من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

ta ta!

من اخیرا واقعا بهم ثابت شد که شخصیت اصلی آدم ها رو هنگام خوردنشون  تو مهمونی و جاهایی که  خوراکی هاش رایگانه و نمیخواد بابتش بسلفن میشه شناخت اونم عمیق و درست!رفته بودیم یه پیتزا هاوس مثلا با کلاس و شیک!!اول میگفتی که آیا  متقاضی بار نیمه رایگان!!! اونجا هم هستی و بعد بنا به تعداد پیتزایی که سفارش دادی بهت ظرف  خالی میده تا بری از بار، سالاد و چیزای دیگه برداری و قیمت منصفانه و خوبی هم میگیره از آدم.من و علی از همون اول که یادمونه همیشه دو نفری با یه پیتزا سیر میشدیم چون همیشه کنارش فرنچ فرایز(دیب دمینی دیگه!) و سالاد و ... هم بود و همیشه هم تعجب میکردیم که چطوری ملت با اون هیکل نی قلیونی شون یه پیتزای گنده میخورن!!! تازه برا بچه های سه چهار ساله هم جداگانه سفارش میدادن!حالا اینا که هیچی نیس هنوز!! آقا من نشستم سر میز و به زودی اصلا جای خالی پیدا نمیشد که ملت حتی واستن اونجا! و علی هم گفت چی میل داری بیارم از بار که گفتم فقط سالاد.اونم رفت و تو یه ظرف یکبار مصرف  سالاد ریخت و با مخلفات دیگه که پولش رو جداگانه دادیم اومد سر میز.در این فاصله چشم های من داشت  از حدقه در میومد.چون دیدم یارو مثلا 5 تا پیتزا سفارش داده برا خودشون بعد 5 تا ظرف سالاد هم گرفته و رفته سر میز تا پرشون کنه! باور کنین اون ظرف خالی  روپر از سالاد کرده بودن و روش کپه درست کرده بودن و اضافیش رو روی سینی ریخته بودن و روی اون سالادهای کف سینی هم سس چپه کرده بودن که آدم حالش از هر چی مشتریه به هم میخورد!!!مثلا یه ظرف داشتن برا کارامل  و ژله .من نمیدونم مگه یه نفر چقدر میتونه بعد یه غذای سنگین  دسر بخوره که یارو مشت هاش رو هم ژله کرده بود آورده بود سر میز!!!!! خیلی بی کلاسی و وحشی بازی بود اون شب.تازه اصلا هم خودشون تعجب نمیکردن و اصلا هم احساس شرم نمیکردن.خیلی حالم از اینهمه گدابازی و نخورده بازی گرفته  شد.مثلا اگه این جور آدما برن باغ سالار (شاندیز) و اونجا میزهای رنگارنگ رو ببینن که با  دو-سه هزار تومن اضافه میتونن هر چی خواستن بخورن حتما کل باغ رو با ساختمون های سنتیش میکردن تو ساکشون و میبردن دیگه!!!!! و اینم بگم که از این آدما فقط تو مشهد نیستن همه جا هستن.تو کیش که دیگه نگو ونپرس!آدم با خودش میگه خب کسی که امده اینجا دیگه به نون شبش محتاج نبوده و  اقلا حتما چهار باری هم  رفته بیرون و مهمونی و ... و آداب یبرون غذا خوردن رو هم حتما بلده دیگه! ما شایان رفتیم و خب صبحانه نسبتا مفصلی داشت .نمیدونین بعضی ها چکار میکردن!مثلا یارو معاون فلان قسمت بود و اند کلاس و تیپ  و قیافه و ادعا! بعد صبحانه سر میز دونفرشون !!!شون اینا رو میتونستی ببینی: آب پرتقال،قهوه، آب سیب، نون باگت،کره ،پنیر ،مربا،تخم مرغ،املت اسپانیایی،نون تست، سوپ، خوراک لوبیا، سوسیس هندی،خوراک سوسیس سیب زمینی ،کالباس و گوجه و خیار شور،سالاد ماکارونی، سالاد فصل، نییمرو، عسلی!، عسل، شیر کاکائو!!و ...... واقعا آدم خجالت میکشه بگه مال کدوم شهر بودن !البته  اصلا ربطی به اونجا نداشت این کارشون بلکه شخصیت هار و گرسنه ای داشتن!!!! آخ انقدر بدم میاد میریم رستوران و مثلا مهمونیه و بعد یکی از مهمونا  اول از پیشخدمت میپرسه که ظرف براش بیاره و اونم میگه ظرف برا بیرون بردن غذا تو این مهمونی نمیدیم و اون خانمه هم از تو کیفش یه ظرف دردار در میاره و به این بهانه که بچه اش الان سیره و شاید خوب نتونه بخوره و بعدا هوس میکنه، همه دیس جوجه و برنج و کباب و شیشلیک و هر چی باشه رو خالی میکنه اون تو و از ته دیگ هم نمیگذره و صاف  میذاره تو پلاستیک سیاهی  که از قبل اونم تو کیفش بوده و به نگاه های  سوال دار !!مردم هم که اصلا هیچی! تحویل نمیگیره!!! خب لامصب! توله ات اگه  بعدا هوس کرد ببرش یه رستوران در پیتی و بذار کبابا رو با پول تو کوفت کنه نه اینکه به غذای روی میز که هنوز ملت دارن ازش میخورن حمله کنی و بذاری تو پالونت!!!!! چون دیدم میگم ها!! خیلی هم حرص خوردم!

وایییییییییی!!! هیچ چیز بدتر از دیدن آدم های با کلاس و لباس های آنچنانی و آرایش ها و جواهرات اونچنانی  نیست که به بره روی میز غذا  تو مهمونی حمله میکنن! و با پنگولاشون  !!!!!گوشت  اونو میکنن و میذارن تو بشقابشون. من که خودم هیچ وقت طرف بره هم نمیرم چون یا دستم میشکنه یا دماغم تو اون فشار و حمله کلا از جاش درمیاد !!!!!! تازه اینی هم که میگم تو مهمونی مشهد نبود ولی تا آخر مهمونی اون آدم ها رو به شکل گاو و الاغ میدیدم بس که شعورشون بهم ثابت شد!!! من اهل کلاس ملاس نیستم ولی همیشه اول یکم برمیدارم بعد اگه دیدم جا دارم خیلی راحت و بدون شرمندگی میرم سر میز و بازم برا خودم میریزم.هیچ وقت هم ژله موزی رو کنار پلوها و بغل ژیگو میگوش هم نمیریزم!!! ای خدا که هر چی بگم کم گفتم!!! از حررررررررررررررصی که تو این مهمونی ها میخورم! زنیکه  برنج تو دیس!!! جلوی بچه چهارساله رو با ماست و سالاد پر میکنه و قاطی میکنه و کره خرش  که دو قاشق خورد و سیر شد همش رو میذاره وسط میز و میگه دست نخورده است!!!! ترو خدا حروم نشه دیگه!!!

 

پ.ن.

1-  این پست  احتمالا آخرین پست من  تا آخر دی ماه خواهد بود.چون سرم خیلی تواداره شلوغ میشه و از صبح که میرم سر کار و کلاس زبان و نقاشی  هم پشت بندش! ساعت 9 شب میرسم خونه و تازه باید شام و ناهار بخورم و تا بخوابم نصفه شب شده !!!! پس ممنون از درک شرایطم و کامنت نذاشتن که باز صمیم قهر کردی عین بچه ها!!!!

 

2- مامان اینا بلاخره از شمال برگشتن و من صاحب یه سری رو میزی پنج تیکه خاتم ترکمن!!!!!!! شدم که نمیدونم برا چی دو تاش گردن و یکیش مربع و یکیش مستطیل و تازه رنگ ها و طرحا شون هم کمی با هم فرق داره!!!!! البته اگه اینم بگم که خب سوغاتی مامان خانوم گلم بوده دیگه همه شبهات برطرف میشه !!

 3- یادتونه گفتم مامان یه جفت کفش جینگولی و پاشنه بلند و خوشگل خرید برا اون عروسیه!!!خب به سلامتی وقتی اومد گفت که احساس!!!!!!!!!!!! کرده کفشه خیلی راحت نیست توپاش و بدون اینکه حتی یه بار بپوشه اونو زرتی داده به صبا جون و الان تو دل و جیگر آبجی جون ما عروس کشونه حتما!!!!! بعد کی  تموم بازار رو زیر پا گذاشت و اون کفش های خاص و خوشگل رو انتخاب کرد؟ خب علی مشکل پسند دیگه!!! کی الان پاشه؟ صبا جون  شانس خرکی دار دیگه!!!!!!! خدا بهشون  رحم کرد که سایز پای من از دوتاشون الحمدلله بزرگتره وگرنه  خون به پا می شد!!!!!!!!

4- در راستای سوختن جگرم با دیدن قبض موبایل و ایضا ارقام مربوط به اس ام اس های الکی و  دولکی!!! تصمیم دارم از این به بعد استفاده عاقلانه و کاربردی از تلفن همراهم  بکنم و اینقدر یه اس ام اس  بامزه رو به شونصد نفر فوروارد نکنم تا حالا جیگرم بابت پول های نازنینی که عرق جبین!!!!!!!!ریختم براشون اینقدر بسوزه !!! آره داداش من! و تازه انجمن حمایت از خودداری از ارسال هر گونه  پامک زپرتی به افراد غیر واجد شرایط!!!!!!!!!! (حتی شما دوست عزیز)رو هم با دو تا از همکارام تشکیل دادیم  و اونم از وقتی بود که شنیدم رییس جان تو هفت ماه حتی  7 هزار تومن هم بابت قبض موبایلش نداده چون هر کار ضروری بوده  با یک تماس کوتاه برطرف شده و غیر ضروری هم که اصلا ندارن ایشون!!!! جدا استفاده بهینه روباید یاد بگیرم من!!!

5- همتو ن رو میام و میخونم تا جاییکه بشه  و وقت کنم.

6- اگه دیدن  تا اون موقع ازم خبری نشده بدونین این دانشجوهای بلا!!!! بمبی چیزی تو کشوی میزم گذاشتن تا بتونن با خیال راحت سر جلسه  تقلب کنن!!! فقط یادتون باشه تو مراسم من همه آرایش کرده و شیک و خوشگل بیایین یه  تاج گل بزرگ بخرین و به همسرم تسلیت بگین!!!!!! و موقع صرف  مرده خورون هم کلاس بذارین برا خودتون!!!!

 

نظرات 33 + ارسال نظر
کیانا یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 09:27

سلام فقط یه سوال؟
بغل ژیگو میگوش هم نمیریزم!!!! یعنی چه؟ راستش نمیدونم میگوش چیه؟ خدایی!!!!!!!!

مثلا میگیم کتاب متاب
هندونه مندونه
منم گفتم ژیگو میگو( و بعضی ها میگو از نوع دریایی خوندنش !)

کاوه - روزمرگی شنبه 15 دی 1386 ساعت 14:40

سلام دوست عزیز

ممنونم که هنوز لینک منو تو اون اوج (والا) نگه داشتی.
امیدوارم این غیبت های طولانی منو به بزرگواری خودتون بخشیده باشید. منم این روزا حسابی درگیرم. ولی فقط با کار .

نه عاشق شدیم و نه فارغ.

ولی چون اهل نوشتن و نوشتاریم هوای دوستای خوبمون و داریم. مطمئنم که ایشان هم هوای این حقیر را خواهند داشت.

وقتی برای دوست عزیز ی نظر میزارم مدام میام سر بزنم ببینم نظرم تایید شده یا نه و اگر اره جوابش چیه.

اون لحظات شعفی دارم که قابل توصیف نیست. حتم دارم برای سایرین هم همینطوره.

میبینی دوست خوبم. چه لذاتی تو این دنیا هست که ما ها تا مدتها ازش غافل بودیم.

موفق باشید و سر بلند . همه وقت - همه جا - در کنار اونایی که دوستشون دارید.

سلام کاوه خان
وایییییییییی ممنون از این لحن ادبیاتیانه ات دوباره!! خیلی از اینجور نوشتن هات خوشم میاد. حالا شما انقدر عاشق نشدی که این جاری ما فارغ شد!!!!!!
اون حس شعف رو درک میکتن چون خودم خوره پاسخ کامنت های وبلاگ های مورد علاقه ام هستم که البته شما کماکان در راس امور قرار دارید!!!!!
امیدوارم از این شادی های کوچولو همیشه دلت لبریز باشه و یه گنده اش هم زودتر تالاپی تو دومنت بیفته! آمین!!!!

[ بدون نام ] شنبه 15 دی 1386 ساعت 11:44

خوب چرا کاری می کنی که آدم خرتو بچسبه ول نکنه؟هان؟این چه طرز غذا خوردنی بود که من تا حالا ندیده بودم.البته از طرف آدمای شیک من ندیده بودم.ولی دیدم کسایی که وضعیت خوبی ندارن این کارا رو می کنن.ولی بازم چندشم می شه.
موفق باشی در ضمن ماموریت خطیر امتحانات.منتظرت می مونم...تا تو بر گردی...تا بیای از سفر....نازی جون بیا برگرد به خونه....بیای و لقد بر وبلاگت بزنی که بگی اومدی از سفر با چش و چال زخمی...
دی دی ری دی دی دو دو رو دو دو این آهنگشه.ساخت خودمه.
کامینگ سونت سون باشه ها.اوکی؟
میثاق!همون دیگه.

خب ملت مثل بچگی های میثاق جون من غذا میخورن چرا انقدر تعجب کردی توپولی من!!!!
در رابطه با امتحانات هم دعا من زودنر این بچه ها بدن!!!(امتحانات رو میگم!) و ما هم راحت شیم.
ضمنا هوس کردن این بار که اومم یه چند تا لقد بر درب! اتاق نشیمن گاه!!!!!تو بزنم تا اینقدر بلبلی نکنی اینجا برا من!!!!!!!
کامینگ سون این بارهم فقط به خاطر تو زودتر اتفاق میفته!!!
بوس !رو لپ های زشت و بیریخت و آویزونت!!!!!!!!

پرند نیلگون شنبه 15 دی 1386 ساعت 10:56

نه یادم نمیاد ( شعره رو می گم )
ولی چون « در آفرینش ز یک گوهریم ! » اما احتمالا مال شما گوهرش خاصه ! باشه آدرسشو میدم .
من اداره ندارم . باید آدرس کشوی خونمونو بدم بهت .
مواظب خودت باش

آره میشناسمت کی ها یادت نمیاد !! حافظه ات خودکار بنا به شرایط کار میکنه عزیزم!!(سوت!!)
همون رو هم بدی ممنونم.

سارا شنبه 15 دی 1386 ساعت 10:02 http://sarar.persianblog.ir

من یه عروسی فوق با کلاس رفته بودم که دست کم ۱۰۰ میلیون خرج کرده بودن و مهمونا هم اکثرا از اون ور آب اومده بودن.
موقع شام رو باید میدیدی.بیچاره آقاهه که بره رو تیکه میکرد دستاش تیکه تیکه شد از بس که پنجولهای لاک قرمزی خانوم با کلاسا رو دستش خط خطی کردن.خانومه با پالتوی پوست فلان جک و جونور جنوب آفریقا! با لاکای قرمزی مارک فلان! داره با ناخون و پنجه و کف دستش گوشتای چرب و چیلی رو میکنه! موقع برنج کشیدنشون هم نمیدونم چرا فقط گوشت میاد تو کفگیرشون و برنجا از تو سوراخ کفگیر میریزه پایین! همینطور خود به خود ها !

اوف! خدا به تو رحم کرد با دیدن این برنامه زنده!راز بقا!!!!! سکته نکردی ! این یکی دیگه نوبر بود والله.
الان آروم شدم به جون خودم!

میخوای بری تا اخر دی ؟
چقدر زیاد
دلم برات تنگ میشه
بیای پیشم
خانومی رو فراموش نکنی ها
باشه گلی ؟

سلام صمیمی
کجای اون وبلاگت جریان اشناییتونو بخونم
کمکککک پیلیز

حص جمعه 14 دی 1386 ساعت 10:59

در حال راه‌اندازی یک وبلاگ شخصی هستم. به محض آماده شدن و گذاشتن چندین پست که قابل خوندن باشه عرض میکنم خدمتتون.
جاری باشید

سلام عزیزم راستی یک چیزی منم عاشق استادمم
می شه بگی همسرت چه جوری بهت ابراز علاقه کرد ؟
میشه کمکم کنی؟
اووووووووووم می شه پست اخرم را بخونی و ببینی که اونم منو دوست داره یا توهم فانتزی منه؟
راستی وبلاگ اولت را تا دی خوندم خیلی دوست داشتنی هستی صمیم جون خیلی رک و رو راستی
اوووووووووم خوب من دخترم نمی شه که از استادم تقاضای ازدواج کنم نمی دونم چه جوری می تونم بفمم دوستم داره یا نه
آخه از اون ادمهایی هست که احساساش را نشون نمی ده و انتخاب می کنه که کدوم ها را نشون بده
می شه یک کم راهنماییم کنی حسابی گیج شدم در این زمینه
اون می دونه که من دوستش دارم
هر وقت هم ازش هر کمکی خواستم برام انجام داده
راستی اول با شوهرت دوست شدی بعد ازت خواستگاری کرد یا نه ؟
اوم دیگه اینکه سن من ۲۲ هست سن اون بین ۲۹ تا ۳۴ سال هست
اون خیلی بیشتر از اینکه من بشناسمش منو می شناسه
اخه پسر عموش معلم خصوصی ۴ سال پیشم بود و اینکه خوب راجع به تعداد دوست پسرام هم ازم سوتی گرفته بود یک جورایی خلاصه
می شه کمکم کنی!
شاید خواهش زیادی هست در این صورت امیدوارم من را ببخشی

یه سر برو تو آرشیو قبلیم.دستت میاد من چکار کردم
قربونت.

سپیده پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 22:28 http://sepideh-82.persianblog.com

سلام.صمیم جان من خمیشه وبلاگتو میخونم.یعنی اول وب گیلاسی رو باز میکنم.بعد وب تو رو.خیلی خوشمل مینویسی.خیلی وقتا برات کامنت گذاشتم.لینکتم کردم.اما نه جوابی گرفتم ازت.نه تو لینک دوستات اومدم.
به هر حال همیشه شاد باشی.بووووس

لطف داریب عزیزم
شرمنده ات شدم پس٬

شراره مامان بردیا پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 20:15

سلام صمیم جیگر شرور .خوبی عسیس دلم؟
الاهی قربونت برم که خبر دادی برم به گیلی بگم ماه رویت شد عسیسم :)))))))))))))))))))))))
نمیای باهم باهم بریم گردباد؟
بیا دیگه تروخدا
منو ببخش زود نمیام آخه کرجیم و تلفن نیست یه وقتایی با ایرانسل تازه اگر ادا اطوار در نیاره کانکت میشم.فدای تو.بوس بوس.

سلام عزیزم
خوب شد پیدا شدی !!
با قزن داری میری؟ خوش بگذره.من که ونجا نیستم ولی به قزن بگو از طرف من بترکونه!!!!!(خیک مبارک رو!!)
فدات.مشکلی نیس!راضی هستیم به رضای حق!!!!!!!!!!

یاسمن بانو پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 16:35 http://manam1zan.persianblog.ir

وای صمیم جون پیارسال رفته بودیم عرووسی یکی از فامیلای شوهر که خونواده شوهر اینا خیلی به کلاس اونا مینازیدن .... وقتی موقع غذا شد یهو دیدم ملت ایضا همینا حمله کردن سمت میز غذا ... هی نشستم خلوت بشه دیگه این مژده وروجک جیغش در ا.مده بود رفتم تا یه کم غذا برای این بیارم ترجیح دادم خودم نخورم بعد از کلی فشار رسیدم به سر میز تا یه کم برنج بکشم یوهو دیدم یکی از همینا شوید باقالی با مرغ و گوشت و سالاد رو تو یه بشقاب پر کرده وقت نداره یکی دیگه برداره یه کمی هم ژله و کرم کارامل ریخته کنارش منم یهو با چشما در امده نگاش کردم ..... خودم خندم گرفت از نگاهم منو یه نگاه کرد و گفت چرا نمیای غذا بکشی گفتم ممنون رژیمممم برای مژده اومدم بردارم ..... الان که خوندم یاد اون خانومای باگلاس افتادم و ایضا قیافه خواهر شوهرا که کلی خجالت کشیدن ووووو مواظب خودت باش نمونه

اوففففففففففففف!! چی کشیدی دختر!

حص پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 15:35

در قسمت معارفه گفته بودی: «از کارهای خونه متنفرم.آشپزی رو تفننی دوس دارم» این حرف نشون میده که حال پخت و پز نداری نه وقت پخت و پز. گفته بودی که «همیشه هم تعجب میکردیم که چطوری ملت با اون هیکل نی قلیونی شون یه پیتزای گنده میخورن!!! » بیشتر این حرفت نشون میده با آدمهای لاغر که هرچقدر بخورن چاق نمیشن مشکل داری.(حسادت) گفته بودی «آدم لازم نیس طرز غذا خوردن رو یاد بگیره که! کافیه خودش باشه و یه ذره چشم و دل سیرش!!» اتفاقاً ملت تنها جایی که خیلی خودشون هستن و به کل، ریا و دورویی را کنار میگذارن سر غذا خوردنشونه. و بازهم به نظر من برمیگرده به اینکه طرز غذا خوردن بلد نیستن مثلاً قاطی کردن کرم کارامل و ژله میوه‌ای و مخلوط کردن اونها با چربی و چیلیهای باقلا پلو و کباب بره و خوردن همه اونها با هم! خوردن فسنجون با کوکاکولا!! در برخی مناطق کشور (و کشورهای دوست و برادر) تیلیت کردن نوشابه/شربت مولتی ویتامین با نون!!! من خانمهای نسبتاً محترمی را میشناسم از همین دوستان وبلاگی شما که وقتی میرن داخل چنین رستورانهایی از همه مواد لازم برداشت میکنن و همه را بر میدارن ولی به قول خودشون خیلی کم.
نمونه‌های دیگه غذا خوردن را نیمخوام باز کنم ولی شما هم قبول داری که ایرانیها نمیدونن چه غذایی را باید با چه غذایی بخورن و چه چیزی را باید کِی بخورن!؟ و در نهایت نمیدونن از هر چیزی باید چقدر خورد. میزان غذا خوردنشون سیر شدنشونه نه نیاز واقعی بدنشون! آخه دفعه قبل جواب دادی که آدمو محکوم میکنین به افغونی بودن! و کلاس میگذارین و این حرفا این دفعه دیدم خیلی فاز بالا حرف می‌زنی و از حرص و ولع مردم چندشت میشه. دلم نیومد چیزی نگم. در جریان مقادیر عرضی و طولی حضرتعالی هستم و بازهم میدونم که روز به روز از قسمتهای عرضی شما کاسته میشه و قسمتهای طولی هم ایشالا بعد از 120 سال کم میشه. شما حرف منو وارونه ملتفت شده بودی.
نه با طرز فکرت مخالفم نه روش زندگیت و نه حسرت اطرافیانت را دارم اتفاقاً خیلی خوشحالم که میبینم بالاخره تو این کشور یک آدم عاقل هم پیدا میشه که از زندگیش راضیه و همه چیز اون را خوب میبینه. این نشونه کامل سلامت روانیه بر عکس خودت که میگی مشکل داری! من همینظوری حال میکردم بهت گیر بدم حرصت درآد ببینم چه جوری جواب میدی که دیدم خیلی جالب بابات گفته بود در هفت مرحله جوابش را بده و بعد ایگنورش کن. میبینی ملت حال کردن من و تو کل کل کنیم اونا هم همراه با کف و صوت بگن صمیم یالا لنگش کن؟؟؟!!!

خب پس حالا میتونیم مثل دو تا مرد!!!! بشینیم و حرفامونو بزنیم و برا هم شیشکی در نکنیم!!!!!دلم نیومد ایگنورت کنم ولی دلیلی هم برا قبول کردن و موافق بودن با همه نظرات اینهمه خواننده ندارم .همون طور که شما لزوما نباید با من موافق باشی!!!
و اما باز هم :
1-کارهای خونه منحصر به آشزی نمیشه و همونجا هم بلافاصله آشپزی رو عنوان کردم که تفننی دوست دارم چون به نظرم آدم کار تفننی رو تو وقت آزادش معمولا انجام میده! حداقل برا من که اینطوریه.و اگه هنوزم فکر میکنی همسرم مجبور به خوردن آت و آشغالاییه که به اسم غذا به خوردش میدم باید بگم یه جاهایی رو با خنده اش اونطوری مینویسم وگرنه عاقلان دانند عزیزم که آدمی که شوهرش رو میرسته)ارجاعت میدم به خط بالای وبلاگم!) هیچوقت به غذاش اینهمه هم که تو فکر میکنی بی توجه نیست.اوکی؟
۲-من فقط خواسته بودم تضاد سایز معده که قاعدتا در آدم های لاغر کمتره رو با اندازه پیتزا مقایسه کنم و بارها هم گفتم همین الانش هم عاشق خودم و هیکلم و وضعیت فعلیم هم هستم.اینو جدا یمیگم و ضمنا باور کن حسود نیستم .شاید نوشته هام این طرز فکر رو در شما ایجاد کنه ولی واقعیت من اگه تعریف نباشه با اینی که مینویسم بازم فرق داره ! تو بخون بهتره!!!!(نوشابه میل دارین؟)
۳-ببین من هدفم از نوشتن اون مطلب همین بود که بگم نه تنها نیاز بدنشون رو در نظر نمبگیرن بلکه به فریاد های شیکمشون که داره داد میزنه بسه بابا!!! هم توجه ندارن بعضی ها تو مهمونی.من کسی که از هر چیزی دو قاشق برداره بذاره بغل بشقابش رو اینقدر با چشم های گشاد نگاه نمیکنم و تعجب هم نمیکنم پس مشکل من قروقاطی خوری هم نیست بلکه حرص زدن و هول کردنه آدما تو مهمونی هاس.اگه کامنت ها رو خونده باشی میبینی هم دلپری دارن و به چشم خودشون همه جای دنیا این چیزا رو دیدن!ضمنا فاز طنز نوشتن و رک و راست نوشتن هم هیچ منافاتی با فاز بالا نوشتن نداشته که بعضی ها!!!!! تعجب کردن!!! در مورد طول و عرض من هم هر چی میخوای بنویس چون برا خودم حل شده است!!!! ضمنا از کم شدن طولم در عرض ۴ سال هم خیلی نمیترسم چه برسه به ۱۲۰ سال!!!
۴- من هم خوشحالم که با خوشبینی من به زندگی مشکلی نداری چون در غیر اون صورت واقعا کمکی از من برنمیومد.!!در مورد همین طوری حال کردنت برا حرص دادن من هم ممنون!!!!!! فقط بدون من خیلی آروم تر از لحنی که نوشتن هستم و خیلی هم بهم فشار تو این جور چیزا نمیاد چون میتونستم با یه کلیک بفرستمش هوا!پس برا نظری که گذاشتی ارزش قائل شدم که حداقل رک و راست جواب بدم .و چون ممکن بود بازم بخوای از در حرص دراری کامنت بذاری وارنینگ دادم که ممکنه ایگنور بشی!
۵- خیلی به نظر بقیه کار نداشه باش چون تو این جور بحث ها خیلی ها نمکدون صاحبخونه رو نمیشکنن حتی اگه غذاش خوشمزه هم نبوده باشه! س اونو بی خیال! من اعتماد به نفس کاذب با نظر دوستان محترممون بهم دست نمیده.
۶- خیلی بیشتر حال میکردم اگه واضح تر اسم و فامیل یا آدرسی میذاشتی تا بیشتر با فکرت آشنا شم.یا حداقل جلو روی ملت با هم دوئل نکنیم دوست عزیز.
به هر حال موفق باشی و شاد.

یاردبستانی پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 13:15

سلام صمیم خانوم
من قصد جسارت به شما رونداشتم خواهر گلم . منظورم اینه که کمتر یه چنین صحنه هایی رو ببینیم همین و لاغیر .یه جاهیی هم باید از کلمه " من " استفاده کرد و خیلی محکم و رسا و بلیغ و استوار هم استفاده کرد .مهم اینه که بدونیم کجا این کلمه لازمه و کجا لازم نیست همین .من از خوندن نوشته هاتون لذت میبرم من هیچ وقت چنین برداشتی نداشتم که شما زیاد از کلمه من استفاده کردین و فکر کنم همه خوانندگان وبلاگتون هم همین نظر رو دارن .
مرسی به خاطر این که هستین و می نویسین .
شاد باشید و پایدار

سلام عزیزم
نههههههههههههه! من اصلا فکر بد نکردم به خدا! تو چرا داری توضیح میدی .باور کن سو تفاهم شده برات.
تو که میدونی چقدر از کامنت هات استقبال میکنم من!
من خودم رو نوشتم ونظرم رو.نگفتم که تو اینا رو منظورت بوده که عزیزم!!
قربانت.

یار دبستانی پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 11:22

سلام
وبلاگتون رو خوندم و به نظرم حق با شماست . خیلی از چیزها ربطی به تحصیلات و پول و مدرک و مقام نداره ،یکیش همینی که شما نوشتین این که آدم عزت نفس داشته باشه و به خاطر غذایی که ممکنه 6 ساعت بعدش باز دوباره بهش نیاز داشته باشه این قدر خودش رو کوچیک نکنه و واقعا جای تاسف داره ما ادما این قدر به خاطر شکممون از خیلی چیزها میگذریم ولی به خاطر دلمون نه ؟!!!
به نظر من که ممکنه هم اشتباه باشه یکی دیگه از اون چیزایی که ذاتیه و بایست تو خون ادم باشه بزرگواریه .بزگواری نه به سنه نه به تحصیلات نه به مقام نه به پول نه به هیچ چیز دیگه .ادم باید از درون احساس بزرگواری کنه و خیلی اکتسابی نیست .و چیزی که بیشتر از همه چیز تو این رفتارها خودش رو نشون میده کلمه " من " .
هر وقت بتونیم از این کلمه کمتر استفاده کنیم و بتونیم ازش بگذریم نگیم "من پول دادم پس حقمه پگ پگ من از حقم نمیگذرم " " من این کار رو کردم " " من " " من " و من " شاید از تعداد این خاطرات خیلی کم شه . معذرت می خوام که هر وقت نوشتم طولانی نوشتم ولی دوست ندارم الکی بنویسم و اگه می نویسم دقیقا همونیه که فکر میکنم حس میکنم و لمس میکنم و تو دلمه . و برای کمتر استفاده کردن از کلمه من باید یه چیزی اون ته مه های دل ادم باشه و اون هم ایثاره .
همیشه سبز موفق م وید سربلند پیروز و شاد باشید
یا حق

سلام عزیزمدقیقا.خیلی بهتر از من تونستی منظورم رو برسونی .ضمنا منم برم سعی کنم خودم هم کمتر من من کنم اینجا!
ممنون.نکته خوبی بود .
قربانت و ممنون از وقتی که میذاری برام.

شاذه پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 10:50 http://shazze.blogsky.com

سلاااااام
خوبی صمیم جان؟ بعله منم خوبم:)
میگم یه دستور آشپزی آسون و خوشمزه گذشتم. اگه کشک دوست داری یه سری بزن.

لاحمدله که خوبی.
میام ببینم چکار کرده این آشپز نمونه ما!!

جیلی بیلی پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 10:46 http://vasleh.blogfa.com/

چشم چشم .... کی لباس سیاه ها رو در بیاریم اونوقت (البته بعد ار ۱۲۰ سالها)
سر بزن به ما کارمند نمونه :)

چشم
تا آخر دی صبر کن بعد خودم از عزا درتون میارم!!!!!

شیطونک شاکی پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 02:05

حرف حساب جواب ندارد

ما لال می شویم :|

پ.ن

۱- چی گفتی تا آخر دی(گریه)
نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

۲-عوض تشکرته (نیش)

۳-الحمدالله(ترس)

۴-فکر بسیار خوبی است

یاد بگیر





بستنی زیاد بخور

موفق باشی

خدا نکنه تو لال شی شیرین بستنی من!!!!!
اوکی میخوریم!!!

سورنا پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 01:29 http://ghatre.wordpress.com

ای بابا با این حرفا خودتون رو زجر ندید که یه سری ها که می فهمن این کارو نمی کنن و برای بقیه هم یاسین خوندن در گوش خره.
حالا مگه خودتون دوران دانشجویی رو بی تقلب طی کردین که دانشجو ها رو می چزونین؟

میدونی خیلی ها که احیانا خودشون اهل این کارا بودن خیلی بهشون برخورده بود انگار!!!!!
من راستش خودم تقلب مبکردم ولی نه جلوی چشمای ناظر امتحان!!!! حداقل یه خورده احترام میذاشتم به حضورش!!!!
باور کن خیلی وقت ها میرم از جلسه بیرون تا به قول تو نبینم و نگیرم ازشون!!!!!!!!!!!!!ولی اگر ببینم هم دیگه الفاتحه!!!!

نگاهی نو پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 00:32 http://wwwblogestan.blogspot.com/

جایی که من زندگی می کنم اگه صبحانه خوردن مردم را ببینی چی می گی
تخم مرغ
گوشت خوک
سبزیجات سرخ شده
سوسیس
کالباس
نوون
قهوه
اب میوه
کره
مربا
میوه
سیراب
پنکک
و غذاهای دریایی
وووووو

همه با هم سر یک میز است و سرو می کنن و خیلی عادی است
.
رستورانی است بنام مندرین که غذاهای چینی سرو میشه و یک پول ورودی می دی و ۱۰۰ جور غذا و میوه و دسر ووو است که می تونی بخوری و ۱۰۰ بار بشقابت را پر کنی و از غذا بخوری . جالبه هر کسی حواسش به خودش و غذاش است و کسی با پر شدن و خالی شدن بشقابهای کسی کاری نداره .

سلام
من با هله هوله خوری هم مشکل ندارم.ببین ممکنه مردم یک جا خیلی چیزا رو بخورن ولی لزوما این نوع رژیم و برنامه خاص رو تو مهمونی و جاهای مفتکی اختراع نمیکنن از خودشون!!!!تازه شاید شما هم اگه منتظر غذاتون باشی و بی کار هم نشسته باشی و چشمت به دست های پر مردم بیفته و بعد ببنی اصل ماجرا برا چیز دیگه ای بوده مثل من تعجب کنی. بعد م همینطور که گفتی اونجا اون پول ورودی برا سرو همه چی بوده و مثل اونشب ا کوپن نداشته و مشخص نکرده بودن هر کی چقدر اجازه داره برداره و چقدر هم ملت گوش کردن!!!!!!!!!!!!!
ممنون .

قاصدک چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 21:36 http://shirazek.blogfa.com

سلام
بابا بیا آپ کن ما دلمون تنگ میشه
من یک عروسی رفته بودم یک پسره چهارتا نوشابه بغل کرده بود و همه نی هاشو با هم گذاشته بود دهنش د بخور!!!

بابا ایول !!!! اونو میگم!!! انشعاب هم کشیده بوده!!!!

نوشی چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 16:37

پس باید ثانیه شماری کنیم تا آخر دی!!!
کرم کارامل رو باقالی پلو!!!تازه طرف بهش می گفت کارام کرمل!!!!!!

اون که دیگه آخرتش بود!!!!!
حالا تلفظ خیلی مشکل نداره!!!! خیلی ها ممکنه چیزی رو خورده باشن و اسم خارجکی اش رو ندونن ولی اون هول زدنه رو خوب بلدن!!!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 16:01

پرند نیلگون چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 15:05

سیلام
اولندش خیلی خوب جواب اونو دادی ( همون که واسش اولا و ششما و هفتما ریدیف کرده بودی ! ) به خدا حال کردم . قربونت برم و قربون همه اونایی که درسای مامان و باباهای خوب و باحالشونو خوب خوب یاد گرفتن . ( خدایی من جونمو هیچ وخ اینجوری حلوا حلوا نکرده بودما - آخه می دونی ؟ به نظر من مناعت طبع به خیلی خیلی چیزا می ارزه . واسه همین خودمو پرت کردم سر راه - شایدم زیر مترو !!!‌)
آره دیگه می بردن . ها... چی ؟ چیو ؟ هان ؟ ........ آهان همون باغ شاندیز و می کردن و می بردن ... نه چیزه .... ای ی ی .... ببخشید : می کردن تو ساک و می بردن . اینجوری بهتر شد نه ؟ صمیم چیو می کردن تو ساک ؟ ... هان یادم اومد ! همش تقصیر اون ایگنوریه هستش دیگه . حواس نمیذاره واسه آدم دیگه ( « بلا نسبت آدم »: این صدای جدمون حرضت آدم بود )
آخه چرا اینا این جوری می کنن ؟ فک کنم اینا همونایی ن که وختی جلو در مترو وامیستن و هنوز درا وانشده ، می خوان خودشونو مث دیوید کاپرفیلد ـ با اون هیکلای باربی شون ـ بکنن تو واگن ! آره ، همونان . ااااا مشهدم اومدن ؟ سلام منو بهشون برسون . واقعا که مترو بدون وجود اونا صفا نداره .
صمیم ! من یه بار در حین همین وحشی بازیا کتابم پرت شد زیر چرخای مترو . البته نجاتش دادما . با کمک اون آقاهای تو مترو . همونا که مسئول مترو ن . فک کن .... ااااااااااا
خب آخه داداچ من ! چرا فکرای اشتباه می کنی که بعد بخوره تو ذوقت قربونت ؟‌خب اینا اگه این کارا رو نمی کردن که نمی تونستن پولاشونو جمع کنن برن کیش و میش و ... اینا که ! ( البته بعضیاشون ، نه همه شون )
اه تو این عروسیا هر وخ میرم ، اعصابم .... نه بابا . خنده م می گیره . یه بار با مامانم بودم . می خواستم یه ذره برنج واسه مامانی بکشم ، فقط یه دیس که ته مونده اشت گیر آوردم . ییهو دیدم یه دختره کفگیرو گذاشت روی همونا و داد زد : خاله خاله ! بیا غذاتو بکش !
خب بنده خدا نخواسته اسراف بشه دیگه : وای دارم می میرم از خنده ! ای بترکن : هم خودش و هم کره خرش که احتمالا بعها از خود ننه ش بدتر می شه ! « حروم نشه » ای خدااااااااااا . هه هه هه .
ااااااا صمیم ! قهر می کنی دیگه چرا بهانه میاری ؟ قهر نکن دیگه . صمیم برگرد . صمیم بیا بنویس . صمیم .... صمیم ...... صمیم کامنت جواب بده . صمیم ..... صمیم ؟ شوخی کردما !
از این حرفای بد بد این پایین دیگه ننویسی ها .
من مطمئنم هر کی تو کشوی تو بمب بذاره ، خواسته خود کشی کنه . چی ؟ خب اینم راه جدیدشه دیگه . خب ارتباطشو خودت یه جوری کشف کن دیگه . کشوی من که نیست ، کشوی صمیمه . صمیم جاااان ن ن ن .
دوستت دارم و دلم برات تنگ می شه .
مواظب خودت باش . بوس بوس

سلام عزیزم
خودمم نمیخواستم به کسی جواب اینطوری بدم ولی واقعا مجبورم کردن!!!!!
خوشبختانه هنوز متروی مشهد راه نیفتاده وگرنه من از زیر چرخ هاش باید آپ میکردم براتون!!!!!
قهر؟!!!!!بزنم بکشمت پرند!!!!
راستی آدرس کشوی اداره ات رو میدی؟ لازم دارم !!!!بنی آدم اعضای یکدیگرند رو که یادت میاد؟!!!

علامت سئوال چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 14:43 http://ghatreh82.blogfa.com

آی گفتی از این ملت. اینجا دانشگاه یک مهمانی داد برای دانشجویان خارجی! باید می دیدی سر نهار چه آبرویی ازمون رفت. آقاهه وایستاده بود سر میز دسر تند تند پرتقال می خورد و می انداخت رو میز و بعدیش را بر میداشت میکرد تو دهنش. تازه یک بشقاب پر هم کرده بود ولی تا آنجایی که من دیدم همین جور داشت از سر میز می خورد. بقیه هم آنچنان حمله کردند و بعد نخوردند و گذاشتن توی بشقاباشون. من هم که به ایرانی بودنم میبالیدم فرار را بر قرار ترجیح دادم.

سلام جناب.
حال قطره خانمتون چطوره؟ ایشالا همیشه خوب و خوش باشین
اون که دیگه نوبره.
میبدونی چی منو خیلی اذیت میکنه!ژ؟ اینکه این چیزایی رو که مینویسم یه عده میگن خب پول خودش بوده و دلش خواسته و به تو چه و تو لقمه های مردم رو نشمر و .....!!!!! نمیگن که بابا نفس عملشون بده آخه! بعدم میگن تو داری پز میدی !!! جل الخالق.
کار خوبی کردی.من بودم اصلا ایرانی بودنم رو هم انکار میکردم با این کارا!!!!!!!!!!!!!!!(خنده!)

باغ گل سرخ چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 14:39 http://chereamie.blogsky.com

حالا این قدر حرص نخور . به قسمت مثبت قضیه نگاه کن که این افراد باعث میشن آدم از اشتها بیفته و برای رژیم هم خوبه. من خودم اگه ببینم کسی با آرامش و دهان بسته غذا نمی خوره ف اشتهام کور میشه. برای همین تو این مهمونی ها از همیشه هم کمتر می خورم

بابا این جور رژیم که زجر کشیدنه !!!!
فدات.

رها)ستایش( چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 13:52

حالا این که چیزی نیست من خود به چشم خویشتن دیدم
خانمی تو مراسم ختم یه خدا بیامرزی دوغ رو هم از تو پارچ ریخت تو ظرف نوشابه اش و برد

توجیهش هم این بود که دوغ سهم خودمه

خوب درست کارد بخوره تو اون شکمت تو

تو چه جوری تو ان صاحب مرده هم دوغ جا میدی هم نوشابه

میخواستم بهش بگم اینها دوغ گذاشتند واسه انهایی که نوشابه نمیخورند بعد گفتم لال شی رها

به توچه بذار بخوره گشنه از دنیا نره طفلک

X چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 13:39 http://stillness.blogfa.com

باز قهر کردی صمیمممممممممممم؟ نیش!
یعنی یکی دوتا آپدیت فسقلی هم وقت نمی کنی بکنی؟

میگما بذار اون دانشجو ها راحت تقلب کنن! گناه داره این اینده سازان مملکت!

شاذه چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 13:05

سلاااااااام
خوبی؟
اوففففف بدم میاد از اینا که بشقاب پر میکنن تا کله بعد تازه نمی تونن بخورن!! یه آش شله قلمکار از ده جور غذا و وایییی منظره اش (صورت سبزه)
من اصلاً حوصله ی فوروارد که ندارم هیچ، جواب جوک ها رو هم نمی دم.

ولی من خوره این فوروارد کردن های الکی بودم!!! دقت کن: بودم!!!
تو خوبی؟

ساسا چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 12:54 http://zolali.blogsky.com

بابا با کلاس. بابا رستوران رفته . بابا آداب معاشرت. بابا ژله نریز بغل پلو ژیگو میگو
منم اینقد از آدمایی که کلاس بیجا می‌زارن بدم میاد که...اقا جان دوست داری بخوری بخور پولشو دادی

ببین اصلا بحث سر کلاس گذاشتن نیست.من میگم آدم مراعات کنه تا به همه برسه.بعدا وقتی پول دو تا رو دادی چرا باید فک کنی حق داری به اندازه شیش تا بخوری؟!!
تازه به کار من هم کلاس نمیگن .میگن اندازه کاهدون خوردن نه تو دیگ افتادن!!!!

حص چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 12:50

آخه شازده اونها حتمن مثل شما که حال پخت و پز ندارین و شوشوی بدبختتون باید هر روز پول غذای بیرون بسلفه نیستن که تمام رستورانها و غذا فروشیها را رفته باشن و طرز غذا خوردن با کلاس را از سرکار علیه دیده باشن و تازه استعداد چاقی نداشته باشن که هر چی خوردن به پهناشون اضافه بشه. ببخشید ۵ تا ۵ تا پیتزا خوردن که طرف خودش هم پولش را داده بدتره یا همبرگر رو لقمه بگیری کوفت کنی؟ از همون روز همبرگر خوردن با کلاس شدی. بله؟

این شازده به اون در!آره؟
اولا :

من فرصت ندارم نه حال پخت و پز که دومی رو خوبش رو هم دارم

دوما :

شوشومون بدبخت نیست و کلی هم خوش بخته!!!!

سوما :

آدم لازم نیس طرز غذا خوردن رو یاد بگیره که! کافیه خودش باشه و یه ذره چشم و دل سیرش!!
چهارما :

کی گفته من استعداد چاقی ندارم.اینو اشتپ اومدی داداچ!!برو وبلاگ رژیمیم تا بدونی چه خبره!

پنجما :

من مشکلم رو ۵ تا پیتزا نیست !! که به قول تو طرف پولش رو هم خودش داده! بحث سر اینه که با ۵ تا کوپنی که به ادم میدن نباس قد ۱۵۰ تا استفاده کرد!!!!!یا برا ۷ نفر همون ۷ تا رو بگیرن نه پنج تا پیتزا یا اگه مثل من ووعلی با یدونه پیتزا سیر میشن به همون یهدونه کوپن سالاد اکتفا کنن و حق زیادی طلب نکنن و به قولی ملت رو دور نزن!!!!تو چرا چپه گرفتی همه رو؟!!!
ششما :
من اون موقع بچه مدرسه ای بودم و دک و پز و اداعای این جور آدم ها رو که از کنارشون که رد میشی دماغشون چین میفته رو هم نداشتم!!
هفتما :
بابامون یادمون داد از هیچ چی شرمنده نباشیم چون پیشرفت و یاد گرفتن تو ذات آدم های موفقه و ضمنا اینم گفت که اول به طرف جواب بده و بعد ایگنورش کن تا فک نکنه نتونستی و بلد نبودی
و در نهایت :
من حس میکنم تو با خود من و طرز فکر و روش زندگیم مشکل نداری بلکه یه چیز دیگه اذیتت میکنه.!اینکه دائم حس میکنم خدا همه چیزهای خوب عالم رو بهم داده (از دوست و خونواده و همسر و دور و بری هام ) و شکرش رو میگ مشکل داری آیا؟ خیلی اذیت میشی؟ دوست دارم بدونم.

قطره چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 12:44 http://ghatreh82.blogfa.com

سلام صمیم جون.واقعا نمیدونم چی بگم.خیلی باحال مینویسی.در مورد این طرز غذا خوردن هم باهات موافقم.این رو هم بگم که نه حتی کسایی که کیش میرن بلکه خارج از کشور هم همینطوره.آقا اینجا یه بار دانشگاه واسه دانشجوهای اینترنشنال یه جشنی گذاشته بود که واقعا دیدنی بود!! مگه این ایرانی ها مهلت دادن کسی پاش به میز غذا برسه!مثلا بیچاره ها کلاس گذاشته بودن غذای ایرانی هم سرو میکردن.مرتیکه اندازه ده نفر سیخ کباب برداشته بود.غیر از چند تا ایرانی این مدلی دیگه هیچ کس کبابی ندید!!ما هم از بشقاب های آقایون فهمیدیم که کباب که جه عرض کنم، غذایی هم در کار بوده.
من و آقای همسر انقدر عصبانی و شرمنده شدیم از کار این هموطنان که با دیدن این صحنه ها و حتی بدون خداحافظی با دوستان ترجیح دادیم مجلس رو ترک کنیم! آدم چی بگه خواهر!!

خداییش اونجا دیگه خیلی درد داره!!
البته همین عده معدود آبروی آدم رو میبرن اونم جایی که نباید!!

سلام عزیزم
چه جالب همشهری هستیم
کاش می شد هم را ببینیم یعنی می شه!
خیلی قشنگ می نویسی هنوز وبلاگ قبلیت را تموم نکردم ولی دارم می خونمش
موفق باشی فعلا بای

ممنونم.
همچنین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد