من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

گوشی خرون!!

ای تف تو تفدونی  اونی که زبان اجنبی نوشت برای شما!!!!یعنی چیییی!!!حتی نامرد نگفت با خودش که شاید یه بنده خداهایی  تن به این قرتی بازیها نداده باشن و نتونن از این برشتوک های اون سر در بیارن!!! حتی اینقدر نفهمید که مگه  میمرد اگه فارسی مینوشت!!!!(نیشششششششششششش!!!) من که حق میدم بهتون اگه سنگسارش هم بکنیم بازم حقشه!!!!از طرف من هم یدونه محکم بزنین تو مخش تا دیگه اینقدر آیم  ا بووووووک و بلک بوووووورد ننویسه اینجا!!!!!ایشششششششششش!!

تا  ذهنتون هنوز داغه اینم بگم که وقتی میخواهیم بگیم کسی کاری رو سمبل میکنه و ازش میدزده و از سرو ته کار میزنه   از اصطلاح cut   corners      استفاده میکنیم و مثلا میگیم:

 

 

Most  contractors are always finding ways to cut corners.

 

 

حالا یه چی بگم منو نمیکشین؟ منو لای جرز نمیذارین روم هم کاهگل بریزین بعد نفت بپاشین روی دیوار و کاهگل و شبه آدم  لاش؟!!!(یعنی آدم لای دیوار!!!!!!!!) رو با هم بفرستین هوا؟!!!!!خب پس میگم.آقا انگیزه منگیزه در کار نبود اونم  برا بلغور انگلیسی اونم اینجا که خیلی ها اهل فن هستن و به ریش نوشتن های اینجوری من حق هم دارن تو دلشون بخندن باور کنین پز دادن با نمیچه  سوات خودم  که اصلا نبود.راستش من چند روز  داشتم یه چرخی تو این وبلاگ های روزانه انگلیسی زبان ها میزدم(البته آشپزی و دکوراسیون و ایناها بود!) و خیلی با خوندن کامنت های دوستاشون که اونام انگلیسی بود حال میکردم.بعد خیلی ساختارهاشون برام جالب بود تو نوشتن شون که از اینفرمال هم اونورتر بود.برا همین هوس کردم منم یه چیز بنویسم  اینجا برا تنوع!!!! و خیلی  اتفاقی به نتایج زیر هم رسیدم:

1- هیچ کس این دفعه به اسپلینگ (املا)  و کج و کوله نوشتن من گیر نداد و همه زیر سبیلی رد کردن.ممکنه بگبن شاید اشتباهی  نبوده !!! ولی مطمئنم این چیزی که من نوشتم  کامل نبود و اگه کسی میخواست میتونست خوب استخونی لای گوشتش بذاره!!!!!!حالا  باز نرین دو هزار تا سوتی از توش در بیارین بزنین تو سرم ها!!!!!!!!!

2- آقا ایول! 152 درصد!!!!! خواننده های این وبلاگ منو درسته قورت میدن! تو اطلاعات زبان اجنبی.من فهمیدم خیلی ها خیلی خوب متوجه میشن ((هر چند نوشته منم اصلا سخت نبود.)) و خیلی ها هم به زبان شیوای انگلیسی پاسخ دادن که ممنونم و از هر کدومشون نکته ای گرفتم.

3- ما اینجا خیلی با هم راحتیم.این رو بیشتر از رو کامنت هایی فهمیدم که گفتن ما هیچی نفهمیدیم یا کلیتش رو فقط گرفتیم.از صراحتشون خیلی خوشم میاد.آدم های اینجوری همیشه آماده یاد گرفتن هستند و قدر  این روحیه خجالتی نبودن تو گفتن این چیزا  رو بدونن.

4- نوشتن این متن یه با کل فکر کردن و عقب جلو بردن کلمات تو ذهن و تایپ و ....15 دقیقه وقتم رو گرفت .به سرعت خودتون  تو تایپ نگاه نکنین ننه! ما بوق بوقیم تو سرعت مرعت!!!.

5-من تو نوشتن این متن خیلی  از این شاخه با اون شاخه پریدم  و به قول معروف انسجام مفهومی زیادی تو متنم مشاهده نمیشه.اینو وقتی فهمیدم که خودم صفحه ام رو از روبرو (نه تو کله!!) خوندم!بازم از اونایی که الان میگن ما میخواستیم بگبم ها!!! ولی دیدم پاچمون رو گاز میگیری  نگفتیم!!! هم ممنونم.

6-شاگرد خصوصی  میپذیریم به شرطی که لباسامون رو آخر هفته بشوره و هر روز هم ناهار و شام غذای غیر پلویی برا شوهر ما بتونه درست کنه و آخر هفته کماکان کم نیاورده باشه تو غذا!!!!ضمنا چشم و گوشش رو کمپلت ببنده تا فقر و ف ح ش ا ی شماره 2 از روش ساخته نشه!!!!ما که نمیتونیم بمیریم چون مهمون!!!! داریم!حرفا میزنین ها!!!!!!

از همه دوست جونام بازم ممنونم.

خب بگذریم!آقا بشنوین از گندی که من زدم.بابایی میخواست بره گوشی جدید بخره  چون اصلا تو خط گوشی نیست و ضمنا پول بده هم بالا این چیزای قرتی بازی!!!!!!(نقل قول به مضمون!) نیست گفت با هم بریم و همسایه ها یاری کنن بشه!!!!!خلاصه انگار خرید عقد میخواستیم بره!من و علی و مامن و بابا تو هوای 20 درجه زیر صفر(تو هم کم لباس برو بیرون تا برات بشه  50- درجه!!) رفتیم پاساژی که مرکز این چیزاست.اهم اخبار رو شماره بندی مینویسم:

1- بابایی از اوناست که جییگر آدم رو در میاره تا چیزی بخره.به جون خودم تا حالا ندیدم جز علی از خرید وکالتی بقیه !! راضی باشه.این شوهرما هم اینقدر خوب با کلمات بازی میکنه و انصافا خوب مشورت میده که یه گوریل وحشی رو هم با ظرافت تمام تو پاچه آدم بکنه و بگه ببین چه خرگوش کوچولوی نازی!!!!! بازم ازش تشکر میکنی!!خب این از سابقه این پدر زن و دوماد!

2- مامان اینجور وقتا چشمش دنبال لبو و باقالی و قاقا لی لی برای ما  تو مغازه ها میگرده و هرچی هم میگیم حداقل بذار خرید کنیم بعد شیرینی بده شما!!!!! مگه تو گوشش فرو میره!تازه بابت خرید یه گوشی معمولی به یارو گیر داده  باید 30 تومن تخفیف بدی و خیلی هم جدی اینو میگفت و ما هم فقط جلو فروشندهه میخندیدم و تا سرش رو میکرد اونور  به مامان چشم غره میرفتیم که مگه هویج داریم میخریم مادر من!!!؟ خوبه گوشی دو میلیونی !! نمیخواد این شوهرت بخره ها!!!!!ولله!

3- بابا بلاخره یه 5700 نوکیا  انتخاب کرد .علی هم امکاناتش رو برا بابایی توضیح داد و حاج آقا دیگه راضی به نظر رسیدن!!!!! خلاصه بابا و علی  رفتن از جای دیگه یه هندزفری بگیرن ویارو هم تست کرد و فاکتور رو هم نوشت و حاضر و آماده گذاشت تا بابایی بیاد وامضا کنه.

و حالا ادامه ماجرا که من رل اول رو ایفا میکردم توش!!!!

 منم رفتم یه دور دیگه بزنم برا خودم.دیدم یه مغازه اون طرف تر همین گوشی رو گذاشته حداقل 30-20 تومن ارزون تر.با در نظر گرفتن اینکه علی داشت موهاشو میکند از بس شونصد مدل رو برا بابایی توضیح داده بود و الان هم داشت برا خودش بندری میومد از بس از خرید بابایی خوشحال شد و به عبارتی نفس راحت  داشت میکشید!! و ضمنا با توجه به اینکه مامان داشت بیرون پاساژ با این باقالی فروشه گپ میزد و بهش توتون مرغوب پیپ معرفی میکرد و یه خانمه هم اونورتر داشت تو دهن بچه خوشگل و نازش میزد که چرا دستش به دستگاه آب سرد کن خورده و لیوانش افتاده رو زمین!!!!!و مسائل فلسفی مربوط به اهمیت نماز اول وقت و چرا نماز میخوانیم که هفته قبلش  به زور ما رو فرستادن کلاسش!!! زرتی زنگ زدم به بابایی که کجایی که سرت کلاه گشاد رفت و این یارو اینجا کلی ارزون تر داده میده!!(انگار باقالی فروشی بود!)یک آن دیدم بابا پشت سرمه! نگو انقدر تند اومده که بینه واقعا راست میگم یا چاخان کردم.علی از عصبانیت میخواست کله منو بکنه.رفت تو و جلوی بابایی یه بار دیگه قیمت کرد و بازم همون عدد بسیار پایین تر رو شنید!!! یه نگاه کرد به من که یعنی تف تو ذاتت!!!!! بعد هی سرشو کج کرد و بالا آورد و عقب و جلوی این گوشیه رو نگاه کرد و گفت بریم!!!! بابا هم هاج و واج که خب چرا بریم!! بخریم دیگه!!!!!(من از طرف اون ازهمهتون الان عذر میخوام!!!) و علی بیرون گفت حافظه اش نیم بند بود!!!!و کلی دلیل آورد و غیره که بابایی گفت خب بریم بهش بگیم خر خودشه!!! که رضایت دادن که تو دلشون هم بگن انشالله خدا قبول میکنه!!!!خلاصه علی فقط برگشت پرسید:طناب مخصوص رخت شویی داریم خونه؟ برا چی میخوای علی جون!!؟  برا دوختن اون دهن  گشاد تو که بی موقع باز میشه و منو دققققققق میده !!!! و منم فقط نیشم باز بود و میگفتم اگه نگفتم به بابا که با فروشندهه ساخت و پاخت کردی سرشو کلاه بذاری!!!و اونم میگفت کوفففففت !!تو چاخان بگو تا اونم فرتی باور کنه!!!شانس که نداریم از زن و خونواده زن!!!!!خلاصه کاشف به عمل اومد که اون اولیه خیلی هم مناسب قیمت داده چون این دومی برا حافظه کلی پول میگرفت و در کل قیمت تمام شده اش از اون یکی خیلی بیشتر میشد!!

راستی موقع بیرون اومدن من یادم افتاد که فروشندهه سیم کارتش رو از تو گوشی بابا در نیاورده و یادش هم رفته!!! برگشتیم و بهش پس دادیم و مامان علیرغم اشاره های دست و پا و گردن  ما باز رفت جلو و گفت آقا حالا که ما اینقدر خوبیم!!!! یه تخفیف باحال بده من حال کنم باهاش!!!!! و یارو که دیگه از رو رفته بود پنج تومن برگردوند و ما با عرق شرم روی پیشانی و مامان با لبخند فاتحانه روی لب اومدیم بیرون!!!! ای من دق کردم از بس به این مامان گفتم جون من خودم حاضرم اون تخفیف هایی که یخوای ار حلق مردم بکشی رو بهت بدم تو فقط با کلاس واستا  سر جات و نگاه کن و حرف تخفیف هم نزن!!!! ولی مگه به گوشش میره این حرفا!!!!باز بگین صمیم! به زیبایی های زندگی نگاه کن!!

تازه اگه بگم به آقاهه ای که کنارش رو صندلی تو مغازه نشسته بود به زور لبو خوروند و بیچاره یارو از روی ادب دست اون رو  پس نزد وهمش رو تو دهنش نگه داشت تا مثل ماشاخانم  این گیلاسی بره یه گوشه بندازه  و روشم خاک بریزه!!!!! منو بیشتر درک میکنین!!!

 

 

نظرات 44 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 28 بهمن 1386 ساعت 12:05

چقدر حال میکنی از گیلاس تقلید میکنی؟

باعث افتخار منه اگه کسی سبک منو به قلم جاددویی گیلاسی عزیزم شبیه بدونه.
خوشگل کور خوندی .
؟نه!؟

X دوشنبه 22 بهمن 1386 ساعت 18:24 http://stillness.blogfa.com

امروز رفتی راهپیمایی دیگه؟ آره دیگه! واسه همین آپ نکردی! از طرف ما هم گفتی مرگ بر امریکا؟ نیش!

نوشی دوشنبه 22 بهمن 1386 ساعت 13:38

مردیم از بس اومدیم اینجا هی تف مال شدیم

مهتاب دوشنبه 22 بهمن 1386 ساعت 13:00 http://sokootesardema.blogfa.com

چرا اپ نمی کنی؟ حالت خوفه؟

ناجی دوشنبه 22 بهمن 1386 ساعت 00:30

to nemikhay biay benevisiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii ???!!!! :O

بهارک یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 18:34

سلام صمیم جان چرا تو وبلاگ رژیمی دیگه نمی نویسی خانومی؟ من وقتی وبلاگتو پیدا کردم خیلی خوشحال شدو اما دیگه نمی نویسی :( من هم دارم لاغر می شم از ۱۰۲ اومدم به ۹۶ تا الان . کاش می نوشتی من هم تشویق می شدم.

خودم یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 10:08

بهار یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 09:08 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

تنبل بیا آپ کن.

خانمه یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 08:50 http://he-and-she.blogfa.com/

آخه کجایی صمیم جون . مردیم از نگرانی که !!!!! یه خبری بده تو رو خدا .

مهرو یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 08:46

اقلا یه پست بزن بنویس (حالم خوبه بعدا می نویسم)؛ خیالمونو راحت کن. تو رو خدا خوبی؟

ّبشری یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 08:28 http://boshraa.blogsky.com

سلامممممم
تجااایی تووو ؟ :-* :-* :-*

شیطونک شاکی یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 00:19

کجایی تو ؟

سالمی؟ (شیطونک)







بستنی زیاد بخور

موفق باشی


خانومی یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 00:09 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

صمیم به جان خودم روی busy رو کم کردی هااااااااااااا
بدو بیا ببینم ااااااااااااااااااااااااااااا

خانومی یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 00:09 http://e

صمیم به جان خودم روی busy رو کم کردی هااااااااااااا
بدو بیا ببینم ااااااااااااااااااااااااااااا

خانوم مارپل شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 23:06 http://www.missmarpel.blogfa.com

سلام
با غیبت صغری در خدمت شما مردم همیشه در صحنه هستیم!!

شیوا شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 16:15 http://www.voroojak.blogfa.com

گوشی نو باباییت مبارک
من هم قبلن ها گوشی کهنه ام رو میانداختم به بابام بعد مب رفتم برای خودم گوشی نو می خریدم.
من هم از این حرص خوردن ها ولی یه مدل های دیگه اشو بعضی وقتا می خوردم و می خورم.

X شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 14:26 http://stillness.blogfa.com

همیشه من باید اعلام عصبانیت کنم واسه این غیتای طولانیت؟ خب تقصیره خودتونه دیگه! اول خواننده هارو به آپ روزانه معتاد می کیند! بالاخره یه خواننده ای مثل من ممکنه درک و شعور بالایی نداشته باشه و خلاصه حال کنه هر وقت میاد اینجا آپ شده باشه! سریعاً آپدیت بعدی لطفاً!

اوکی اوکی!! کام داون پلیز!!

[ بدون نام ] شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 13:30

چی شدی تو؟کجاهی؟
مهساهه

رونوشت جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 13:36 http://m64.blogfa.com/

it is a maryam from a balchboard ! happy new mobile !

محیا جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 10:57

:))

اقلیما جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 04:15

سلام
خوبی صمیم جان
چقد خوبه که یو اصطلاح تو مخمون می کنیا!!
من که همه رو یادداشت می کنم برا روز مبادا (پوز زنی)!!!
خوش باشی
فعلا بای تا های

مشتی ماشالا پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 18:59 http://mashtimashala.blogspot.com/

ماشالا...

خدا قوت !

Fatim پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 00:53 http://fatima-64.blogfa.com/

Ops...!!! I wrongly submitted my comment to previous post. I hope you get it.

کلبه کوچک چهارشنبه 17 بهمن 1386 ساعت 15:00

سلام صمیم جون
خیلی با نمک مینویسی هروقت بهت سر میزنم (تو محل کارم ) نیشم تا بناگوش باز میشه و همکار ها که نمیدونن من دارم چیکار میکنم فکر میکنن که دیوانه شدم و خود به خود میخندم. میدونی من کی هستم ؟ پارسال یادت دنبال یکنفر دیگه میگشتی اشتباهی من و پیدا کردی. حالا من خودم هم خودم رو گم کردم نمیدونم چطوری باید خودم پیدا کنم .ببخشید من بی اجازه وارد خونت شدم.

خوش اومدی .

بهار چهارشنبه 17 بهمن 1386 ساعت 13:09 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

خودت که کارای خنده دار می کنی هیچ. کارای مامانت از خودت هم خنده دارتره. انشالله همیشه به لبتون خنده باشه و دلتون شاد. :*

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 بهمن 1386 ساعت 10:31


چه گوشی اسپرتی خریده باباهیت.دختر عمه ی منم همین گوشی رو جدیدا گرفته.گوشی خوبیه البته جز دوربینش.مبارک باباهیت باشه.عجب بابای باحالی که گوشی اسپرت دستش می گیره.ایول.خوشمان آمد.
خیلی برام جالبه که شما دسته جمعی می رین برای خرید گوشی.من گوشیمو تنهایی رفتم خریدم.خیلی وقته که حتی ۲ نفری برای خرید لباس هم با کسی بیرون نرفتم.
مهسا.

فک کن خرید عقد و عروسی رو اونوقت دو تایی و تنهایی رفتیم!!! آدمیم مگه آخه ما!!!!!

سارا چهارشنبه 17 بهمن 1386 ساعت 10:01 http://sarar.persianblog.ir

حالا شما چرا خانوادگی میرید خرید؟!
مامانت که دیگه آخرشه.خیلی باحاله .بده شماها رو انقدر میخندونه؟
بعدشم من میگم صمیم جدیدا زیادی با کلاس شده بگین نه.آخه این پست قبلی چی بود تو نوشتی.نه که فکر کنی من نفهمیدم چی نوشتیا!! منظورم اینه که خوب ممکنه بقیه زبانشون خوب نباشه.وگرنه من که با نگاه اول همه چیز رو گرفتم!!! میخواستی به زبون بی زبونی بگی حالت از زندگیت بهم میخوره و میخوای هفته ی دیگه این موقعها خودتو بکشی!!! دیدی فهمیدم!!

خیلی بد جنسی!!!!(گریه!)

عسل بابا چهارشنبه 17 بهمن 1386 ساعت 09:58 http://man-o-babayi.blogfa.com

سلام صمیم جون

چقدر دلم واسه نوشته هات و انرژی ای که بعد از خوندنشون دارم تنگ شده بود!

خدایی ش مامانت خیلی با مزه تخفیف می گیره... هرچند من هم خیلی خیلی با این تخفیف خواستن مشکل دارم ولی تو زیاد غصه نخور!!

موفق باشی...

مسافرکوچولوها چهارشنبه 17 بهمن 1386 ساعت 08:32

:)))))))))))))))))))))))))))))
خیلی مامانت باحال است
نقش اول رو اون داشت :))))))))))
ایشالله همیشه به خوشی باشین
داداشم هم داره. گوشی خوبیه.
مبارک است

مریم پاییزی سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 23:58 http://man0o-del.blogfa.com

=)))))))))))) اینم بد ؟‌تازه کلی هم واستون تخفیف گرفت با اون ۵ تومن میتونین برین یه عالمه لبو و باقالی بخرین :دی

شیطونک شاکی سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 23:20


اون تخفیف رو من خیلی درک می کنم

مامان خودم مثلن می خواد کفش بخره 22 تومن 12 تومن می ذاره جلوی فروشنده (گریه)

بعد فکر کن من که عادت دارم کل پول رو دوستی تقدیم فروشنده کنم چه زجری می‌کشم از دستش (گریه)

درکت می‌کنم عسیسم

ولی چی‌کار می‌شه کرد مامانامونن طلاقشون که نمی‌تونیم بدیم(نیش)






بستنی زیاد بخور

موفق باشی

sepideh سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 22:52 http://aarmita.blogfa.com

اخی خیلی باحال بود ای مامانت اسطوره است تو هم گلی همه جا یک جوری وارد می شی علیت هم خیلی جالبه

برفی سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 22:35 http://snowlady.blogfa.com

موبایل بابا مبارک. این مامانتون هم که خیلی فوق العده دوست داشتنیه کاراش . خدا رحم کرد من دخترش نشدم وگرنه فقط با هر کاریش یکی باید منو از وسط این مغازه ها جمع میکرد که غش میکنم از خنده. من هنوز تو کف اون فیلمای بکش بکش و بزن بزن و بگاز.... ::::::::::::::) هستم .

مهتاب سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 19:55 http://sokootesardema.blogfa.com

مامانم منم این شلکیه :d

نگاهی نو سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 19:12

عزیز ببخش که دیر متوجه سوالی که پرسیده بودی شدم.
اره اون اصطلاح را مردم نیتیو استفاده می کنند و شاید هم دلیلش این است که خمینی را زیاد ادم باهوشی نمی دیدن

چه بامزه.مرسی.

شاذه سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 17:18 http://shazze.blogsky.com

اگه با منم بیای گوشی بخری همینقدر بهت خوش می گذره!! چون من یه گوشی می خوام قیمتش صفر تومن باشه. صفحه اش فلان باشه دوربینش بهمان باشه تاچ اسکرین باشه و ساده باشه و قفل نکنه و گیر نداشته باشه و اس ام اساش مثل چت باشه وووووووووووووووووووووووووو

پرند نیلگون سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 16:45

گوریل وحشی تو پاچه آدم !!!!
خب عزیز من ! دیگه در چنین موقعیت و شرایطی که آدمی باقی نمونده تا بیاد شکایت کنه یا بگه آره به به عجب خرگوش ملوس ناز نازی ای .... نه ؟؟؟؟‌خودت یه لحظه چشاتو ببند ... : مجسم کن : ... گو ریل للللل وحشی ی ی ی ی توی پاچه ه ه ه ه یوهاهاهاها
خوب شد شرایطو اعلام کردی . من اگه واجب عینی هم باشه نمیام براتون غذا درست کنم . اوهوم . ( تو دلت نگی «خب به درک !» دیدم بحث شرایط گذاشتنه ، خواستم منم شرایطمو اعلام کرده باشم ......... در راستای همون قضیه لال از دنیا نرفتن و .... اینا )
صمیم! به زیبایی های زندگی نگاه کن!!
صمیم! به زیبایی های زندگی نگاه کن!!
صمیم! به زیبایی های زندگی نگاه کن!!
بابا چقدر اعتراض ؟ چقدر ایراد گرفتن ؟ چقدر زور گفتن ؟ حداقل حسنش اینه که پول شیرینی ( قاقالی لی های اون روز در اومد دیگه ) . به والدینت احترام بذار و پشت سرشون انقدر صفحه نذار ........ بیا و هرچه زودتر به راه راست هدایت شو ... بدو بدو اتوبوس راه افتاد ....... زودباش که از قطار جا موندی . در ضمن ، این صراط مستقیم هواپیما و موشک نداره ها . باز نیای کلاس بذاری بگی با این وسیله ها نمیام و از اونا می خوام و .....
مدیونی اگه به زبون اجنبی و غیر اجنبی هم به من فحش بدی .
من دیگه نیستم ( اینا رو هم از سر کوچه نوشتم ) گفتم که گفته باشم اون لنگه دمپایی هم که پرت کردی افتاد تو جوف آب ، نخورد به من . هه هه .
بوس بوس

صبوری می کنم سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 15:54 http://sahelenaaram.blogfa.com/

خوشم میاد که محل ِ بعضیااااا نذاشتیا ، دلت هم که طاقت نیاورد !



من خوشم میاد از همین روزمره ها و خاطرات و شیطنت هات !

یاردبستانی سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 15:33

سلام صمیم خانوم
اولا یه تشکر به خاطر متن انگلیسیتون که واقعا ادم رو مجبور میکنه یه گردگیری از ذهنش داشته باشه و علاوه بر اون ادم مجبور میشه دست به قلم ببره . هر چند این بار توفیق نشد که متنی بنویسم .
جمله اولی " گوشی خرون " رو که نوشته بودین خوندم یه ذره ناراحن شدم خواهر من گله کاش این جمله رو براش نمی نوشتین .
گوشی نو مبارک .
موفق موید و سربلند باشین و در پناه لطف خدا

با خودم بودم ها!!!!

خانمه سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 14:57 http://he-and-she.blogfa.com/

صمیم چقدر اسمت به انگلیسی خوشگل است ... هان ؟؟؟ وا خوب از اون لحاظ گفتم !!!!!

خانمه سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 14:57 http://he-and-she.blogfa.com/

صمیم چقدر اسمت به انگلیسی خوشگل است ... هان ؟؟؟ وا خوب از اون لحاظ گفتم !!!!!

سارا سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 14:51 http://attitmani.blogfa.com

قدر این مامان با مزه رو بدون
حالا فهمیدیم خودت به کی رفتیییییییییییییییییییی

T سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 14:43

خوب اولندش که من متوجه غلطهای املایی شما شدم به مدد دیکشنری ولی از روز اول از بچه هایی که به معلم میگفتن اون (است) رو جا انداختی نخوندی بعدم فکر میکردن معلم خنگه بدم میومد ولیییییییی در مورد گرامر و بقیه شرمنده خیلی بوقم
خوبه بابای تو مشورت میکنه بابای من تنهایی میره میبینه بعد میاد از چیزی که ندیدی ازت سوال میکنه علم بهتر است یا ثروت
بعدشم تو نمی تونی در این شرایط اول خودت علت ارزونی رو بررسی کنی بعد دودورودود راه بندازی نمی دونی تو ایران هیچ ارزونی بی حکمت نیست میفهمم علی بدبخت چی میکشه طناب برات کمه زنجیر بهتره از اونا که اسکروچ داشت بهت نگفت تخفیف گرفتن مامانت خیلی بهتره
و در اخر مامانت خیلی نازه ولی منم از چونه زدن وحشتناک واسه تخفیف بدم میاد حاضرم باقی پولو خودم بدم یکی از دوستام بعد از یک ساعت چونه زدن و معطلی اخرش میگه اصلا نمی خوام خیلی گرونه و از مغازه میاد بیرون!!!!!!!!

من بر سر دوراهیم چرا جواب منو نمیدی نکنه نمیخونی


کامران نامور سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 13:19 http://www.dastjerd.blogsky.com

سلام.خیلی با حال نوشتی.به من هم یاد می دی بنویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد