی مشهدی ها از دست این کارای آخوندها تو مشهد که حتی اجازه کنسرت  رو تو مشهد نمیدن و نظام وحشتناک و بی عرضگی مسوولین  و بدبختی همه اقشار جامعه!!! پشتبند همه این نطق ها از اون آقاهه دعوت کردم که با خونوادش بیان مشهد خونمون!!! و اینا و تازه میدونیم فرداش چی شد؟!!! فهمیدیم از نزدیکان شخص اول مملکت بوده!!! همون که بهش میگن ر...ه...ب..ر......فرزانه !!!!یارو چند بار تماس گرفت که به سلامتی رسیدین مشهد!!!!!!؟ و ما هم الکی گفتیم نه!!! تو مرقد امام موندیم چون نذر داریم اونجا!!!!!!! و یارو هم کلی به به چه چه کرد و تازه این عالی از ترس جونش ورداشته نبات الکی رو پیچیده تو پارچه سبز و برای یارو پست کرده شیراز و بهش گفته رفتیم حرم خدمت آقا امام رضا و برای شما اینو آوردیم و به این نبات یه دور کل قرآن رو خوندن و فوت کردن و درجه تبرکش رفته رو 4200 درصد!!!!! یارو هم  فک کنم داده به کسی خورده و شانس ما  اون بنده خدا هم خوب شده که دست از سر ما برداشت و  خطر  سکونت فرح بخش!!!! همیشگی در  زندان س..ی...ا..س...ی    بند متاهلین!!!! فعلا از ما دور شد!!!!

خب فعلا اینا رو داشته باشین  تا چند روز دیگه که من انگشتم بهتر بشه!! از بس تایپ کردم. و بتونم یه پست کوتاه تر!!! و مفید تر بنویسم!! قربونتون.

نظرات 24 + ارسال نظر
دنیا چهارشنبه 19 آذر 1393 ساعت 19:27

چندتاوبلاگ داری؟

گیلاس(منظ) یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 19:18 http://monzo.blogsky.com

حالا هم که یکی پیدا شده سرپرستی بچه ات رو قبول کنه داری میزنی تو دهن شانسا!!! دو روز دیگه که بچه ات رو هوا موند می بینمت!!! حداقل این آقاهه به درد بچه عوض کردن میخوره که!!!

نهههههههههه!!! حسودیم میشه اگه بخواد اینقدر به بچه ام!!محبت کنه و اون پدر سوخته دیگه بغل خودم هم نیاد!!!!
من زاییدمش!! اونوقت تو روی اون مرتیکه بخنده!!!!!!!؟

[ بدون نام ] یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 18:37

چقدر پست زدی ۲ روزه من نبودم.....
برای این پست ؛اونور من؛ یه کیلومتر کامنت گذاشتم اما وقتی سند کردم گفت که پیام شما قابل ثبت نیست )مهسا در حال کندن موهاش تک به تک(
دیوانس این وبلاگت.
خیلی چیزات مث من بود.اولین قسمت مورد یک که کپی ننه مهساتی.به خودم بردی دیگه .یه عمر خون دل خوردم جیگرم کباب شد تا خانوم بارت آوردم دیگه.
اما موقع عصبانیت من از انسان به پاچه گیر تبدیل می شم.پاچه می گیرم خون و خونریزی....بساطی میشه که بیا و ببین.
همه ازم می ترسن موقعی که عصبانی میشم.دی
مورد ۴ هم مث ننه ی دل رحمتی دیگه.
اونقدر غصه میخورم برای دیگران که نگو.......
۵ رو اصلا مث من نیستی.من فقط اگه گریه کنم خجالت میکشم.نه اینکه گریه نکنم.
مورد ۶ هم من کلا به خودمم اعتماد ندارم چه برسه به بقیه.
حال کردی این هواااااااااااااااااا تفاهمو؟
مهسای دل دردوی بدبخت

میگم ننه باز تو دل دردو شدی؟!!!! تو تا حالا باید صد بار از دوران بیکاری دل دردوییت گذشته باشه که!!!yaeseh!!!!
اوه اوه من ننه خین و خین ریزی انگیز ناک نمیخوام!!!! مهربوووووووووووووون مثل الان میخوام!!!! ننههههههههههههههه!!!!

سلام صمیم جون عالی مینویسی بدون تعارف قشنگ احساستت رو بیان می کنی [ گل]
حالا که اینقدر علاقه به آشپزی داری خوشحال میشم به آشپز خونه ی من سر بزنی با تیادل لینک موافق نیستم هرکی رو دوست دارم می لینکم ...با اجازه می لینکمت. بوس ...بوس ....بای تا های

قزن قلفی جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 19:52 http://afandook.blogsky.com

چراااااااااااااا ؟
منو تو خیلی شبیه هم هستیم ! مگه متولد آذر ۵۹ هستی ؟
خیلی جالب بود برام اکثر چیزایی که گفتی شبیه من بود .
خوشبختم ! :))))))))

فروردین ۵۷ عززم.

نخودی جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 19:38 http://www.nokhode-ash.blogfa.com

جالبه...چن شب پیش داشتم یه نقد از وبلاگت میخوندم توی وبلاگ شخصی به نام بی نام بود فکر کنم..ببخشیدا..اما خیلی بانمک نوشته بود که با هر خط خوندنش ولو میشدم روی کیبورد..بعد گفتم بیام حالا ببینم واقعا وبلاگ طرفی که اینقدر ازش گفته شده چه جوریه..!
باز کردم چون نصفه شب بود و خوابم میومد چن خط بیشتر نخوندم و بستم...بعد از چن روز وقتی کانتر وبلاگمو چک میکردم دیدم از وبلاگ شما اومدن به وبلاگ من!!اومدم ببینم کی به کیه که منو لینکیده!!! دیدم به به همون خانومیه که اون شب در مورد وبلاگش خوندم..با اینکه پستات خیلی طولانیه ولی اون جریان سوسک و مورچه و شامی رو خوندم..!(البته به صورت آفلاین)
ولی اون جوریا هم نبود..یعنی کلا به دل نشست..! خسته نشدم از خوندنش!!
خلاصه کلام اینکه مرسی از لینکت..!و جون هر کی دوست داری یا بین خط هات فاصله بذار یا با فونت درشت تر بنویس! فعلا بای..شاد باشی!

ممنونم نخودی جون
خیلی منتظر بودم یه جورایی سر راه هم قرار بگیریم ولی از نوشتن اینکه ((خیلی جالب مینویسید پس منو لینک کنید)) بدم میاد.خوشحالم که دو طرفه شده این حس. و ممنم از نوشته های قشنگت که تو لینک های اندک ولی بسیار پر ارزش من قرار گرفت.
باشه!! روی پیشنهادت فکر میکنم .قربونت.

یاردبستانی جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 10:37

:)

ژ یگولو جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 02:55

سلام...


فراموشتون شدیم؟؟

دوستان همیشه تو دل هستند نه دیوار وبلاگ....

خودم جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 01:03

ماشالله به ابن فک .توکاروزندگی نداری ؟
پستهای قبلیت رو خوندم . از اون مشهدی هایی هستی که آخر پز هستند وخیلی کلاس می ذارن .بیچاره خانواده شوهرت از دست تو چی کار می کنن .از رژ لبت گرفته تا ظرف کریستال فامیلتونو و ....... دست گل خریدن (مدیر برنامه مامانت برا فرودگاه ) گل رو دست یه عمله هم بدی می خرن دیگه مدیر برنامه چیه ؟ راست می گی نظرم رو پنهان نکن .
شوهرت عجب غیرتی داره ماشالله با رژ قرمزت تو رو تو کدوم دانشگاه کارشناس کردن ؟

رژ قرمز روی صورت آدم با حیا اونجوری که تو فک میکنی جیغغغغغغ نیست!!! تو بردار بهترین و اسلامی ترین پوشش رو بذار رو سر و هیکل آدمی که او نکاره است ببین داد میزنه از ۲۰۰ متری یا نه!!!
اتفاقا مشهدی های بدبخت چی دارن که پزشون باشه ؟ وقتی میگن مدیر برنامه منظورشون اداره کردن خیلی کاراست نه فقط گل خریدن که امروزه هنر خاصی میخواد و هر عمله ای هم نمیتونه یه دسته گل آدم حسابی با قیمت مناسب بخره!!! آره جانم!
ضمنا من گفتم با رژ قرمز دوره تو خیابون ره افتادم ؟ کی میخوای اینجا رو درست بخونی و نظری باری به هر جهت ندی تو ؟یکم بیشتر دقت کن !

ساره پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 19:58 http://sareheh.persianblog.ir

صمیم جون این مورد شماره ی 1 که یه جورایی از تمایل نداشتنت واسه ارتباط با دوستهای وبلاگی خارج از دنیای مجازی حدسیده می شد... تو این مورد آخری هم مردم از خنده! نشد من یه پست اینجا بخونم و تو دلم ریسه نرم از خوشی! خوبه که به خیر گذشت............ در کل از زحماتتان جهت تنویر افکار عموم وبلاگ نویسان و وبلاگ خوانان جهت شناخت هر چه بیشتر اعجوبه ای به نام صمیم خانوم جان ممنون می باشم. باشد که خداوند بر انگشت سبابه ی شما نظر لطفی نموده و آن را قدرتی تمام ناشدنی دهد بلکه هم ما اینجا هی مستفیضی در وکنیم از خودمان.

سلام همسایه های2 پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 11:48 http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.با قسمت نهم خاطرات کدر منتظر نظرتم دوست من

رونالی پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 11:26 http://ronali.blogfa.com

اینور و اونورتو عشقه.میگم صمیم چند کیلو شدی؟!!!هنوزم رعایت میکنی؟

شدید!

پریسا پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 10:28 http://ashiyaneyeheshgh.bloghfa.com

سلام صمیم جون
میخوام با اجازه منم نظرم رو در موردت بگم. به نظر من تو خیلی آدم بامزه ای هستی از اون توپولی های بامزه. ولی خیلی هم مغروری طوری که بقیه رو اصلا به حساب نمیاری.به وبلاگت هم مغروری.فکر میکنی اگه بقیه وبلاگت رو نخونند روزشون شب نمیشه. یا بقیه وبلاگا مفت نمی ارزه نمیدونم اینا چیزاییه که من از نوشته هات فهمیدم. اینی که نوشته بودی به همه کمک میکنی هم باید درست باشه.آفرین دختر خوب. در مورد آخر همسری من هم همینطوره و به همه زود اعتماد میکنه ولی خب من حواسم بهش هست.در کل اینا حدسیات منه. شاید درست نباشه. ناراحت نشی ها. آخه یه ذره ترسناک هم هستی. نیای فکمونو بیاری پایین

پریسا جون
ممنون از نوشتن اونچه از من تو ذهنت داشتی.بیشترش لطف و اغراق محبت گونه بود.

در مورد مغروری من به این وبلاگ!!!!!! لازمه بگم دلم به همین خواننده هاش خوشه و لینک نکردن هر کی از راه میرسه یا سر زدن به هرکی منو دعوت میکنه ب از رو مغروری نیست بلکه یشتر بابت اینه که رو در واسی رو حداقل اینجا بذارم کنار و با توجه به حجم زمانی که تو نت فرصت دارم وقتم رو برای علاقمندی های هدف دارم بذارم.
بازم ممنونم از نظرت.فک مک چیه دختر؟!!!

مدی پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 09:53

متولد فروردین بودی دیگه نه صمیم ؟؟؟
اون مورد ۴ رو من هم دارم ... همیشه هم می خوام بذارمش کنار ولی ول کنم نیست ؟؟؟ چه ها که نکشیدم از دستش !!!!
مورد ۳ که عالیه ... خوش به حالت
اون فحشی هم که بلدی خیلی با حاله !!!!

رونالی پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 03:09 http://ronali.blogfa.com

جیییییییگر کارت درسته.بخورمت!!اینقد نمکدونی.مردم از خنده..اخه یاد کارای ضایع خودمم میفتم!!!

محسن پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 02:59 http://ministry.blogfa.com

چه اخلاق گندی داری
ولی بازم از من بهتری!

اقلیما چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 22:56 http://http://www.yedokhtaremahtabi.blogfa.com/

1-منم یکمی مثه توام!!
2-اصن قیافه بلدد نیستم بگیرمفهرکی باهام قهر کنه خودم باهاش اشتی میکنم!!!
3-گ.و.ز.و رو پایم!!من میگم:گ.و.ز!!! گفتنش خیلی فاز میده.
5-منمم نمیتونم گیریه کنم!!
فک میکنم من نمونه کوچولوی توام!!!! :)
خوش باشی
فعلا بای تا های

قزن قلفی چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 20:32 http://afandook.blogsky.com

وبلاگ جالب توجهی دارید ؛ به من نیز سر بزنید ! :)))))))))))))
امضا قزن با نیشی تا بناگوش باز !

خانوم مارپل چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 19:24 http://www.missmarpel.blogfa.com

خیلی جالب بود صمیم جان
راستش بند ۱ با بند۶ در تناقض بود به نظرت اینجوری نبوده؟؟
آخه تو بند۱ گفتی یه راحتی با کسی پسر خاله نمیشی ولی تو بند ۶ گفتی به راحتی به یارو شماره دادی!!
نظرت چی بید؟؟
خوشحالم که دوست خوبی مثل تو دارم

منظورم کسانی بود که پر رو هستن و زود میخوان سر از کار کسی در بیارن بود که گفتم پسر خاله نمیشم.ولی مورد اون آقاهه شامل همون بند اعتماد خرکی!!!! به ملته! میدونی آدم یا حداقل در مورد خودم اینطوریه که مطلق نیستم و بین این خصوصییات میچرخم!!!!!
قربونت عزیزم.

هستی چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 16:23 http://paria-aphrodite.blogfa.com

چه اخلاقای با مزه ای داری. اینهمه پستاتو خوندم اما اصلا فکر نمیکردم دختره آرومو کم حرفی باشی

سمیه مامان ایلیا چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 14:54 http://somy1359.persianblog.ir

کلا باحالی دیگه همین !

من چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 14:14 http://you-and-me.blogfa.com

سلام صمیم جان مامان منم فروردینیه . در موارد ۳ و ۴ خیلی شبیه تو .
برعکس من که عصبانیتم غیر قابل کنترل .

مریم گلی چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 13:35

حرف نداری دیگه چی بگم من یه دوست فروردینی دارم که خیلی با حاله تا حا لا نشده حرفی بزنه که به من بر بخوره .بوسسسسسسسسسسسسسس

نیلوفر چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 13:29 http://nilufar62.blogfa.com/

سلام صمیم جان
زندگی با نمک و شاد و عشق و عقل توام با همی داری
این رو از مطالعه ارشیو این وبلاگ و قبلیه متوجه شدم
و چه خوب تونستی درون خودت را بنویسی
اینم در نوع خودش هنریست ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد