من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

خانم مادر شوهر......

روز پنجشنبه  شله زرد نذری صبا با کلیه امکانات رفاهی به مدعوین از قبیل ناهار  و میوه و چای و شیرینی گردویی و شستن ظرف های ناهار توسط میهمانان محترم و دیگ سابی توسط مادر شوهر  جوگیر شده و مهربان و یک عدد جاری  همش فدات شم گو!!!!و پخش و توزیع در ظروف کوچک و حرف های خنده دار مامان و  پشت چشم نازک کردن های مادر شوهر محترم میزبان!!!! به سلامتی و خوبی و حال و هوای عرفانی برگزار شد و ما الان صحیح و سالم در خدمت شما هستیم و تازه از آن روز  ارادتمان به خدا جونمان بیشتر هم شده و اول وقت نمازمان را هم میخوانیم!!!

پارسال که صبا روز عاشورا  خیلی حالش خراب بود و خونه مامان  بود و ما هنوز نفهمیده بودیم دردش چیه و مامان مثل شمع آب میشد با دیدن صبا ، نذر کرد سال بعد که انشالله حال صبا خوب شد و تونست نذرش رو خونه خودش و با دست های خودش برگزار کنه همه هزینه هاش رو مامان تقبل کنه و شکرانه سلامتی اونو بجا بیاره.خیلی برای همه دعا کردم و بخصوص گرمی  و محبت خونواده ها رو از خدا خواستم و برطرف شدن مشکلات  همه بخصوص جوونها رو آرزو کردم.اون روز من و صبا و مامان بودیم و جاری و مادر شوهرش که اومده بودن کمک کنن و منم نامردی نکردم و خوب گذاشتم بندگان خدا خود شیرینی کنن و جلوشون رو هم نگرفتم و به امر خطیر مطالعه مجله و کتب پلیسی پرداختم و چای و پذیرایی همه میهمانان!!!! رو البته تقبل کردم.رو تخت دراز کشیده بودم و دختر جاری صبا اومد کنارم و بهم نگاه کرد.ما کلا خیلی رفت و آمدی با مادر شوهر  و خونواده صبا نداریم.یعنی داشتیم ولی بهتر دیدیم نداشته باشیم ولی  خدا رو شکر  اخیرا رابطه صبا خیلی باهاشون بهتر شده و خلاصه من دو سه باری این وروجک 8 ساله  رو دیده بودم .عکس های باربی ش رو نشونم داد و منم کلی تعریف کردم و نازش کردم و گفتم چقدر بزرگ شده و یهو بچه خک شد روی صورتم و لپ های منو گرفت و کشید و گفت  گوگولی مگوووووووولیییییییییییییی!!!!!!!چقدر تو نازی!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من: مععععععععععععععععععع!! و چشمام هووجور گرد و گشاد مونده بود تو صورت بچه!!! کلی بعدش بغلش کردم و با هم خندیدیم ولی انقدر خوشم اومده بود از خودش و  خودم!!!!! به علی میگم بین بچه  به این کوچیکی فهمیده من چقدر با نمکم بعد تو همش منو با کتک و ضرب و شتم،نوازش میکنی!!!!! میگه خب همونه دیگه!! اگه عقلش میرسید میفهمید زیر این گوگولی مگولی  چه آدمی  داره نگاش میکنه!!! کلا این شوهر جان من خدای آدم ضایع کنی و توپ تو احساسا ت آدم   درکنی !!!!! می باشد.

شبش مامان خونه ما موند چون بابا  تو هیات بودن.این روزا دلمون خیلی برای سپهر تنگ میشه.همیشه سرش شلوغ بود و اصلا دو سه روزی خونه نمیومد و تو خیمه ها بود.با مامان صبح جمعه رفتیم سر  خاک و کلی جلوی خودم رو گرفتم .

این مامان من خیلی مهربون و باحاله.تو این چند روزه دلم کلی براش کباب شد. و الان اولین دعای سر نمازم سلامتی مامانه و همیشه سالم موندن و روپا بودنش.خیلی آدم مستقلیه و اگه از خستگی هم در حال افتادن باشه هیچ وقت نمیگه برای من این کار رو بکنین و کمکم کنین.روز شنبه که با علی و مامان رفته بودیم بانک خون تا اونا خون بدن و من بمیرم بازم از ترس!!!! و نتونم خون بدم مامان دید تو این هوای سرد و برفی  چند تا رفتگر با کفش های پلاستیکی  دارن خیابون رو تمیز میکن و برفها رو می روبن!! رفت و بعد از تشکرحسابی ازشون نفری ...... تومن داد (ریا نشه خواهر!!!!!)و خواست برای  اون هم دعا کنن.من حال میکنم با این آدمایی که پولاشون رو فقط برای بعد از مردنشون (دور از جون همه!) نمیذارن و به خوشی خودشون و بقیه اهمیت میدن.خلاصه شب مامان خوابید خونه ما و فردا هم ناهار رو با هم بودیم و منم برا شامشون خورشت به آلو درست کردم و دادم مامان ببره برا خودش و بابا و نخواد دیگه با خستگی شام درست کنه.

حالا از شیرین کاریهای این مامان خانوم جلوی مادر شوهر صبا:( در حال هم زدن قابلمه شله زرد ) انشالله سال بعد بچه ات صحیح و سالم بغلت باشه و  نذرت رو ادا کنی!!!! صبا در حال انفجار از گفتن همچین دعایی جلوی مادر شوهر گرام که آدمی تو فامیلشون نمونده که ایشون بهش نگفته باشه پسر بدبختم داره در حسرت بچه میسوزه!!!!!!! و این زن و شوهر  بی خیال هم غمشون نیست با این حرفا! خدایی نکرده خواهر منه دیگه!!و قیافه مامان  و لبخند گشادی که میزد هم خیلی  بامزه و دیدنی بود و منم هر و هر میخندیدم و مادر شوهر صبا با تعجب نیگاه میکرد که این خل ها دیگه کی هستن بابا؟!!!!!! تازه جاریش که یه بچه داره زود گفت پس برا من چرا دعا نکردین ؟!!!!!!!!!! نگو ایشون فعلا دنبال بچه دوم هستن و خدا ایشالله قسمتشون کنه!!!!! مامان هم گفت جمع حاضر یکی یه بچه سال دیگه و منم به شکم  خانم مادر شوهر نگاه کردم و پقی زدم زیر خنده و صبا زیر لب گفت کوووووووووووفففففففففففففتتتتتتتت!!!!! تو کی خفه میشی من راحت شم!!!؟ و منم با ابرو به شیکم حاچ خانوم اشاره کردم و سوت  بلند زدم!!!!خلاصه حالی بردیم بس عظیم!!خانوم مادر شوهر هم تمام مدت به زنجیر و مدال  کذایی من چشم دوخته بود و منم رفتم یه مشت اسپند ریختم برای جمع و دو سه دور هم دور سر خودم و گردنبندم چرخوندم و جاری بلاهه مرده بود از خنده!!!! بعدشم این صبا به دوستش که اومده بود سهم سالیانش رو ببره و همش میگفت زود باش صبا!! برادر شوهرم بیرون منتظره و عصبانی میشه الان!!! رو کرد و گفت بهههههههههه!!! یعنی تو هنوز فامیل شوهر رو بعد از اینهمه سال آدم حساب میکنی؟!!!!! و یهو دیدیم  خانوم مادر شوهر پشت سر صبا واستاده  و لبخند شیطانی به لب داشت!!!!! خدایی  خیط بازاری بود اون روز!!!به صبا میگم نذر کن اگه سال دیگه شوهرت طلاقت نداد یه ظرف هم به فقیر فقرای دور و بر خونه ات بدی!!!!! ولله!!!!!

تازه از خاطرات  بیاد ماندنی دوران نامزدی مامان اینا که مامان  با مدل مخصوص خودش تعریف میکرد و خیلی علی خندید هم که نگو و نپرس!!!! آخرش بود این دو روزه .مردیم از خنده.....

 

 

پ.ن.

دنیا همینه .....یه روز غصه و یه روز خنده.....

بازم ممنون از همه دوستان خوب و مهربون بابت شیرین عزیز.......

 

نظرات 35 + ارسال نظر
علامت سئوال چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 13:39 http://ghatrh82.blogfa.com

سلام. در جامعه مردها مردانی مثل علی خان در حال حاضر کم پیدا می شن که از حقوق از دست رفته مان دفاع کنند. ( تازه می خوایم کمپینگ 2 میلیون امضا بذاریم)..... شوخی کردم نزنین.

حقوق!!!!!!!!!!!!!
مگه شماهام دارین؟!!!!!!!!!!!!!
چشمک!

سارا چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 13:23 http://attitmani.blogfa.com

ژس بگو حالا متوجه شدیم که تو به کی رفتی
مامانننن جان

اوهومممممممم!!

قاصدک چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 13:16 http://www.shirazek.blogra.com

سلااااااام
یک سری می زنی به من؟؟؟

رها(ستایش) چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 11:51

من هلاک ان سوتی های تو خانواده اتم

قربونت.

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 10:47

سلام
نه عزیز دلم من بی دین نیستم.اتفاقا من خدا رو معمولا فراموش نمی کنم تو هیچ لحظه ای.چه شادی و چه غصه و چه لحظات پر شکوه امتحان!!!!اما برای عزاداری عاشورا کم رفتم.در تموم عمرم شاید ۲-۳ بار رفته باشم.
آکرو مگالی که وگفتی یعنییییی چه؟
ممکنه خوابیدن تو از بیداری من با فضیلت تر باشه اما دستشویی رفتن منو قول می دم بهت فرشته ها از من بیشتر قبول دارن تا از تویی که اون مدلی فجیییییییییع می ری دستشویی.
؛حس و حال حال کردن با خدا؛ت منو کشت.چه جمله ای شد.ایول.
میقاسات.

آفرین دخمل گل و بلبل و سنبل و سر گل و ته گلم!!!!!!!
منم سبک خودم رو دارم تو دسشویی آبجی!!!!مهم اینه که بعدش جفتمن به ارامش میرسیم!!!!!!!!!!!!!
من هنوز در کمین تو هستم موش کپله!!!!
گربه ای به نام صمیم.....

نازمنگولا چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 10:09

آخه مگه می شه پستی در مورد مادر شوهر باشه و من نخونم

بدو بدو پس!

مستانه چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 10:08 http://baadbadak.blogsky.com/

میشه منم یه دعایی کنم و شله زردتون رو هم بزنم؟

انشالله سال بعد بچه صمیم صحیح و سالم بغلش باشه :پی

اون ملاقه آب گردونه کو تا بزنم تو سر خودم!!!!!!!!!!!!؟
ممنونم.

کیهان چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 09:50 http://www.mkihan.blogfa.com

سلام
چه روان و ساده و زیبا می نویسی!دست مریزاد.

مرسی.

باران. چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 03:22

سلام صمیم جان. مگه سهیل ازدواج نکرده ؟؟؟ منظورت سپهر خدا بیامرز بود؟؟؟ راستش خیلی یه دفعه دلم ریخت شرمنده که فضولی میکنم. انشالا همیشه همتون سالم و سلامت باشین.

سلام باران عزیز
اشتباه نوشتم.درست میگی.
ممنونم.

مرجان چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 03:21 http://kavir-semnan.blogsky.com/

صمیم جون

هندیها جلوى مهمون براى اینکه بو نپیچه یا نخوان زیر لب دعا بخونن ( مثلا و ان یکادى چیزى) یه مشت نمک میگیرن تو دستشون نگه میدارن زیر شیر آب روون اینقدر این شیر باز میمونه تا نمک ها شسته بشه چیزى هم ازش تو سینک نمونه میگن شورى چشم همه آدم هاى اون جمع رو میبره، اعتقاد عجیبى به این دارن و من تقریبا همه جاى هند دیدم این رسم رو، حالا یه بار امتحانش کن. نذر صبا جون هم قبول و همیشه سلامت باشید کنار هم منهم امیدوارم که خدا مامان مهربون و صبورتونو براى همه خانواده حفظ کنه

شاد باشى گوگولى مگولى عزیزم
میبوسمت

سلام عزیم.
ممنونم.
راستی؟چه جالبه این کار هندیها.کاش بشه بیشتر از رسوم مشابهشون بنویسی برامون.
قربونت گوگولی من....

خانومی چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 01:03 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلاممممممم
عین پیام بازرگانی میام و میرم ....
اما مگه بده یاد بگیر اونوقت تو سال به سال هم نمیای پیشم .....
اینقده حال میکنم با مامانت از همون اول از مامانت خیلی خوشم میومد و صد البته از بچه های گلش و دامادش ...
حسابی بهت خوش گذشته خوشحالم
ایشالا همه مادر پدرا همیشه سایشون بالای سر بچه هاشون باشه که چه نعمت بزرگین ...
منتظرتم بترکونی هااا
بوووس

خودم نترکم هنر کردم!!!!!
قربونت.

زهرا چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 00:59 http://777rosesorkh.blogfa.com

سلام عزیزم ..بابت شیرین خیلی متاسف شدم و براش ارزوی ارامش کردم !
خوب میری شله زرد نذری میخوریا ....نوش جونت قبول باشه .... ما رو هم دعا کن !

ممنونم.
چشم.

خانومی چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 00:46 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام دوباره
هنوز نخوندم
خوشحالم که اومدی دلم برات تنگ شده بود صمیم

بدو بخون که تموم شد.

خانومی چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 00:40 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام صمیم هنوز نخوندم وایسا بخونم دوباره میام
راستی من اپیدم ببینم حالا میای بترکونی یا نه

دنیای خصوصی خصوصی من سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 21:54 http://aarmita.blogfa.com

سلام عزیزم خدا را شکر که شاد بودین همیشه شاد باشین به همه ارزوهاتون هم برسین

مرسی

√ҰâŞâmįη سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 20:47 http://havayebaro0oni.blogfa.com/

سلام خانومی نشد بهت تسلیت بگم ولی صلوات فرستادم روحش شاد!!
آخر پستتو دیدم انگار مردین از خنده برم بخونم حال کنم !!‌:دی

ممنونم.لطف بزرگی کردی با همون صلوات.
قربونت.

نوشی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 20:01

ای جان واقعا بهت میاد گوگولی مگولی باشیا.ازاین گوگولی لپ دارا که لپاشون مثه پنبه نرمه!!!!
نذرتون قبول
.
.
ماله همون موقع است که صبا بیمارستان بود؟؟؟
ایشالا همیشه همه تون سالم باشید و شاد

نرم نرمه...آره.....
این یکی مال امسال بود عزیزم.صبا به شکر خدا پارسال حالش خوب شد و امسال شکرانه اون بود
قربونت عزیزم.

X سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 17:30 http://stillness.blogfa.com

منم خیلی حال می کنم لپ بکشم! خدا قسمتم کنه!

بینم اون خاطرات مامان رو واسه مام می نویسی بخونیم؟

آره کم کم
خدا قسمتت کنه خواهر!!!آی صفایی داره !!!!

بهار سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 16:23 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

سلام خوشحال. چطوری. نه این روت و ببین نه اون روتو. انگار یکی دیگس اون آدم.
نذرتون قبول و اجرتون با خدا.
انشالله همیشه شاد باشید و دور هم.

ممنونم عزیزم.

جیلی بیلی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 15:51 http://vasleh.blogfa.com/

حالا اومدیم و سال دیگه این خانم بچه دار شد اونوقت چه حسی داری ‌:)
دلم تنگ شده بود برات . خانم داشته خوش میگذرونده ما اینجا دلمون پر میزد بدونیم کجا تو افسردگی مونده .ای شیطون .

ای الهی! نگران من بودی؟ فدات شم.مررسی.

ملودی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 15:46

سلام به صمیم گوگولی مگولی خوشگل و بامزه و نازدونه و عسل من خوبی جیگرم من قربون این سوتی ها و شیطونی ها ی تو ومامانت و صبا برم ا ز دم الهی خدا همیشه این جمعتونو حفظ کنه همیشه سالم باشین همیشه خوشبخت باشین همیشه نذری بدین همیشه هم سوتی بدین بخندین بوووووووووووووسسسسسسسسسسس
کی بشه من وقت کنم بشینم برات کامنت بذارم تایید نشود کلی بخندیم کلی برات تعریفی دارم .خدا این صمیم جیگر نازو از علی آقا نگیر که من میدونم چیکار کرده با دل پسر مردم عاشقش کرده سینهههههه چاک نوش جونتم باشه البته کور بشه هر کی نتونه ببینه هزار ماشالا من که همیشه دعات میکنم اسپند دود میکنم اسمتو میبرم حالا بازم میام مینویسم
راستی خاله صمیم منم سلام میرسونما الان دیگه ملودی شیکم کوچیک شده من شدم شکم گنده هر چی میخورم خیکم پر نمیشه خاله چکار کنم ریجیم میجیم خوب سراغ نداری؟؟؟؟؟؟؟

سلام خاله جونم
خوبی؟ مامانو که اذیت نمیکنی پسلم!!!! بذار یکی هم به بابایی برسه اینقدر وقت اینا رو نگیر گل پسر خاله!!!!
میکم اینجوریا که سایز خاله نشون میده فکر کنم یه ده دوازده تایی نی نی تو شکمم هست خاله جون!!!! خدا میدونه کی اونا میخوان در بیان!!! رژیم لامصیب که دیگه لاک پشتی پیش میره مگه تعریفی های مامانت منو بخندونه و یکم گروپ گروپ دمبه ها بالا پایین بپرن بلکم!!! آب شن!!!!!
فدات شم ملودی جونم.خیلی لطف داری قربونت.

کاوه - روزمرگی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 15:23

سلام دوست عزیز

نوشتی واسه گرمی و محبت همه خانواده ها دعا کردی و سلامتی و برطرف شدن مشکلات جوون ها رو از خدا خواستی. اوکی دستت درد نکنه. ولی میخوام بگم بانو صمیم عزیز نمیشد یه دعایی بکنی که ما هم که نه خانواده و عائله ای( توله و منزل ) داریم و نه جوونیم هم توش بگنجیم ؟

مستدام باشید . سری هم اگه به ما زدید زدید .

راستی نگفتی برا مریض ها هم دعا کنم !!!!!!!!!!!!!!!!
اوکی دعا رو میذارم تو پاسخ اون یکی کامنتت!!!!
چشم قر بان!

هیما سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 14:47 http://hima77.blogfa.com

همیشه بخندی صمیم توپولوی گوووووووووووگوووووووووولیی
هاهاهاااااااا

ممنونم عزیزم.

نرجس سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 14:44

آخی صمیم کجا بودی دلم برات تنگ شده بود خواهر
من میمیرم واسه این خاطرات اشک آور تو!؟
خدایی وقتی می خونم چه گند هایی می زنی اشکه که از چشمم راه می افته!
صمیم اگه من را یه روز اخراج کنن به جرم خنده های احمقانه پشت مانیتور ازت نمی گذرم....

البته به جرم کارهای احمقانه تر من!!!!(دوز از جون شما!)
مگه من فرشم که ازم بگذرن!!!!؟(چشمک!)
تو شاد باش اخراخ هم که شدی میارمت ور دست خودم سوتی یادت میدم عزیزم!!!!!

پرند نیلگون سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 14:05

معععععععععععععععععععععععع
سلام
از این معععععععععععععععععع خیلی خوشم میاد !
خوفی گوگولی مگولی ؟ اااا من که زودتر گفته بودم شما گوگولی مگولی هستی که که که اااااااااا !!!‌ ؟؟؟
این انگشتره رو کی می خوای به صاحابش برگردونی آخه ؟
ایشالله قسمتشون بشه !
اااااااااا بی معرفت ! از اونا هم بگو دیگه . همونایی که مامانی جون تعریف کردن و خندیدین !
ای کلک ! خوباشو واسه خودت نگه میداری ؟
خدا ایشالله خودتو و مدالتو انگشتر کله نشانتو سالم نگه داره . جمیعا بگید آمیییین !
یادته یه سال هایی از این انگشترا مد شده بود که یه کله جغد بود با دوتا چشم نگین دار ؟
می گفتن واسه چشم زخم خوبه !
بوس
همیشه شاد باشی و غم دنیا نتونه حریفت بشه .

سلام عزیزم
نه این از اون جغد زشت ها نیست.اصلا جغد نیست.خیلی ساده و مستطیلی شکله و چون بزرگه سایزش و قد کله آدم میمونه من بهش میگم کله نشان.یه مستطیله که روش پنج تا خط موازی هست و یکم شبیه حلقه مردونه استولی لامصب از بس خوش ساخته جلوه داره خیلی.
آأمییییییییییییییینننننننننن!!!!!!
ممنونم عزیز دلم.برای شما هم انشالله.....

نیلوفر سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 13:04

سلام عسیسم...
نیبینم که کلی سوتی و موتی و پوتی و کوتی و ووتی و اینا...
نمی دونم چرا عاشورا تاسوعا هم ما هی در حال خندیدنیم...آدم وقتی می خواد نخنده بدتره انگار ...
صمیم جونم تو خوبی؟...دلم برات تنگ شده بود...ماشالله انقدم پست نوشتی که من تا بخوام بخونم پیر شدم!!!!
راستی من می خوام یه کادو بهت بدم که باید تلفن خونمون وصل شه تا بتونم بهت بدم...محض اطلاع و برای اینکه فضول درد! نگی هم میگم که یه آهنگه که قبلنا گفته بودی دوستش داری...همه رو لو دادم که!!! :(((((((((

آره همیشه تو مراسم اینجوری آدم بیشتر خنده اش میگیره....
الهی!!! خب یواش یواش بخون و کمی هم کرم بزن تا دیرتر پیر شی!!!!
راس میگی؟ منتظرم ها!!

سارا سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 12:40 http://sarar.persianblog.ir

پس پست بعدی خاطرات مامانته دیگه؟
خدائی این دوروزه عاشورا تاسوعا چونکه همه فامیل معمولا جمع میشن دور هم همش کرکر خنده اس !

اونم از نوع خفنش!!!!
+ ۱۸

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 10:50

سلام گاگولی مگولی.طفلی بچه ی بیچاره.کاش بهش میگفتی هنر غذای مونده رو به یه غذای باشکوه تبدیل کردنت رو.اونوقت دیگه حتما بهت می گفت اسگل کن مگولی!
وای صمیم باورت میشه من امسال ۴ شب رفتم هیئت.اونم منی که اصلا حوصله ی این چیزا رو نداشتم؟
چقدر این همه مدت از یه دعای کوچولو ی زیارت عاشورا خودمو محروم کرده بودم و حالا چقدر به دلم نشست.عاشق امام حسین شدم و زیارت عاشورا.خجالت کشیدم از امام حسین چیزی بخوام.ولی شور و احساس اون لحظه های قشنگ چیزی بود که امام حسین بدون اینکه ازش بخوام بهم داد.امیدوارم هیچکی این شبای قشنگ بی نصیب نمونده باشه.
ایول بابا چه مامان باحالی.
ولی سوتی صبا که محشر بود.
راستی نذرتون هم قبول.
مهسا



سلام
یکاره وردار بگو آکرو مگالی دیگه!!!!!!!!!!!!!بعدم عرضه داری آستین های پاچت رو بزن بالا و بیل بردار بیفت جون غذاها!!!من که چشمم اب نمیخوره تو بتونی حتی املت رو تبدیل به نیمرو کنی!!!
تو مگه بی دین بیدی!!!! که این حرفا رو میزنی.اتفاقا منم از روز عاشورا خیلی دلم نرم شده و حس و حال حال کردن با خدا تو دلم حسابی رخنه کرده و داره چیک چیک میکنه!! البته این با اون چیک چیک هایی که تو دسشویی میکنی فرق داره ها!!!! باز نری اون تو بگب ارم عبادت میکنم!!!!
رستی میدونستی یه ساعت خوابیدن من فضیت داره بر بیداری وشب زنده داری و عبادت توی عذب اوقلی!!!!؟ پس به صرفه است یکی رو جور کنی و تا صبح بخوابی و فرشته ها فرت و فرت برات دعا کنن!!! البته تویی که من میشناسم از بس به شوهر بیچاره لنگ و لقد حواله میکنی که تا صبح روت تف میکنن اون فرشته های بیچاره!!!
نذر تو هم قبول و منو تو دعاهات فراموش نکن عزیزم.
خوشحال شدم گفتی زیارت عاشورا میخونی .من خیلی وسش دارم و تقریبا از بر شدم!!!(صمیم بی ریا!!)

تی تی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 10:21 http://titikhanoomi.persianblig.ir

خوشحالم که شاد میبینمت ...اینقدر این صبای بیچاره رو هم اذیت نکن آهش میگیرتت خواهرا...
خوش باشی

ممنونم.
اون که تو تیررس اذیت های منه.
من مگه چکارش کردم حالا؟!!!!!!!!!!
اییییییییییششششش!!(زبون!)

مدی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 10:20 http://hmdvamd.persianblog.ir/

سلام صمیم خانم جون
نذری صبا خانم هم قبول باشه .. ایشالله همه دعاهاتونم مستجاب بشه مخصوصا دعای مامانتون!!!!!!
می گم خوبه حالا مادر شوهر خودت خوبه و الا مادر شوهر خودت و چه جوری می خواستی ضایع کنی ؟؟؟؟
بیچاره مادر شوهرا !!!! آوازه شون بد در رفته ...
شاد باشی

سلام عزیزم.مرسی
باور کن من کسی رو ضایع نمیکنم.خودش میشه!!!!!
اون بنده خدا فقط میتونه بخنده به حال و روزش!!!!!
قربونت.

سایه سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 09:46 http://www.mahesharghi.persianblog.ir

پس کلی خوش گذشته بهتون . وان یکاد بخون تا مدالتو چشم نزنن یه وقت .

آره.تازه اون انگشتر کله نشان هم دستم بود!!!!!!!!!!!!!

قطره سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 09:45 http://ghatreh82.blogfa.com

واقعا" دنیا همینه....
خدا ایشالله مامانتونو براتون همیشه سالم وسر پا نگه داره.

ممنونم عزیزم.

ساسا سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 09:35 http://zolali.blogsky.com

داشتم از اعتیاد خوندن وبلاگت می‌افتادم دیگه به موقع اومدی

دوزت که کم بود!!!!

ّبشری سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 09:21 http://boshraa.blogsky.com

سلام :)
حال شما؟ خوبی؟ امیدوارم بهتر باشی :)
بابت شیرین هم خیلی متأسف شدم:( راستش اصلا نمی تونم چیزی بگم..... جز اینکه آدما خیلی پیچیده هستن و غیر قابل پیش بینی و این خصوصیت ر می ندازن گردن دنیا سرنوشت!
بگذریم... خشحالم که می بینم بالاخره آپ کردی :) خیلی قته منتظر بودم

خوبم.مرسی.
ممنون.

ّبشری سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 09:20

آره همون که تو گفتی!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد