من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

ساروی کیجای قلابی!!!!

سلام.من برگشتم.کمی تا قسمتی هم فوت کردم!!!! چون ۱۳ ساعت راه رو نتونستم بخوابم(ما همیشه این راه رو با بابایی خودم اینا تو ۹-۱۰ ساعت میرفتیم نمیدونم هوا بارونی و مه بود اینجوری شد یا شانس آفتابه ای ما بود.)و یه راست اومدیم خونه و فقط دست و صورتم رو شستم تا دانشجوها  با کارگر  شوفاژ خونه منو عوضی نگیرن و اومدم سرکار.الانم کلی حالم خوبه !!!!!!!اصلا هم چشمام صفحه  مانیتور رو متوازی الاضلاع نمبینه  اصلا هم حالم از ملچ مولوچ  نون پنیر خوردن اون پیرزنه پشت سریم  بد نیست!!! اصلا هم از بس فک زدم آرواره هام اذیت نشدن!!!!اصلا هم چون علی تموم  راه مجبور شد کنارم نشینه چون رانندهه میگفت آقایون کنار آقایون باشن و خانوما کنار خانوما !!!!(البته منظورش غریبه ها بود!) اعصابم خورد نیست.طفلی مامان جون هزار بار گفت من میرم کنار اون آقاهه میشینم علی بیاد پیشت که خودم دوست نداشتم اذیت شه!! اصلا هم از اینکه سفر سه روزه امون  زود تموم شد و من هنوز داشتم گرم میشدم ناراحت نیستم.!!! اصلا هم..... ولش بابا!!

آقا جاتون خالی رفتیم ساری و نکا و ز..ر...ن....د...ی....ن ...... و بهشهر و عباس اباد و قائم شهر و .... هویجوری برا خودمون حال کردیم!!!خیلی خوب بود.این فامیل های مادری علی اینا زرندین هستن که خیلی نزدیک نکاست و خیلی آدمای خوب و مهربونی هستن.من رو هم تا حالا ندیده بودن چون قبل از عروسی ما مشهد بودن و نتونسته بودن دوباره بیان.خلاصه مراسم معرفی صمیم خانوم به اهالی اونجا بود.جاتون خالی دیگه گند محترمانه ای نبود که من به در و دیوار نپاشیده باشم.دیدن یک عدد مادر برگ مریض هم رفتیم .اونجا پدر آدم رو در میارن اگه بفهمن اومدین و به اونا سر نزدین.ما هم عین دزد های پیژامه راه راهی همش  در حال بدو بدو بین فاصله دو خونه بودیم تا تیر بارون نشیم!!!!یه پسر خاله دارن که شکارچی فوق ماهریه ولی شانس ما تفنگش رو داده بود برا تعویض و گوشت شکار معروفش نصیبمون نشد.اونجا دخترا و زنهاشون که ممکنه ریخت و قیافه خیلی حسابی هم نداشته باشن و ساده لباس بپوشن یییییییییککککککک )با لهجه مشهدی بخونین اینو) طلا و جواهری آویزونشونه که چشمم چهار تا شد.ما تو خونوادمون اصلا  آدم (((((با طلا چش مردم کور کن))))) نداریم ولی خیلی برام جالب بود که اینا اون زنجیر های گنده و مدال های بزرگشون رو قشنگ رو مانتو مینداختن تا خوب دیده بشه و من خنگ هم مثل همیشه ساده و با یه حلقه تو انگشت رفتم اونجا.خودم که خیلی راضی بودم که اونجوری نیستم!!!البته نشون ندادن که اونام تعجب کردن ولی مامان جون  بعدا گفت که اینجا خیلی چشم و همچشمی دارن.برا عروسیاشون که فیلمشون رو دیدم خودشون رو میکشن بس که جهاز میدن به دختراشون.حداقل سه روز مراسم دارن.همگی هم وضعشون خوبه و مایه دارن ولی اصلا نشون نمیدن و خونه های ساده و گچی دارن و وسایل معمولی.تو ساری یکی از عمو زاده هاشون یه دربند مغازه  دور میدون داره که الان کم کم یه میلیاردی  میارزه و طرف هم خودش میدونه ولی به قول علی قیافش به شاگرد کله پزا میخوره تا صاحب یه مغازه !!!!ولی هر چی از مهربونیوشن بگم کم گفتم .بعضی هاشون رو تو عروسیم دیده بودم ولی شناخت اونجوری نداشتم.خلاصه که ادر خیلی خوش خوشانمون شد و انرژی گرفتم این چند روز

پ.ن.

راستی من شوخی کردم گفتم کارت بزنین.شوکه شدم .آخه من هیچوقت ۵۵ تا کامنت تو دو روز نداشتم و خیلی ها همش نوشته بودم چون گفتی کارت بزنیم ما اومدیم که اولا ممنون و دوما راضی به زحمت اونجوری نبودم!!!!! شماها فقط بیاین و بگین رییس چپ چپ نیگام میکنه و همکارامون فک میکنن ما سر صبح دیوانه شدیم بس که میخندیم من کافیه برام.قربون همگی.بقیه اش سر فرصت.

راستی  از کامنت همه ممنون و چون چیزی جز ابراز تشکر برا همه نداشتم تک تک جواب نمیدم  و با اجازه چون سرم هم شلوغ بود همه رو تایید کردم .البته این دفعه .

اه   اه.... اه.....مردم  تو راه!!!! بهتون گفته بودم که چجوری میرم دسشویی که !!؟ خب معلوم بود که اصلا تو راه رفت و برگشت نرفتم سرویس بهداشتی و یهو تا رسیدم ترکیدم .من از فشار و اونا از خنده!!!!!خدایا شکر که با همه اون کارام آبروی مامان جونم رو حفظ کردم!این اخری بیشتر شبیه معجزه بود !نه؟

 

نظرات 19 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 4 آذر 1386 ساعت 11:32

ساروی کیجا یعنی چی؟
خوشحالم که بهت خوش گذشته.البته بجز تو ماشینش.
آی لاو یو زیاد!
بوس

بابا من مثلا شدم دختر ساروی دیگه!!! منتها از نوع قلابیش!!!کیجا یعنی دختر!

بشری یکشنبه 4 آذر 1386 ساعت 08:04 http://Boshraa.blogsky.com

باززم سلااام :دی
به به به
پس سفر خوش گذشت ;)
راستش منم گاهی واسم سواله که چطوری یه گردنبند 5-6 کیلویی رو حمل می کنن وقتی خودشون 40 کیلو بیشتر نیستن!
ولی خوب وقتی خودشون خوب و مهربونن ، به خاطر این نظر یا عقیدشون نمی شه دوسشون نداشت. حتما باید آدمای جالبی باشن، نه؟ آدمای مهربون و مهمون نواز... انقددددددده دوست دارمممممم

آره خیلی عجیبه ولی برا خودشن اصلا مهم نیس حمل اون !!!
البته که دوستشون دارم.خب اونم یه جوریشه دیگه!!!

زهرا یکشنبه 4 آذر 1386 ساعت 01:56 http://777rosesorkh.blogfa.com

خوبی ساروی کیجا خانوم ..رسیدن بخیر ...میگم اینا که اینهمه پولدارن نمیشد از اون زنجیرا و پلاکای بزرگشون یکیم کادو بدن به صمیم جون!!!!!!!

کادوها رو که همون عروسی هر کی اومد داد.الان دیگه از نویی افتادم مادر!!!!

خانومی شنبه 3 آذر 1386 ساعت 23:10 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

این پستتو هنوز نخوندم میام میخونم نظرمو میگم

بدو که تموم شد.

خانومی شنبه 3 آذر 1386 ساعت 23:10 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام صمیم خانوم گل گلاب خودم نمیدونی من چقدر تورو دوست دارم باورت نمیشه اما ازت دلگیرم تو دل منو شکوندی تو منو ناراحت کردی میدونی چرا؟ میگم خدمتت ... واسه چی آپ میکنی منو خبر نمیکنی من میخوام باهات دوست باشم دو تا دوست صمیمی ببین تو نمیذاری هااا ....
من آپ کردم یه کم دیر اومدم بگم آخه خودمم چند روزیه نت نیومدم
بدو بیا منتظرتم دیگه هم نبینم منو ناراحت کنی هااااااااا ....

سلام به روی ماهت
دختر نمیگی تو دو خط اول منو سکته دادی با ایم مدل حرف زدن.؟ بزنم خودمو ناقص کنم اونوقت؟!!!!
چشم.ما غلط میکنیم بشکن یشکن راه بندازیم اینجا....

کفشدوزک بدون کفش شنبه 3 آذر 1386 ساعت 19:48 http://www.eham.blogfa.com

سلام عسیسم ... شطوری؟؟
بابا شمال که اومدی ... اگه رشت هم میومدی خوشحال میشدم زیارتتون کنم .. بووووسسسسسس

خوشحالم که با همه سختی ها بهت خوش گذشته .. (‌آیا اسم اونارو میشه سختی گذاشت ؟؟‌)

هیییییییی ... !!! معجزه‌؟؟؟ یعنی جدی هیچ خرابکاریی نداشتی؟؟ نیششش !!!

فدات شم ... مواظب خودت باش
بوسسسسسسسسس

سلام.قربونت.اونو دیگه روم نمیشه حتی اکه میومدم.لطف داری عزیزم.
البته تو که میدونی معجزه های من از کدوم مدله دیگه؟!!!!!
خدال به دادم برسه .صداش کم کم در میاد تا بسه اینجا هنوز وقت دارم زندم بمونم....

بهار شنبه 3 آذر 1386 ساعت 17:41 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

سلااااااام. خوبی؟
رسیدن به خیر.
اینجوری فایده نداره باید سوتیهات و تعریف کنی. منتظرما :)

اونا که جاشون محفوظه همیشه در رفتار های من!! باشه سر وقت.حتما.

صبا و پرهام شنبه 3 آذر 1386 ساعت 15:00 http://anymoanyma.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااااااام


اولللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل

من آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

.

آفرین به این آی کیو!!!!شبیه مال خودمه!!!
منم میام یه سر.

نرجس شنبه 3 آذر 1386 ساعت 15:00

به به
صمیم در میان قوم شوهر

آخی! طفلی ها خیلی خوف بودن .منم که گند نزدم البته!!

رها(ستایش) شنبه 3 آذر 1386 ساعت 14:12

رسیدن بخیر خواهر

قربونت بخیر مادر!!

تارا شنبه 3 آذر 1386 ساعت 14:10 http://tarabeh.persianblog.ir/

http://jujoo.persianblog.ir/1383_10_jujoo_archive.html

http://jujoo.persianblog.ir/1383_11_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1383_12_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_1_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_2_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_3_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_4_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_5_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_6_jujoo_archive.html

http://jujoo.persianblog.ir/1384_7_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_8_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_9_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_10_jujoo_archive.html

http://jujoo.persianblog.ir/1384_11_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1384_12_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_1_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_2_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_3_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_4_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_5_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_6_jujoo_archive.html

http://jujoo.persianblog.ir/1385_7_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_8_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_9_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_10_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_11_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1385_12_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1386_2_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1386_3_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1386_4_jujoo_archive.html
http://jujoo.persianblog.ir/1386_7_jujoo_archive.html

خیلی ممنون .بیشترش رو خوندم.لطف کردی.

تارا شنبه 3 آذر 1386 ساعت 14:08 http://tarabeh.persianblog.ir/

صمیم جان من دوست نادیا هستم یکمی کسالت داره شاید نتونه سر بزنه..گفتم جسارت بکنم.. آدرس پگاه و بدم http://jujoo.persianblog.ir/ این آخرین نوشته هاش توسط مادرش ولی آرشیو کاملش و به تو میدم

ممنونم تارا جان.رفتم و خوندم.چه مادر صبوری و چه درد بزرگی.....

خانم حلزون شنبه 3 آذر 1386 ساعت 13:49 http://niyaz5959.blogsky.com

چه جوری طاقت آوردی توی این هوای عشقولانه و جاده های عشقولانه تر پیش علی نشینی .
ما کارمندا همیشه باید حسرت مسافرت به دلمون باشه اگه هم بریم نمی فهمیم چه جوری تموم شد و باید سریع برگردیم.

عزیزم ما شب برگشتیم که همه جا تاریک بود.تو مسافرت که همش کنار هم بودیم.
آره ولی تصمیم دارم زود به زود به خودم استراحت حتی ک.تاه اینجوری بدم.حیفه!

خانمه شنبه 3 آذر 1386 ساعت 13:48 http://he-and-she.blogfa.com/

من امروز iq م رو فرستادم تعطیلات ...یعنی خودت ساروی کیجای قلابی هستی ؟

آره فدات شم.من کلا درجه قلابی بودنم بالاست.
درست حدس زدی.

نوشی شنبه 3 آذر 1386 ساعت 13:16

ساروی کیجاش کجا بود؟؟؟؟

خودم بودم دیگه!!!!

نیلو شنبه 3 آذر 1386 ساعت 13:14

صمیم جون سلام. منو با یکی دیگه اشتباه گرفتی.جوابت رو تو همونجا برات نوشتم. از من ناراحت نشی ها. مرسی .bye

نه.خوب کردی.قربونت.

پر یا شنبه 3 آذر 1386 ساعت 12:48 http://sarzaminparya.blogfa.com/

ها ها ها تاییدی بود خوب شد گول نخوردم ذوق کنم .

خوب خداروشکر که بهت خوش گذشته من فکر می کنم از همون روزهای وبلاگ نویسیت دارم می خونم البته از همون وبلاگ قبلیه رو میگم.ولی همش خوندم کامنت نذاشتم فرار کردم.ها ها ها

ولی جدیدن دچار عذاب وجدان از این کارم شدم دارم خودم رو اصلاح می کنم.

البته یه چیز دیگه هم هستم قبلن همیشه از نوشته هات خوشم میومد ولی نمی تونستم با خودت ارتباط برقرار کنم و
اینجور وقتی کامنت نمی زارم ولی چند تا پست آخرت باعث شد احساس خوبی پیدا کنم .البته نوشته هات همیشه عالی بوده.کلن از نگات به زندگی خیلی خوشم میاد.
همیشه شاد باشی در کنار عشقت البته و لبریز از زندگی.
راستی حالا که کامنت نوشتم بگم شعرت هم عالی بود .
من شدیدن منتظر اجرا شده اش هستم.چشمک.

ممنونم عزیزم.
عذاب وجدان نگیر قربونت.حالا که نوشتی خیلی خوشحال شدم که تونستی پل رو بزنی...
همه آرزوهای خوب دنیا هم برای تو ....

[ بدون نام ] شنبه 3 آذر 1386 ساعت 12:42

وایی بذار اول چک کنم ببینم اولم یا اینجا تاییدیه.

شاذه شنبه 3 آذر 1386 ساعت 11:43 http://shazze.blogsky.com

سلام
خوشحالم که با وجود تمام مشکلات بهت خوش گذشه. امیدوارم با کلی انرژی برگشته باشی :)

ممنونم.توپ توپم.خیلی حال و هوای شمال رو دوست دارم بخصوص نم نم پاییزیش رو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد