من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

شرح مهمانی و شور و طربم!!!!

آقا جاتون خالی بود که ببینین صمیم  متهم به تنبلی و شوهر کش (بس که از این علی مواقع مهمونی کار میکشه!!) چطوری خونش رو  تنهایی دسته گل کرد!البته به مدد یک روز مرخصی و ده ساعت  کار خونه کردن.همه چیز آماده و زیر لیوانی های شیشه ای طرح برجسته که از حافظیه خریدم هم روی میز ها و مجسمه های سنگی تخت جمشید و  گوزن کنده کاری برنزی هم کنارش و خلاصه خوشگل شده بود دیگه! بعد هم دلتون نخواد شیرینی خامه ای داغ داغ(خیلی لا مصب تازه بود حیف که نمیخورم!!) دل همه رو برده بودو باغ رو هم برای ساعت 9  رزرو کردیم.البته یه  میز رو رزرو کردیم نه کل باغ رو. آقاهه مهمونمون من هر چی براش میاوردم میگفت نمیخورم و معده ام خراب شده دیشب و اجازه بدین نخورم چون راحت ترم و من هم خب قبول کردم و اصرار نکردم زیاد بهش.یه بچه فوق العاده بامزه سه چهار ساله هم داشتن که به حد بسیارخوردنی و قشنگ لهجه ترکی داشت و میمردیم از دست خاطرات تعریف کردنش!!یکی نیست بگه فسقلی تو خاطراتت دیگه چی بودآخه!!! خلاصه رفتیم و جاتون خالی همه از  ماهیچه و شیشلیک و فیله و کلی سالاد بار و غیره مستفیض شدند و البته من بدبخت!!!  از سوپ و کمی سالاد و دو تکه گوشت .بیشتر  نخودی بودم تا مستفیض شونده!!!!!!!

آها تا یادم  نرفته بگم این بچه هه هر جا آب ببینه خودش رو تو آب ها مینداز.چشمتون روز بد نبینه تا رسیدیم یهو دیدیم تو هوای بارونی دیشب  این نی نی   تالاپی خودش رو انداخت تو حوضچه جلوی در و غش غش خندید!!! مامانش هم هول کرد و فقط فک کن با اونهمه دک و پزمون !!!! شلوار بچه رو دادیم بندازن روی سماور آشپزخونه تا خشک شه و کفش هاش رو هم گذاشتن کنار فر!!!! و فقط مونده بود لنگ ببندیم دور این بچه سرتق!!!! هر دم به دقیقه هم به بابایی من رو میکرد و میگفت برو از کفش هام خبر بگیل و شلوارم رو پشت و لو کن عمو!!!!!تازه یک جا هم که شنید باباش  علیرغم توصیه ما برای امتحان کردن دسر و کارامل بازم میگه نه ! معده درد دارم و نمیخوره بلند گفتنه خالههههههههه!!! بابایی لجیم(رژیم!!) داله! دیگهههه!!!!!و طفلکی باباش غرق خجالت شد و فقط خندید و نی نی باز اضافه کرد تازه  لیلی( اسم مامانش!!) هم میخواد لجیم بگیله!!!!منم میخوام لجیم بگیلم!!!!! تو چی خالههههههههه؟ و علی مرد از ذوق !!! گفت آی قربون دهنت عمو جون!!!!

مهمون هامون  دو تا ظرف بزرگ خوشگل کریستال آلمانی هم برامون کادویی آوردن . به علی میگم بوفه سوم رو کم کم باید بخریم!!همچین نگام کرد که نزدیک بود ((لازم اللنک الحول الکمر)) بشم خودم!!!یعنی خراب کاری شه !!!!خدایا این مردا چرا درک نمیکنن که ظروف باید با فاصله توی بوفه چیده بشه تا به چشم نظم و حظ بصری بیشتری بده!!؟!!! چرا این مردا وقتی هر سه ثانیه ازشون میپرسی رژ لبم خوبه و خط لبم پاک نشده که؟!! دفعه بیستم دیگه کم کم عصبانی میشن و هووجور که سروشن پایینه میگن آره !! آره!!! اره!!! کشتی منو با این لبات!! و یکدفعه میبینی که عروس مهمان  گرامی که فقط جمله آخرش رو شنیده با تعجب نگاتون میکنه که وسط شام چرا دارین اینجوری حرف میزنین و خدا مرگم چقدر بی حیا!!!!!!! شدن جوونای این دوره زمونه!!!!بعد شم  هی بگن چرا بچه دار نمیشین و بابایی تو هم بگه من دامادم گله!!! این دخترم خیلی بی عرضه است!!!!( معععععععععععععععععع!!)  و عروس اونام نگاه پر غرور تو رو با دم وزغ !!!! اشتباه بگیره و بگه حالا شومام اقدام کنین یه سه چهار سالی طول میکشه به بهره برداری برسه!!!!! و تو از خجالت و حرص نمیتنی تو روی بابایی ات نگاه کنی و فقط از زیر میز پای شوهرت رو فشار میدی و یهو تو چشمای دختره نگاه میکنی و با تموم نیروی که جمع کردی تا لبخندت خیلی بی تفاوت نشون بده میگی نه قربونت!!!! ما خیلی خوشبینیم !زیاد مثل شوما سخت نگرفتیم !!!!ولی واقعا انقدر سخت بود ؟!!!! و دهن طفلی عروسه کوچیک و جمع بشه و دیگه حرف این ریختی نزنه بهت!! والله!!

 

***********************

خب حالا میخوام از سفرمون بگم براتون. جای همگی سبز خیلی خوش گذشت!!ورودمون به شیراز همزمان با مسافرت پر هیاهوی شیرشاه!!!!!!   بود و لی تو برنامه ما وقفه ای ایجاد نکرد.چیزی که خیلی برام جالب بود شنیده شدن صدای بلند موسیقی اینو ر آبی و اونور آبی از اکثر مغازه ها و جاهای تفریحی بود.اصلا مردم شیراز انگار نفسشون به موسیقی بنده.برای ما که توی مشهد حق برگزاری کنسرت رو هم نمیدن خیر سرشون!!!! و میگن حرمت امام رضا رو باید نگه داریم!!!   خیلی جالب بود.انگار نه انگار که طرف!!!! اونجا بود.یه جورایی به پشمشون هم حساب نمیکردن.ولله اینجا این حاج آقا با هواپیما هم اگه از روی شهر رد شه مردم حسین حسین میکنن!!!!شیراز به نظر من شهر شادی و شوره  .شهردار با سلیقه اش از هر فرصتی استفاده کرده تا چهره شهر رو قشنگ  ترکنه.نورپردازی زیبای دروازه قرآن و آذین بندی  و چراغونی  بعضی از خیابون ها که جدا از سفر طرف!!!! به شیراز طبق گفته مردم این شهر همیشه به همین صورت هست و ربطی به استقبال زورکی!! نداره منو به وجد میاورد.شاید برای خیلی ها عادی و حتی پیش پا افتاده باشه ولی اگه شما هم توی شهری بویدن که شهردارش (مشهد)به اندازه  سر سوزن ذوق نداشت و حسرت چهار تا دار و درخت و یه میدون  قشنگ و مناسب با نامش!!!و خیابون روشن و قشنگ و گلکاری شده  به دلتون مونده بود   به من حق میدادین اینهمه از شیراز خوشم بیاد.شهر فالوده های خوشمزه و مردم  باحال با آدرس دادن های  بامزه ترش .یه جورایی شبیه اصفهانی ها بود این کارشون.دیدار حافظیه برای اولین بار و بوسیدن سنگ سردو با طراوت حافظ رو با هیچ حسی نمیشه گفت و نوشت.سعدی شیرین کلام و غریب و مهجور که با فاصله کمی از حافظیه مورد کم لطفی مسافرین و شاید خود مردم شهر هم بود دلم رو لرزوند. قنات و  سقف زیبای سعدیه  آدم رو به حال و هوای دیگه ای میبره.ما این دو جا رو هم شب رفیتم و هم روز و خیلی زیبا بودن. حوض ماهی و نارنجسنتان قوام و خونه زینت الملوک و باغ ارم و پاسارگاد و سعادت آباد و تخت جمشید و  دروازه قرآن و  خواجوی کرمانی و  بابا بستنی و  شاطر عباس و فالوده و باز هم فالوده با عرقیات مختلف و پر از ابلیمو و بستنی های کشدار و زرد و خوشمزه اش و سرای مشیر و بازار  وکیل و حمام وکیل و فست فود 110 با اون کباب ترکی های خوشمزه و سالن زیبا و تازه تعمیرش و ارگ کریم خانی و موزه پارس  یا همون عمارت کلاه فرنگی و باز هم فالوده!!!! و ندیدن اتوبوس زیاد توی شهر و نبودن پلیس راهنمایی  که به مردم گیربده !!!! و خیابون چمران و باغ شخصی و بساط جوجه کباب و تخته و توت تازه و موسیقی شاد شرزه  و جوجه کباب خوشمزه اش  و غذای مزخرف رستوران هتل و هر دو ساعت   دو سه بطری اب معدنی قلپ قلپ خوردن  و تو بازار خرید کردن و لهجه گوش نواز شیرازی ها رو شنیدن و دیدن تبلیغات و پرچم هایی که حتی تو دارغوز آباد استان فارس نصب شده بود و خیر مقدم!! با لحن عاشقانه!!!! جواتی!!!! میگفت به حاج آقا و تاسف بابت اینهمه اسراف میلیاردی و راهنمای توریست های کره جنوبی شدن و ... همه و همه یه خاطره فوق العاده قشنگ  از شهر زیبای شیراز برامون گذاشت و من منتظرم بیصبرانه تا در اولین فرصت به طرف این شهر زیبا پرواز کنم.کلی فیلم و عکس هم گرفتیم که چون بلد نیستم!!!!!فعلا نمیتونم بذارمشون.

 و اما کاشان با حال و هوای کاملا متفاوتش و مردم یکم بی حالش!!(شرمنده کاشونی ها!!) و فالوده پر از بوی گلابش و قمصر زیبا و سردش و ابیانه خنک و با صفا و پیرمردها و پیر زنهای  با تجربه و فوق العاده نکته دان و جلوتر از زمانشون و هات داگ  خوشمزه هارپاک( یا پارهاک؟!!) و مسجد قدیمی اونجا و پونه های وحشی و خوش بو و شلوار های گشاد اقایونشون خیلی خیلی برامون جالب بود. تو کاشون  مسجد اقا بزرگ و خونه طباطبایی ها و عباسی ها و بروجردی ها به قدری زبا و قشنگ و دالون دالون و بالا و پایین بود که حظ کردم از اینهمه معماری و هنر.فقط فک کن برای ساخت خونه 18 سال منتظر بمونی!!!! تا پایه ها خوب بشینه و محکمشه بعدسقف ها رو بزنی و اینطوره که تاریخی و به یادموندنی میشن.تپه های سیلک که آدم فقط حرص میخوره از اینهمه بی فکری و ندونم کاری مسوولینش و باغ فین که عصر پنجشنبه در حالیکه کلی مسافرین  اتوبوس های   توریستی منتظر ورودش بودن و یهویی اعلام شد به علت تعمیرات!!!!! یا همچین چیزی  بسته است و ما آخرین فرصت رو با این کار مسخره مسولینش از دست دادیم و کلی حرص خوردیم که چرا باغ فین رو ندیدم   و بازار قدیمی کاشون وتیمچه امین الدوله  و آسیاب سنگی قدیمی و عطر واقعی دارچین خالص و ادویه هاش با بوی جادویی شون و آشنایی با ادگار و مونیکا از هلند و پیاده روی زیر آفتاب داغ کاشون و لذت از دیدن اونهمه قشنگی که انگار از چشم خیلی ها خودشون رو مخفی میکردن و یهو برای ما عرض اندام میکنن و خونه دربستی که صاحب خونه اش با جرات  زیاد و  به نظر من یه جورایی دیوونگی محض اونجور در اختیار غریبه ها قرار میگرفت ( بیشتر با اتاق خوابش مشکل داشتم و باورم نمی شد کسی بتونه این اتاقش رو با همه ملافه ها و پتو های  نو و سفیدش و وسابل کامل توش در اختیارغریبه  ها بذاره و البته خب به مدد همین مهمون نوازی واعتمادش ما تو خیابون نموندیم شب ها!!!!! و ممنون صاحب خونه مهربون و با محبتش هم هستیم و بخصوص ممنون دوست عزیزی که شماره رو در اختیارمون گذاشت نیز هم.خلاصه که خیلی خیلی شارژ کننده بود این سفر و فارغ از همه چی ده روز کامل فقط به خودمون فکر کردیم و خندیدیم و گشتیم و خوردیم و دویدیم و ایستادیم و گرم شدیم   و خنک شدیم و هزار بار بیشتر به هم نزدیک شدیم و همراه و همدل هم. فقط مشکل کوچولوش آب کاشون بود که اصلا برای ما قابل خوردن نبود و خب یه جورایی سخت بود..و لی همه چی همه چیز این سفر زیبا و خاطره انگیز بود. چه مواقعی که یاد مون میومد خاک بر سر خر!!!! اتاق هتل رو با شونصد تا تیکه پارچه ناموسی و غیر ناموسی روی تخت ولو  کردیم و  با عجله زدیم بیرون و  اومدن و تمیز کردن و برامون مرتب گذاشتن کنار  و چه اون موقع هایی که توی ماشین  خودمون رو به هم میچسبیوندیم  و یهو موقع پیاده شدن میدیدم شونصد تا آینه تو ماشین نصب شده!!!!!! و نامرد رانندهه صداشو در نمیاورده!!! و البته ما هم ضایع بازی خدا رو شکر اونجوری  نکردیم!!! و تموم اون  دو ساعتی که راننده آژانس  هاف هافو ولی دیوانه اش!!! توی پیچ های تند کاشان به ابیانه با 120 تا  سرعت میرفت و قلبمون به سقف  دهنمون میچسبید و تکیه کلامش هم این بود که پیچ ها رو می دزدم!!!! و بعدش فقط به اداهاش میخندیدیم و یادش میکردیم و دقیقه نود به مهر اباد رسیدن  و از دست راننده پیکان 58 که تو ترافیک تهران و وقتی که ثانیه های ساعت انگار پرواز میکنن  و ما بهشون نمیرسیم با سرعت 50 تا میروند و دندون های من نصف شدن از بس رو هم فشارشون دادم و مسافر کناری تو هواپیما  که هر و هر به من که سعی داشتم کمر بندم رو باز تر و راحت تر کنم تا دو سرش به هم برسه میخندید و میگفت اوههههههههههه!!!! چه چاقی تو!!!!!! مال منو ببین!! دو متر زیادم اومده!!!! و من میخواستم کله شو بکنم  شوت کنم بیرون و تازه وقتی مشهد رسیدیم زنگ زدم به مامان و به سهیل با حالت گریه ناک!!! گفتم از پرواز چارتر تهران- مشهد جا موندیم و باید تا سه ساعت دیگه صبر کینم و الان تو فرودگاه تهران آواره موندم!!! و طفلی اونم هی دلداری میداد که  شاید حکمتی تو کار بوده و میخواسته بال هواپیما کلا!!! کنده بشه و شما رو خدا نجات داده و غصه نخور و از این حرفا و یهو  ترکیدن من از خنده  و کوفتتتتتتتتتت !! تو کجایی بی شعور!!؟ ! گفتن سهیل و  قیافه متعجب علی از سرعت من در بافیدن اینهمه دروغ شاخدار!!!! به  داداشی بیچاره  و  کتکی که به زودی به دیدارش نائل میشم و همه وهمه و همه منو غرق خوشبختی کرد از بودن کنار همسری هم فکر و هم گا مو هم پا و کشوری زیبا که گوشه گوشه های ندیده اش رو هم دوست دارم .یادمه به مونیکا که ازم پرسید دوست داری بیای اروپا برای زندگی ؟ گفتم دوست دارم همه دنیا رو بگردم و ببینم ولی فقط و فقط توی ایران خودمون زندگی کنم چون اگه  من برم و تک تک من ها بریم پس کی این کشور رو آباد میکنه و وقتی این حرف رو زدم با کمال تعجب و شگفتی فهمیدم حرف دلم بوده و من این کشور رو دوست دارم و غر زدن های و نارضایتی و افسوس  ها  از وضع خراب و مسولین بی فکر و بی کفایتش جای خود محفوظ!! ولی من به این خاک  عشق میورزم. حداقل تا الان که اینجوریه! و مونیکا با تحسین نگاه میکرد و به چشم هال زل زده بود!!( شایدم فک میکرد عجب آدم خلی هستم من دیگه!!!)

یه چیز جالب اینکه اون ها که هر دو تحصیل کرده بودند  هنوز فکر میکردن خاتمی رییس مملکته و اصلا اسم این یارو احمدی رو نشنیده بودن و تازه شدیدا هم معتقد بودن که چه خوب که کامنه ای!!!!! اینقدر تو ایران نحببیت داره و مردم میمیرن براش!!!!!( این یکی رو  فک کنم از مراسم استقبالی که تو تلویزیون نشون میدادن برداشت ازاد کرده بودن!!!! طفلکی ها!!!) و ضمنا میگفتم خیلی از ایران خوششون اومده و کلی تعریف کردنی برای دوستاشون دارن.

خب! شاید رکورد طولانی نوشتن رو شکستم این بار.ولی اگه میخواستم چند تیکه اش کنم باور کنین هم حالش نبود و هم احتمال کنسلیش زیاد بود!!!!شرمنده و باز هم ممنون از همه راهنماییها و محبت هاتون.حتما در سفر دوباره به شیراز از همه جاهایی که از قلم افتاده و به علت کمبود وقت نتونستیم ببینیم دیدن میکنیم.

شاد و شادی آفرین بمانید.

نظرات 40 + ارسال نظر
لیلی یکشنبه 12 شهریور 1391 ساعت 16:20

خوشحالم که از شهر ما خوشت اومده. معمولا همه از کاشان گرماش یادشون میمونه

[ بدون نام ] یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 15:34

م سلام صد تا سلام به صم صم بانمک! اسم نهادیما روت!حالشو ببر....نیستی؟کوشی پس؟بیا و خبرم کن.راستی!هلپ می اباوت دیس کاری که میکنی!یعنی چه جوری همون زیر کامنتا جوابشو میدی؟منو ببین بخند به سبک ابتدایی همینجوری چه کردم{تو نظر نامه ام}منتظر به روز شدنتم.کا! رونالی.جواب نمیدی؟!!!!!!!!

سلام.فدات شم برات کامنت گذاشتم چطوری پاسخ بدی به کامنت هات.
رسید ایا هرگز بهت؟

فرهاد شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 22:00 http://www.7rules.blogfa.com/

فی الواقع لذت بردیم از خواندن خاطراتتان! عمر شادیتان مستدام باد.

بالذاته !!! لطف دارید....

رونالی شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 13:11 http://ronali.blogfa.com

سلام سلام صد تا سلام به صم صم بانمک! اسم نهادیما روت!حالشو ببر....نیستی؟کوشی پس؟بیا و خبرم کن.راستی!هلپ می اباوت دیس کاری که میکنی!یعنی چه جوری همون زیر کامنتا جوابشو میدی؟منو ببین بخند به سبک ابتدایی همینجوری چه کردم{تو نظر نامه ام}منتظر به روز شدنتم.کا!

خانومی شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 02:17 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااام صمیم خانوم جونم
شطوری تو دخمل بلا ؟
این مدت که واست نظر نذاشتم مرتب میخوندمت گلممممممم
وااااااای خوش به حالت منم دلم هوس کرد برم شیراز مــــــــــامـــــــــــــــان
مشهد که خیلی خوشمله اگه تو شهر ما باشی و قیافه شهرو ببینی مشهدو دو دستی میچسبی بهش و قربون صدقش میری
حالا ایشالا اومدم مشهد میگم برات :دی
بووووووووووووس هوارتا
جدی دلم برات تنگ شده بود خیلی

هر جایی خوب یها و بدی های خودش رو داره.
لطف داری به من همیشه عزیزم.

نگار جمعه 27 اردیبهشت 1387 ساعت 23:13 http://www.papion1366.blogfa.com

سلام. نه خسته صمیم جون مسافرت حسابی خوش گذشت دیگه.اشالاه همیشه خوش باشی.بهم سر بزن.

ممنونم نگار جون.

رز جمعه 27 اردیبهشت 1387 ساعت 20:41 http://roz_e_sokhte.persianblog.ir/

سلام
وای من عاشق شیراز و مردمای باحالشم
راستی یه چیز بگم در مورد فرودگاه تبریز
من مسافرت زید رفتم تو ایران ولی به نظرم فرودگاه تبریز از فرودگاه امام هم بهتره
برای همین این طوری نگاه کرد
فرودگاه مشهدم که ماشالا مثل قطار های توشهریش دو قرن دارند می شازندش
من نمی دونم اگه مشهد امام رضا رو نداشت چی می شد
من خودم اصالتا مشهدیم ها

پسسسسسسسسسسسسسسسسس بگوووووووو!!!!!
خداییش فرودگاه مشهد خیلی ضایس!!!
هیچی!! با این دل مرده آدم هاش و اخلاق های تعصبی شون باید میرفتیم میمردیم دیگه!!!

ایرانتونین جمعه 27 اردیبهشت 1387 ساعت 11:43 http://www.irantonian.net

دوست دایرد درباره کانادا و ایرانیان مقیم این کشور بیشتر بدانید

پایگاه ایرانتونین
www.irantonian.com
انجمن ایرانتونین
www.irantonian.net

در پایان اگر دوست داشتید خوشحال میشیم به ایرانتونین پیوند بدین
صمیمانه منتظر شنیدن نظرات شما هستیم

با تشکر

دختر مهربون پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1387 ساعت 18:34

ببخشید اشتباه تایپی داشتم...سلام

دختر مهربون پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1387 ساعت 18:33

سلاسم صمیم گلم....خوشحالم که شیراز بهت خوش گذشت....شیراز بهشته...مردم خیلی خوبی داره....به خدا باید قدر این مردوم رو دونست...ایران کشور قشنگیه....کاش ....ای بابا ادم چی بگه...در هر حال منتظر نوشته های بعدیت هستم....مرسی گلم

منونم.

شاذه پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1387 ساعت 18:24 http://shazze.blogsky.com

هممممممشو خوندم. مرسی. لذت بردم. از دست اون مسافر کناریت حرصم گرفت. از همدلیهاتون کیف کردم.

مرحبا به مهمونداریت.
راستی رژیم گرفتن کجاش زشته که این مهمونتون همش درد معده رو بهانه می کرد؟!!

قربونت عزیزم.
ولله میگم شاید چون اقا بود خالت میکشید بگه!!!!چه میدونم خواهر!!! سوالاتی میپرسی ها که توش دست وپا میزنم!!!!
بوس!

گل ناز پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1387 ساعت 11:08

سلام صمیم جون
چقدر خوشحالم که بهتون خوش گذشته.منم شیراز نرفتم تا حالا.ولی دوست شیرازی دارم که خیلی گله...
راستی احساس مشابه نسبت به ایران من هم دارم

ممنونم عزیزم.
مسافرت خوبی بود.

خانوم مارپل پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1387 ساعت 00:12 http://www.missmarpel.blogfa.com

عجب پستی بود صمیم جون عمرا اگه لنگه شو پیدا کنی!!
اونطوری که تو تعریف کردی خیلی خوشم اومد برم ولی نمیشه آخه هفته پیش از مسافرت اومدم بعد کسی هم نیست که منو همراهی کنه( ناراحت) پوآرو هم که نیست وگرنه حال میداد که بریم.... میگما صمیم جون یه کاری کن کامنت دونیت اسمایلی داشته باشه!!

ولله این اسمایلی های تو خود متن رو به زور استفاده میکنم !! میترسم همش از این شکلک های سبز که داره میاره بالا بذارن برام!!!!!! بعد بنویسن دوستت داریم صمیم !!!!

ساره چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 23:57 http://sareheh.persianblog.ir

صمیم جون من که حق می دم بهت به خدا! مشهد هر جا که می ری یا اسمش آبه یا برقه یا آب و برقه! فلسفه ی این فلکه ی z رو هم که ما آخر نفهمیدیم بالاخره ضد چیه!....... من فکر می کنم این همه غر زدن ما به خاطر وضع مملکت هم یه جورایی مال عشق بهشه اگه نه که می زدیم به رگ بیخیالی خب... راستی جایی تو شیراز موند که ندیده گذاشته باشین؟! گمونم خود شیرازی ها همه ی این جاها رو نرفته باشن!

اسم های خیابون های مشهد که بیشترش آباد داره!!! انگار روستاست!!
وکیل آباد- احمد اباد- تقی اباد- قاسم اباد- ملک اباد!!!!!
بعد فک کن مثلا برداشتن جاهای بیابونی و پرتش که منو رو به زور بندازن اونجا نمیرم زندگی کنم میذارن سامانیه!!! زعفرانیه!!! الهیه!!!!!!

عفیف اباد و آبشار مارگون و جنگل ها و ییلاقات رو گذاشتیم برای دفعه بعد!!

مریم گلی چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 23:04

وای صمیم از دست تو اون حسین حسین کردنت خیلی حال کردم خوش به حال شوهرت که خانم با مزهای مثل تو داره هیچ وقت پیر نمی شه

آره !! البته به جز وقتایی که از دست من موهاش رو میخواد لاخ لاخ بکنه بندازه تو هود آپزخونه!!!! تا من بگم پیف پیف!!!! بوی کله پاچه میده چرا این!!!!؟

رونالی چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 19:15 http://ronali.blogfa.com

سلام.رسید توضیح نامه ام؟؟!!در مورد خط لب!

رسید عزیزم.
مرسی.

آست چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 17:36 http://RROOZZMMAARREEGGII.BLOGFA.COM

سلام بر صمیم عزیز

یه نفس تا آخرش رفتم. آخراش سرخ شده بودم همکارم گفت چته بچه ؟ نفس بکش نفس بکش

به جدم قسم اگه خوردشید را دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارید اگه دروغ بگم والله.

کم پیدایید بانوی مهربان .

یا میخونید و رغبت نمیکنید چیزی درج کنید؟ میدونید که ما دوستان خوبمون رو به سلامی و تنها یه اوکی قبول داریم و همینکه دور و برمون باشن احساس بزرگی میکنیم.و با خوندن نظر هاشون هر چند کوتاه هر چند خصوصی خرسند میشم.

پس دریغ نفرمایید. ممنونم.

این روزها بیش فعال شدیم. دوباره پستی گذاشتیم به یادگاری.
میهمان باشد میزبان را خوشحال کیده اید.
امیدوارم در کلبه ما رونق اگر نیست صفا باشد که ما را با نور خدا کاری نیست . بنده هاش بر ما بتابند راضی هستیم.

به برادر عزیزم سلام برسونید.

ایام بکام

سلام ای پیام نمای قوم بزرگ اسکاییها
به جد آستمان قسم ما راضی به خورشید و ماه نیستیم زحمتتان میشود!!!!
داریم میتابیم یا است .دریغ و درد که غافل ز یاد تو نشدیم!!!!!!
نورافشانی امان بر دوستان با صفا مبارک!!!!!

رونالی چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 14:47 http://ronali.blogfa.com

صم صم سلام!{یه کارتون عربی بود فکد کنم.امسش این بود}ضمنا مجید دلبندم منظورم این بود که میگفتی هی نگران خط لبت بودی!منم گفتم امیدوارم از اون دسته زنا نباشی که خط لب سیاه میزنن.خداییش خیلی ضایعه!حالا این رنگی نمیزنی که ؟؟

نه والله.
دیگه اون رنگی تو مهمونی نه!!!

اعظم چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 14:39 http://www.yass1980.blogfa.com

خیلی خوشحالم که بهتون خوش گذشته
من هم ۱ هفته شیراز بودم بهار فوق العاده بود ...
اما یه برنامه ایران گردی دارم به زودییییی ان شاالله

جودی ابوت چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 14:24 http://whenurnot.blogfa.com

((:
لبات منو کشته !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فک کن تو یه مهمونی شام ! از میزبانت که یه آقای فوق‌العاده متین و موجهه اینو بشنوی !!!!!!!!!!!!!
نه جون جودی فک کن !
صمیم جا نمی‌گم خوب شد اون پسربچه هه فقط سه چهار سالشه وگرنه میومد وبلاگ میزد نونت رو آجر می‌کرد !!!!!! خیلی بچه باحالی بود ! اونم با اون حرکت آب بازیش !!!
-----------------------------------
انقد آبدار و شیرین تعریف کردی که لب و لوچه ام آویزون بود آویزون تر شد و ویار شیراز کردم !
د آخه بیرحم حالا چرا انقد با آب و تب از فالوده‌هاش تعریف می‌کنی که منِ فالوده کم دوست‌دار اینجوری قیلی بیلی برم ؟؟!!!!!!
ای خداااااااااااااااااااااااااا
خوش باشین همیشه ان شاء الله مادر
باز هم از این سفرای قشنگ قشنگ برین دعا کنین ما هم بریم!

من میزدم او نمیزبان رو در جا میکشتم!!!!! البته با همو ن لب ها ها!!!!!!
یعنی انقدر گازش میگرفتم تا بمیره!!!!!!
خب برو شیراز دیگه!!! جون من یه لبم آوردی جودی!!

سارا چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 13:15 http://saramamani.blogfa.com

سلام صمیم جون.
خوشحالم که در سفر به شیراز اینقدر بهت خوش گذشته و خاطره خوبی از شیراز برات به جا مونده.
آخه من یه جورایی شیرازی هستم. (دو رگه بیدم.) و عاشق شیرازم. وقتی سفرنامه‌ات رو خوندم کلی ذوق زده شدم.
امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشی در کنار همسر گلت

به به دو رگه بیدی شوما هم؟!!!
والله ما که رگ به رگ شدیم از بس ترک و فارس و کرد و شمالیمون قاطی پاتی شد!!!!

راحله چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 12:21

سلام
منم تا حالا شیراز نرفتم کلی دلم مسافرت خواست...البته سفر شما با سفر آقا همزمان شده بود که اینم فیض بزرگیه که به شما رسید :) خوشحالم که سفر خوش گذشت.
اون بچه کوچولو هم کلی باحال بود .......

واقعا فیضیییییییی بردیم بس عظیم!!!!

افق چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 11:05 http://fhoseini.persianblog.ir

سلام بازم منم... یه پیشنهاد دارم برات از چند تا عکس تو وبت استفاده کنی خیلی خوبه... از جاهایی که رفتی ... بیشتر آدم رو به وجود می یاره...

راستش نمیدونم چطوری ؟
البته هنوز عکس ها رو مرتب و ادیت نکردیم.

افق چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 10:59 http://fhoseini.persianblog.ir

سلام
حال شما؟؟؟؟... زیبا توصیف کردی... مخصوصا شیراز رو اینقدر خوب بود که حدود ۸۵ تا اس ام اس زدم به همسر عزیزم که تا اردیبهشت تمام نشده باید بریم شیراز ... اونم قول داد که ببره اما خدا می دونه که کی.......
راستی من هم پارسال که اومدیم مشهد ... رفتیم پدیده شاندیز وااااااااااااااای که چقدر غذاش خوشمزه بود... هنوز مزش زیر زبونمونه .... خیلی خوب بود ...
خوشحال می شم به وب من هم سری بزنی ...
موفق باشی

ممنونم عزیزم.
پدیده یه زمانی خیلی خوب بود.خراب کرد کیفیتش رو.
بهت باغ سالار یا شورورزی رو توصیه میکنم.امتحان کنی بدک نست.
باغ سالار شیشلیک و گوشت گردنش که خیلی خوشمزه است.
شور ورزی هم همها ش جز استیکش خوبه.

سپیده چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 10:26

سلام عزیزم مسافرتتون خیلی خوب بود
اینکه انقدر بهت خوش گذشته خوبه
شیراز خیلی زیباست منم امسلال رفتم
اما مردم یزد خیلی مهربونن
و اصفهان هتل کوثرشخیلی باحاله
اصفهان و شیراز و یزد تا جایی که من دیدم قشنگتر از مشهد بود
دیگه اینکه طوللانی ولی قشنگ بود
مرسی که اومدی

سلام سپیده جان
خب خوش گذشته به شما هم انگار.چه خوب.
من هنوز اصفهان و یزد رو نرفتم.
میدونی مشهد حال و هوای دیگه ای داره ولی موافقم.اون شهر ها همه از مشهد قشنگ ترن و البته اینجا هم دوستدارای خودش رو داره و باز بودن بیشتر مغازه ها و بازار تا آخر شب خب خیلی برای مسافرها جالبه.
قربونت.

شکیبا چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 08:59 http://shakiba-a.blogfa.com

صمیم جان سلام

همه احساس قشنگت رو نسبت به شیراز درک می کنم. منم اولین بار که به شیراز رفتم همین حس رو داشتم و دلم نمی خواست که برگردم.
امیدوارم که همیشه شاد و پرانرژی باشی.

ضمنا بروزم خوشحال می شم رد نگاه نازنینتو ببینم.

ممنونم عزیزم.
دلم برای شوهر اون خانومه بیشتر سوخت.

فاطمه (شیرازی) چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 08:56

ببخشید یادم رفت بالا بگم منم واقعا عاشق فالوده هستم خیلی خوشمزه است

من که دیوونش شدم.

فاطمه (شیرازی) چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 08:54

سلام صمیم جان
خیلی قشنگ مینویسی
خوشحالم که اینقدر از شیراز خوشت اومده

محبت داری.
شهر خیلی قشنگیه.

کلبه کوچک چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 08:04

خوش به حالت که رفی شیراز من هم خیلی دوست دارم برم ولی تو این وصل که بهترین موقع رفتن به شیراز ه دختر من مدرسه میره . خدایی دلم رو آب انداختی . امیوارم همیشه خوش و خرم و درسفر باشی

نویدار سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 22:26 http://aghaejaze.wordpress.com

باحال بود ولی این از اول تا آخرش همش یه جمله بود!!!
وقتی می نوشتی نفس هم می کشیدی؟؟

اره ولی موقع خوندن فهمدم به نفس نوشتمش!!!
خسته شدین انگار! شرمنده خب مفصل بود.

X سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 20:38 http://stillness.blogfa.co

عجب حالی کردی ها.....................................منم مسافرت می خوام.....( گریه ی شدید خیلی شدید)

عزیزم من هی بهت میگم شوهر کن اینجوری هم زحمت بار وبندیل نداری و هم خوش میگذره تازه خودت رو لوس تر!!!! هم میتونی بکنی!!
حالا تو هی بشین برای کنکور بخون!!!

مدی سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 18:31

وای صمیم با تعریفات دلم دوباره هوای شیرازو کرد...
حافظیه و سعدیه تو شب محشرن اونم بهار...
فست فوود ۱۱۰ رو ما هم رفتیم ولییی خیلی شلوغ بود... کلی تو صف واستادیم.
کاشان رو هنوز نرفتم .
ما هم تابستون پارسال که اصفهان بودیم یه خونه شخصی گرفتیم .منم متعجب که اینا چه جوری حاضرن خونه هاشونو با تمام امکاناتش در اختیار غریبه ها قرار بدن .والله خونه بزرگ شیک با تمام تزیینات و دکور... !!!! البته به قول تو به نفع ما واقعا راحت بودیم .

نازززززززززی!
ما که رفتیم ۱۱۰ خیلی راحت و پنج دقیقه ای کارمون راه افتاد.شاید فصل نوروز و عید و شلوغی بوده که رفتین.
بازم واقعا خدا خیرشون بده که نمیذارن مسافر رو زمین بمونه

چای سبز سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 16:42 http://pisces.persianblog.ir

علاقمند شدم برم شیراز

حتما برین.از دست ندینش تو فصل بهار.

عروس سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 16:06 http://www.doostetnadaram.blogsky.com

خانومی سلام همیشه به سفر . شرمنده میشه از اون دوست خونوادگیتون در مورد هتلهای تبریز یه سوالی کنی ؟ شاید ما بتونیم ۱۵ ۱۴ خرداد بریم تبریز اما من هیچ آشنایی با قیمتا ندارم خیلی خوشحال شدم که دیدم مهمونات مال تبریزن البته شاید سخت باشه برات پس بی تعارف بهم بگو باشه ؟ بیصبرانه منتظر جوابتم خانوم گل

عزیزم سلام
تو کامنت دونی خودت مفصل برات نوشتم.فقط این یکی رو دیرتر پیدا کردم که میذارم برات اینجا.
سایتی درباره شهر تبریزه که تقریبا کمک خوبیه.
http://www.bazarghany-ac.ir/page_asp/tabriz.aspx

حنا سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 15:57

سلام دوستم. دلم واست تنگ شده بود. موچ

قربونت حنا جون.

گوری بورا سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 15:56

سلام صمیم جان
من چند وقت وبلاگت می خونم امروز که اولین نظر بودم گفتم بگم که خیلی وبلاگ خوبی داری شادی باید مال کسی باشه که قدرش و بدونه
بوس

ممنونم.لطف داری.

نرجس سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 15:48

اوه .... یه نفس خوندم تا پایین... چشم هام دو دو می زنه...
خوشحالم که بهت خوش گذشته....

ممنونم.
آخی ! بابا قوری شدن پس!!

ماریا سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 15:12 http://negahekhodemani.blogfa.com/

چه لذت بردم از این سفر نامه ات...دلم پر زد برم شیراز...تا حالانشده بریم...
چه بامزه بوده این پسر دوستتون....چه بامزه که کفشاشو دادیم بزارن کنار فر!!!:))
من نمی دونم چرا اینهمه ما ایرانی ها داماد داماد می کنیم...

انشالله به زودی یتونین برین.
بابایی من واقعا علی رو دوست داره .اون بخش بی عرضگی رو هم به کنایه از اینکه توجهی به عشق اونا به نوه نداریم منظورش بود.
آره اون کوچولو خیلی ما رو خندوند.

مصطفی سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 14:25 http://moshaveramlake-eshgh.blogsky.com


سلام خانومی
وب جالبی داری برات آرزوی موفقیت می کنم
اگه دوست داشتی منا لینک کن تا منم تو را لینک کنم

.::(( مشاور املاک عشق ))::.

حتما به منم سر بزن

ساناز سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 14:22

سلام صمیم جون
خوبی عزیزم
خوشحالم که سفر خاطره انگیزی داشتی و از رفتن به آن خانه راضی بودی.
اولش که قرار شد بریم آنجا اینقدر من و دختر داییم به همسرم و داییم غر زدیم که ما نمی آیم خانه مردم ولی بعد که رفتیم و دیدم چقدر تمیز و مرتب خوشمون آمد.
اتاق نی نیشون دیدی
من و دختر داییم تاریخ تولدش هم کشف کردیم از بس کنجکاو شده بودیک که نی نی به دنیا آمده یا نه

سلام ساناز جون!
خوبی عزیزم؟ آره دیدم.ولی خدایی من دلم نمیاد خواهر خودم روی تختم دراز بکشه!!!وایییییی سم نی نی شون هم توش مهدی داشت! میگم خوبه خونواده دختره راضین اوم با بچه اش و شوهرش همش اونجا باشه وونمیگن پولاش مال شما حمالی هاش مال ما!!!!(نیش!!)
اتاق بچه اشو خیلی تمیز و نو بد .منم اول فک کردم هنوز دنیا نیومده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد