من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

استاد استخر!!!!

یادتونه یه پست نوشتم در مورد فواید دوست تپل من جمله اینکه آدم اگه باهاش بره استخر اعتماد به نفسش میره آسمون هفتم!!! ؟ مال ما که رفت ولی نه اعتماد به نفسمون!! بلکه خود روحمون!!!!!!

خب اون دوست تپل ما حتی با بلیط  اهدایی یک عدد صمیم هم راضی نشد بیاد و مشکل بروز نقص فنی!!!! رو بهانه کرد و چهار تا هم فحش  نسبتا ابدار که ربطی به خواهر مادر نداشت هم شنید و با نیش باز  خداحافظی کرد و فقط جمله آخر گفت فقط به این فکر کن که بین اونهمه اندام مانکنی چه افتضاحی  میشه حضور سبز تو!!!!! و  ای درد بگیری اشاللهی هم شنید و مکالمه زیبای ما تمام شد.بعد چون اصلا نمیخواستم این استخر و  فوبیای عریان شدگی در جمع منو از رو ببره!!!فوری زنگ زده به سارا جونی و گفتم بدو بدو که یک بلیط  برات جور کردم و بریم.در کمال ناباوری من فوری قبول کرد و گفت نی نیشون رو میده شوهرش نگه داره و با من میاد.داشتم ذوق میکردم از خوشی که گفتم بذار با اون یکی بلیطم این مونا دوست یار و غارم روهم دعوت کنم تا حالی ببریم .سارا و مونا هر دو مانکن ۵۵ کیلویی تشریف دارند و البته در مقابل ۹۰ و خورده ای!!!!! وزن من حضورشون و شوخی های بامزه اشون به من روحیه که میداد حداقل!!!

خلاصه خوشحال عین  روز اول مدرسه ها وسایلم رو گذاشتممرتب بالای سرم و شب خوابیدم و مشتاقانه منتظر جمعه موندم.  ظهر سارا زنگ زد که صمیم!!! من با اینکه تمتم دیشب رو بیدار بودم و اپیلاسیون !!! میکردم و بهت فحش میدادم ولی میخواستم منو معذور کنی از حضور در کنار خودت!!!!! چون شوهرم به شدت سرما خورده و باید بمونم تا خوبش کنم روز جمعه ای!!!!!میخواستم پشت تلفن یه چنگی به گیس هاش  بکشم که تموم موهاش دوباره از ترس در بیاد!!(واله تا جاییکه منم میدونم  مو از ترس میریزه ! حالا شما اینو بی خیال شین دیگه!!) و توی دلم گفتم باشه سارا!!!!!! دارم برات!!!!!!خلاصه زنگ زدم ببینم مونا که  انشالله هانه مهانه ای نداره که اونم گفت دارم اتاقم رو مرتب میکنم و اضافه کرد صمیم تو که میدونی اتاق من اندازه  کل خونه زندگی تویه؟ البته راست میگه یه اتاق  80 متری داره  که خودش و شوهرش که تو عقدن فقط برای خودشون او نتو بدو بدو میکنن و هندی میرقصن!!! فقط همین رو کم داشتم!!! بهش گفتم اگه نیاد نه عیدی خونمون راهش میدم و نه آبرویی جلوی شوهرش میذارم!!  و ایشالله انقدر هم تو عقد بمونه تا دندوناش کرم خورده شه مثل مخ معیوبش!!!!! خلاصه مونا که با تهدید و ارعاب راضی شد کارش رو نیمه کاره ول کنه ووبیاد.موند جایگزین سارا. نمیدونم چی شد که یهو  یه نفر جای من ولی با دست من شماره تلفن معلم نقاشیم!!!! رو گرفت و انو به استخر دعوت کرد و ایشون هم خیلی خوشحال و بیشتر از این خوشحال که نمایی!!! دیگر از ما را میبیند موافقت خود را اعلام کرد!!!! تا گوشی رو گذاشتم  گومبی زدم تو سر خودم و گفتم این چه کاری بود من کردم!!!!؟ اینهمخ قیافه جلوی استاد گرفتیم و کلاس بالا حرف زدیم حالا بیا و درستش کن!! خلاصه ساعت که تا اون لحظه جونش در میومد تا بگذره همچین پتیکو پتیکو گذشت و تا چشم باز کردم دیدم دم در استخرم.حالا کجا؟ یکی از  مجهز ترین استخرهای  مشهد ( آستان ...قد..س) .اینم بگم که شش سالی میشد پام رو تو استخر نذاشته بودم و آخرین بار هم داشتم خفه میشدم تو نیم متری که درم آوردن و انداختنم گوشه استخر تا به هوش بیام!!!! جون خودم این یکی  چاخان نیست و هر وقت یادش میافتم غش و ترس  و خنده با هم میاد تو دلم!!!!! خلاصه رفتیم و  کلید کمد ها رو برداشتیم و از اینجا سیکل گند زدن های من مسلسل وار شروع شد جوریکه این دو تا همراه من رو نمیشد از رو زمین جمع کرد!!!!!

1-  این استاد نقاشی!کلید مچ بند رو انداخت مچ پاش و گفت تو دست و صورتت آدم نمیره و راحت تری!!! منم بدون در نظر گرفتن تفاوت  مساحت خودم و  اون زررررتی!! مچ بند رو انداختم دور پام و در مقابل چشمان گرد استاد و خنده های ریز و مسخره مونا دیدم بعله!! به هم نمیرسه این مچ بنده!! جالبه من مچ دستام نسبت به وزنم خیلی باریکه و بر عکس مچ پاهام ارثی پت و پهنه!!!! خلاصه  اونو با مسخرگی و خنده در اوردم و گفتم استاد ببنده دور مچم!! الحق خانم خیلی بامزه و خوب و جنبه داریه و با اینکه از ما کوچیکتر بود ولی خیلی محترم و باز هم میگم بامزه بود!

2- مونا یهو گفت ای واییییییییی کلاهم روی تختم جا موند و من خوشحال از اینکه دو تا کلاه آوردم اون یکیش که ضد اب بود ولی روی کله که میذاشتی انگار زیر کلاه خربزه گذاشتن رو با میل و رغبت دادم مونا بپوشه!!!!  الهی بمیرم که قیافش عین عقب مونده ها شده بود.اونم کلاه رو انداخت  توی صورتم  و گفت اون یکی رو رد کن بیاد!!!!! منم حالا هر چی گشتم دیده نیست که نیست!!!نگو بنده هم اونو روی تخت جا گذاشتم و خلاصه دو تا کلا ه خریدیم اونجا و صد البته به حساب مونای بیچاره!!!!

3- خلاصه  با هیکل های ورزشکاری مون( اون دو تا:  دو میدانی و من هم وزنه برداری قدرتی!!) رفتیم طرف آب. به خیال اینکه حد اقل شناور بودن رو یادم میاد پریدم تو آب  همون استخر حدود  یک و نیم متریه و یهو  کلی اب بود که تو چشم و دماغ و دهنم رفت و من تلو تلو خوران باز هم از آب بیرون کشیده شدم و مونا که رسما زیر آب قلپ قلپ میخندید به من!!!! خلاصه منو با همدیگه روی آب شناور نگه داشتن و سعی کردن یادم بدن یا بیارن که چه جوری روی آب بمونم. تازه گرم شده بودم و خوشم اومده بود که یه دستی شترق خورد توی صورتم!!!! یه حاچ خانوم که  وقتی شنا میکرد انگاری  فشفشه چهار شنبه سوری توی اب  راه انداخته بود!!!! منم راه رو برای عبور ماشین های سنگین باز کردم و رفتم طرف سونای خشک!! تا رسیدم همچین روی نیمگت خودم رو ول کردم که از آییییییییییی و وای بلند خودم! خودم هم تعجب کردم.در  حالیکه نشیمن گاه محترم به شدت یهو سوخت روی چوب های داغ سریع اومدم بیرون و عضو محترم  خودم رو توی جکوزی سرد گذاشتم و سعی کردم به  خنده ها و اداهای مونای  ورپریده اهمیت ندم!!!

4- بعد وارد سونای بخار شدیم .تا رفتم تو دیدم ای وای جنگل مه آلو دشد!! و فقط چند تا تنه پنج هزار ساله اون تو نشستن و دارن به من نگاه میکنن!! به روی خودم نیاوردم و دیدم یه جایی هست که هیچ کس طرفش نمیره و خیلی خلوته.خوشحال شدم و صاف روی اون بخش سکو نشستم و دیدم چند تاشون به هم نگاهی کردن و مشتاقانه به من زل زدن!!! تا اومدم تمرکز کنم و توی دلم بگم ولشون کن یهو یک صدای مهیب اومد و فقط دیدم  لز زیر نشیمن گاه بیچاره ام همین وطر بخار داغه که میزنه بیرون و دوباره من بودم که بدو بدو اومدم بیرون و باز توی جکوزی سرد فرو رفتم!!!!!!

5- دیدم این مونای خل رفته توی اتاق ماساژ خالی دراز کشیده و منتظر که ماساژور بیاد!!! چند دقیقه بعد با ناز و عشوه از خانم متصدی پرسید پس کو این ماساژور؟ و اون هم نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداخت و گفت  نمیبینین امروز تعطیله و نوشتیم اونجا!!!!!! و  اونوقت من بودم که هر و هر بهش میخندیدم!! خلاصه تا ما در بیاییم از اون تو کل ملت بهمون خندیدن و ما هم به روی  خودمون نیاوردیم و رفتیم زیر دوش آخر کار!!! یه آن دیدم خدا مرگم!!! از تو اتاق  شیشه ای بغلی!!!!! صدای قل قل آب و گاز میاد با بوی دل انگیز بادمجون پخته!!!!!!!  بعد از تلاش دو ساعته در آب!!!!!سریع اومدم بیرون و رفتم توی اتاق رخت کن تا لباسام رو عوض کنم. خلاصه هنگام بیرون رفتن دیدم نوشیدنی های بسیار خوشگل!!( ساندیس!!!!!) گذاشتن روی پیشخوان و نمیدونم با اینکه چرا اینقدر تشنه ام بود ولی صبر کردم تا خانمه بهم تعارف کنه و اونم بر و بر فقط نگام کرد و من هم عین منگول ها دست خالی اومدم بیرون!!!!! جالبه که  اولین بار بود که دلم خیلی خواست نوشیدنی سرد بخورم و ناکام موندم.(قابل توجه اونایی که انگ با کلاسی و شیکی!!!! رو همش به من میچسبوندن!!!!!!) خلاصه که رفتیم دنبال علی و اون رو هم برداشتیم و تا زسیدم خونه از خستگی غش کردم افتادم و سه ساعت خوابیدم!!!!!

6- استاد انقدر از خل بازی های من خوشش اومد که مصرانه ازم قول گرفت حتما عیدی بریم خونشون تا منو به شوهرش هم معرفی کنه!!!!!! هر چند علی میگه  استادت میخواد یک نوع کمیاب نیمه انسان-نیمه انسان نما!!!!! رو به شوهرش نشون بده و عید و اینا هم بهونه است!!!!!!

7- دارم میمیرم برای  نوبت بعدی استخر!!! جون خودم خیلی خوش گذشت!! جای همه مونثات خالی و مذکر هاش هم برن بخش آقایون مستفیض شن!!!!!!

قربونتون.

نظرات 28 + ارسال نظر
شراره مامان بردیا دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 11:45

صمیم عزیزم سلام.فعلا با یه دنیا عشق تقدیم تو و علی آقای گل
http://mamanighashang.persiangig.ir/other/The%20Most.pps
بوس بوس بووووووووووس

ممنونم عزیزم
تو هم سال خوبی داشته باشی
از راهنمایی های خوب و مفیدت هم ممنونم
قربونت

یاردبستانی دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 10:36

سلام
وقت به خیر صمیم خانومی
امیدوارم همیشه مثل همین جمعه ای که رفته بودین استخر بهتون خوش بگذره و از لحظه لحظه زندگیتون لذت ببرین .
همه نوشته هاتون رو می خونم و حواسم بود که حتما حتما حتما برای تبریک عید و سال نو کامنتی بنویسم و از اون جایی که حدس میزنم در ایام عید فرصتی برای سرکشی به وبلاگتون ندارین خواستم هیمن جا پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک بگم و بهترین ارزوها رو براتون داشته باشم . امیدوام همیشه ایام موفق موید سربلند پیروز و سعادتمند باشین و در پناه لطف خدا
امیدوارم سال نو همراه با موفقیت و شادی باشه براتون .
در ضمن نوشتن یه برنامه مثبت ده ساله خیلی می تونه موثر باشه (:
سبز باشین و استوار
کوچیک شما : یاردبستانی

متشکرم و ممنون از همه این همراهی های شما
سال خوبی داشته باشید.

سام دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 10:29 http://pirebikhab.blogfa.com

سلام
من بابت ای ن ذهن طناز شما بسیار بسیار به شما تبریک میگم ...
امید که در پناه آفریدگار خورشبد و آتش همیشه شاد و سر زنده باشی ...
نو روز هم مبارک

مرسی دوست خوبم
روز گار نوی شما هم مبارک...

شهریار کوچولو دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 03:26

سلام
سال نو
قالب نو
مبارک .
امسال پر باشه از
شادی
موفقیت
کامیابی.

دلتون شاد
لبتون خندون

یا حق

ممنونم
دل شما هم شاد و سال نوی شما هم لبریز از اوقات زیبا

اقلیما یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 21:15 http://www.eghlima-m.blogsky.com

امروز بعد از چند وقت سر زدم به اون وبلاگ قبلیم و دیدم که برام کامنت گذاشتی. اون وبلاگ قبلی منه و آدرسی که باران به اون لینک داده،آدرس کنونی منه که البته برای خیلی از بچه ها من جمله خودم:دی فیلتره!....چرا خاکشیرت کنم دوست جونم؟به جاش می بوسمت(:

ممنونم عزیزم
وای چه سوتیه دادم.
عزیزم من هم سال نو رو بهت تبریک میگم و برای تو و روح باران عزیز هم طلب مغفرت میکنم!!!!!!( کشیش صمیم!)
برای من هم این آدرسه فیلتر بود.

azar یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 19:04

هر چند وقت یکبار دقایقی از زندگی غمزده ی من رو شاد می کنی امیدوارم دنیا و آخرتت پر از شادی باشه

آذر!
خدا نکنه زندگیت غمزده باشه.
نذار اینجوری تو رو غمگین کنه.
حداقل در این مورد خدا رو شکر.
شادی درونی برات آرزو میکنم عزیزم.

دوست پاییزی یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 15:24 http://mehr-64.blogsky.com

سلام دوست خوبم
به یه تولد دعوت شدی
خوشحالم میکنی بیای
منتظرم

مریم یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 15:01 http://mosaferezaman7.persianblog.ir

باز هم سلام...دیشب یادم رفت بگم اومدم تولدت را پیشاپیش تبریک بگم آخه برای ۷ فروردین من اینجا نیستم!!!انشاالله همیشه شاداب و سلامت باشی.

ممنونم عزیزم.

من آزادم یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 14:51 http://www.man-azdam.blogfa.com

بامزه بود.....نمی دونم چقدر تپلی هستی که اینقدر میگی؟؟ اما مهم اینه که علف به دهن بزی شیرین باشه که شیرینه

من عادت دارم وزنم رو اغراق گونه و البته به بهانه طنز اینطوری بگم.
خودت رو خیلی ناراحت نکن.
ممنونم و سال خوبی داشته باشی.

کاوه - روزمرگی یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 14:43

صمیم خدا بگم چیکارت نکنه با این نوشته ات!!

عجب اصطلاحات باحالی به کار میبری تو و البته تازه و بکر.

اگه قبل از این پست آخرم این پستت و خونده بودم عمرآ نمی نوشتم این پست آخریم و . بخدا راس میگم.

پایدار باشید و مستدام

خدای بامزه گی بیاد و از من تعریف کنه و اینقدر متواضع باشه؟
باور نمیکنم !
خوابم یا بیدارم...؟!!!!!
ممنون.دارم میام بخونمت.

حبه یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 13:10 http://doone.blogsky.com

وای که چقدر خندیدم. خیلی قلمت قشنگه. اینقدر خندیدم که همکارام فکر کردن اشکی که از چشمام می آد در اثر گریست چون صدام در نمی اومد.
اگه افتخار بدین دوست دارم تهران ببینمتون و به بلیط استخر دعوتتون کنم. البته حتما آب میوه خنک ;)

نه ترو خدا دیگه من الان برون مرزی شد شهرتم؟؟؟!!!!!( آخه تهرون برای ما برون مرزه !!)
قربونت.ممنونم عزیزم.

بهار یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 12:11 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

خیلی بامزه بود. انشالله به همین وسیله مانکن شی.

شراره مامان بردیا یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 11:23

:)))))))))))))))))))))
وای خدایا از دست تو :))))))))))))))))))))
طفلی مونا رو بگو با اون کلاه چه ریختی شده بود

نرجس یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 10:06

صمیم تو را خدا نمیشه من هم با خودت ببری استخر....
قول میدم راس ساعات می رسم مشهد
هوش کردم با تو برم استخر!!!! :-))

مستانه یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 10:00 http://baadbadak.blogsky.com

چقدر آدم با تو بیاد استخر بهش خوش می گذره. :دی
میشه نوبت بعد منم باهات بیام ؟؟؟

لیلی و مجنون یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 09:45 http://faghatma.persianblog.ir

صمیم جون این همه دوست تپل مپل مث من اینجا داری بعد اونوخ میمونی کی رو با خودت ببری؟ خداییش خیلی خندیدم دلم درد گرفت دختر

قاصدک یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 08:33 http://www.shirazek.blogfa.com

سال نو مبارک
www.shirazek.blogfa.com
www.maghzeostokhan.blogfa.com
www.shirazeck.persianblog.com

جودی آبوت یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 08:10 http://whenurnot.blogfa.com

ای وایییییییییییییی صمیم تو حموم رفتنات کم بود حالا پات به استخرم باز شده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ننه یه ذره آبرو نذاشتی واسه ما ( D: )

یاسمن بانو یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 00:10

وای صمیم کلی خندیدم از دستت ... کاش من اونجا بودم ابهم میرفتیم لااقل هیچ کدوم خجالت نمیکشیدیم ....بوسسسسسسسس

مریم شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 22:50 http://mosaferezaman7.persianblog.ir

سلام صمیم خانم گل....برای اولین بار است مزاحمتان می شویم ...واییییییی چقدر زیبا و دلنشین می نویسید ...نمی دونم از کجا به اینجا رسیدم ...فقط یک وقت متوجه شدم که اکثر مطالبت راخوانده ام ...راستش امشب زیاد حال و حوصله نداشتم یک جورایی میشه گفت بد اخلاق بودم!!!اما از صدای خنده های من اهالی خانه به من پیوستن امیر خان ما که همسر بنده می باشد با تعجب منو نگاه می کرد و من هم که همچنان از خنده غشیده بودم فقط با انگشت وبلاگت را نشانش دادم این شد که همگی یعنی به اتفاق دخملم مطالبت را می خواندیم خلاصه کلی کیف فرمودیمممممم...در اینجا اکثرا سعی می کنند خودشون را بهتر از آن چیزی که هستند نشان دهند اما صداقت شما واقعا قابل تحسین است ...راستی اگه رژیم غذایی کارسازی پیدا کردی خوشحال میشم منو هم در جریان بزاری.....تا یادم نرفته !!!من و همسرم با هم مینویسیم و خوشحال میشویم که لینک شما را در وبلاگمان داشته باشیم البته اگر اجازه بفرمایید.
دلتان شاد و لبتان پرخنده

X شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 21:46 http://stillness.blogfa.com

وای صمیمممممممممممممممممم....خدا خفت نکنه دختر...چقدر با حال توصیفش کرده بودی....بسیار حال بردیم و خندیدیم! خوش به حال اون مونا و استاد نقاشیه که ز نزدیک کنارت بودن و تصاویر رو زنده می دیدن و به سوتی هات می خندیدن! جای من خیلی خالی بود! آخه جون میدم واسه هر وکر کردن!

رز شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 18:55 http://roz_e_sokhte.persianblog.ir/#82

سلام
شما مشهد زندگی می کنید؟
وای منم مشهدیمی و لی ساکن تهران
اگه اون استخری که من فکر می کنم رفته باشی که خیلی باحاله.
چقدر شما شیطون تشریف دارید

خانومی شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 18:52 http://www.khoneye-ma.blogfa.com

bah bah samim khanome azize man salaaaaaaaaaaaaam hale shoma?khobi?
manam hamishe estakhram astane ghodse amozeshiamam onja raftam kheili estakhre khobie makhsosan amighesh ke khalvate aksaran.....
jaye man khali !!!! ke miomadam behet rohie o etemad be nafs midadam ba in andame varzashkarim!!!!!!!!!looooooooooooooool!
on otaghe masajesh hamisheye khoda tatile! man 2 sale daram miram onja yek bar ham nadidam kasi onja kasio masaj bede!!!!!!!!!!!!!
rasti to hanoz rejimeto dari?man ke vel kardam va asasi daram chagh e bad form misham
dige az khodam badam miad ba in heykale eftezahama..... vali hamishe vase estakhr nemidonam chera etemad be nafs daram chon miram to ab daram nemiam dige kasi bebinam !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ishala dafehaye bad ham bheheton khosh begzare .....
boooooooooooooooooos boooooooooooooooos azizam

خانومی شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 17:17 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام صمیمییییییییییییییییییی

آشپز مدرن...شادی شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 14:50 http://monnom.blogfa.com

به به که چه روز دل انگیزی بوده! بابا منم دلم استخر می خواد. شاید شیش ماه باشه که استخر نرفتم. امروز تو یه وبلاگ دیگه هم حرف استخر بود. آخه چرا اینقدر خون به دل من می کنید. ای خداا!

سارا شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 14:38 http://sarar.persianblog.ir

صمیم جون اینبار خودم میام باهات استخر .از لحاظ سایز هم خیالت راحت باشه عزیزم نمیذارم ناامید شی!!

رها)ستایش( شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 14:35

خدایش انقدر خندیدیم که دم عیدی اخراج نشم خوبه؟

عجل یا مهدی (عج) شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 13:16 http://ajjel.blogfa.com

با سلام و خسته نباشید .
عزیزم همه روزها روزهای خدا هستند ولی عید یه چیز دیگه هست . عید رو به تو تبریک میگم و برای تو و خوانواده عزیزت ارزوی بهروزی و سلامتی و شادی دارم و از خداوند مهربانی و بخشندگی میخوام که روزی شما و خانواده را زیاد کند و سالی توام با ثواب و نیکی زیاد برای شما باشد و باشد که مورد لطف و عنایت مولایم
مهدی (عج) قرار بگیرید
در پناه خداوند هستی بخش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد