من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من فوت کردم!!!

من الان نمیدونم باید به خیل همدردهای خودم چی بگم؟ همتون اومدین و از فامیل های گل و بلبلتون نوشتین و اینکه چقدر دور هم شادین و چقدر از دور برا من شیشکی میدین!! و اینکه الهی دل من بسوزه و کباب شه و بمیره که همچون فامیلی ندارم و خوش یه حالتون و ایشالا من تیکه تیکه شم که فامیل خوب ندارم و ...!!!واقعا ممنون از اینهمه روحیه دادن و همدردی با من!البته معدود افرادی هم برا اینکه من از غصه دق نکنم و به پست مرحله دوم برسونم خودم رو با من همدردی کردن و البته باز گفتن که اونا فامیلاش.ن خیلی خوبن ولی اینا !! وقت ندارن برن سراغشون و بازم خاک بر سر من شده که هییییشششششششکی!!دوسم نداره!!

حالا اینایی که گفتم شوخی بود ولی ترو جون هر کی دوس دارین از من که گذشت !!ولی دیگه با کسی اینطوری همدردی نکنین!!مثلا یارو اینا رو نمینویسه تا  یه چوب دیگه هم بخوره تو سرش و منتظر هم نیس همه بدوون و بغلش کنن و بگن الهی همین دو تا فامیلت هم بمیرن تا تو دیگه غصه نخوری!!!اقلا دل نویسنده بدبختش میخواست  کمی در محاسن دوستان خوب داشتن بهتر است از فامیل بی خیال و دو تا دوست وبلاگی بهتر از 20 تا فامیل قلابی!! و ... بگن چهار نفر تا اینقدر به عمق فاجعه پی نبره نویسنده بیچاره فلک زده!!

در راستای ارتقای  امنیت آبروی نداشته و به دنبال استقبال پر شور کلیه اقشار خوانندگان داخل و خارج کشور و انتظار بی سابقه ملت جهت ادامه شرح دل شرحه شرحه  من ،منم خودمو خر میکنم و اصلا هم از خونواده ماه و گل و دوست داشتنی پدری !!! نمینویسم و تازشم همبنجا اعلام میکنم از لج شماها هم که شده همین امروز به سی تا از فامیلامون زنگ میزنم و میگم دارم از دوریتون دق میکنم و بعدشم آخر هفته مهمونی میدم و کلی غذای تازه و نمونده!! میذارم جلوشون و  ما هم مثل شماها!!! میشینیم آجیل میخوریم و با چشمهای مهربون محو صورت هم میشیم  تا همتون دق کنین از بس من فامیل مهربون دارم!!!ایییشششششششششش!!

پ.ن.

1- تا مدتی این وبلاگ به روز نمیشه چون من دارم میرم پیش روانپزشک تا  دوره درمانم  رو کامل کنم!!

2-منت هم نکشین که خیلی تیکه های دلم که شکسته کوچیکه و با هیچ چسبی حالا حالاها نمیچسبه !!بله هم!!

3- خیلی لوسییییییییییییییییییییییییییییین!!!!!!!

 

نظرات 33 + ارسال نظر
ملودی یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 07:31

صمیم بیا دیگه.خوبی؟نگرانت شدم

نادیا شنبه 12 آبان 1386 ساعت 18:36 http://www.thesoundofmusic.persianblog.ir

صمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم بیا دیه لطفا خدایییییی دلم برای حرفات تن شده. دوستت دارم. بووووووووووووووووووووووووووووووووس

[ بدون نام ] شنبه 12 آبان 1386 ساعت 17:00

فوت نکن خوب؟

ژ یگولو شنبه 12 آبان 1386 ساعت 16:44

صمیممممممممممممممممممممممم...

صمیمممممممممممممممممممممممممممم...

بابا لج نکن دیگه..ااااا...بچه بازی در میاره دختر گنده...

پاشو بیا ببینم...

منتظرتم...

الهه شنبه 12 آبان 1386 ساعت 14:10 http://www.peivande26.blogfa.com

سلام
روزتون بخیر
از آشنایی با شما و وبلاگتون خوشحالم

واقعا داشتن یه فامیل خوب یه نعمته...من که دارمششششش..البته باید بگم فامیلای همسرم خیلی بهترن دارو شکر
امیدوارم نصیب همه بشههههه

راستی ... خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنی
من تازه ازدواج کردم و الان در دوران عقد به سر میبرم
از همسرم دورم
و توی وبلاگم از اتفاقی روزمره تو شرکت و خونه و دلتنگیهام مینوسم
اگه با تبادل لینک موافقید بگید..

رها شنبه 12 آبان 1386 ساعت 10:10 http://elina-ad.blogfa.com/

سلام
من خیلی وقته وبلاگ شما رو می خونم ولی کلاص چون آدم تنبلبی هستم و از سر کارم هم وب می خونم کامنت نمی ذارم.
ول یدر این مورد فامیل کاملاْ با شما همدردم. من و شوهرم هم با توجه به تعداد کثیر فامیل بعضی وقتها دق می کنیم از تنهائی . ولی کار خوبی که کردیم اینه که دوستهای خوب پیدا کردیم و با اونا رفت و آمد خانوادگی داریم . خوبیشم اینه که دوست و از لحاظ اخلاق و رفتار خودت انتخاب می کنی خیلی راحتم خوشت نیومد میذاری کنار ولی فامیل همینیه که هستن اگه هم خوشت نیومد ازشون هزار تا حرف پشت سرت.
قربانت .

راوی شنبه 12 آبان 1386 ساعت 09:12 http://revayat-ravy.blogfa.com/

سلام در مورد فامیل و... دقیقا حالتو میفهمم تازه مال ما خیلی بدتره ولی خوب من انقدر پرروام که سعی میکنم هیچ به روی خودم نیارم (: همیشه دوستهام رو به فامیل ترجیح داده ام چون حداقل خودم انتخابشون میکنم و مجبور به ادامه رابطه نیستم . اینا رونگفتم که دلتو خوش کنم فقط خواستم بدونی خیلی ها مثل تو اند .

یگانه جمعه 11 آبان 1386 ساعت 20:19

نهههههههههههههههههههههههههههه! ترو خدا از این تایتل ها نذار دیگه ! خدا نکنه خانومی !

دریا پری جمعه 11 آبان 1386 ساعت 14:42 http://sanjaghofli.blogfa.com

صمیم باور کن من هم به درد تو دچارم! نمیدونی بعضی وقت ها دلم می خواد تو یکی از این خونه های قجر خانوم زندگی می کردم! و همه دور هم بودن و با هم مهربان بودن. البته ناگفته نمونه فقط بعضی وقت ها هوس چنین چیزهایی را می کنم!

نادیا جمعه 11 آبان 1386 ساعت 11:10 http://www.thesoundofmusic.persianblog.ir

واقعا تو این همه فامیل داری صمیم جون؟ خوش بحالت. بازم خدا روشکر تو میتونی به اینا زنگ بزنی بگی دلت تنگ شده بیان خونتون من اگه این کارو بکنم میگن دختره دیوونه شده. آخه بدبختا باورشون نمیشه من بعد چندین سال و بوقی دعوتشون کنم. راستی چینی بند زن خوب سراغ دارم. این دوره درمونت کوتاه که نیست هست؟؟؟؟؟؟ نه که فکر کنی میخوام دیرتر بیای نههههههه میخوام که درست و درمون درمون بشی. بهر حال بدون که اگه یک سال هم درمونت طول بکشه ما منتظرت میمونیم و دم نمیزنیم. آخه خیلی دوست دارییییییییییییییییییییییییییم.

یارا پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 20:46 http://yara86.blogfa.com

صمیم جون دورت بگردم... فامیلاتو برو بذار سرت حلوا حلوا کن که در مقابل فامیلای ما محبتشون مثل مهر مادریه!!!!
من خودم که نه دایی دارم نه عمو... عمه هارو که اصلا حرفشونو نزن! از شدت بدجنسی و چشم و هم چشمی آدم رغبت نمی کنه طرفشون بره! خاله هم هم که متاسفانه دورن و دسترسی بهشون امکان پذیر نیست! فک و فامیل مادر پدر هم کلا حرفشونو نزنیم بهتره! یهو یه وقت دیدی آجان خبر کردن( یکی از عادتای حسنه اشونه)!!!!
خلاصه که اینجوریاس عزیزم...
بعدم نگی دیگه نمی نویسما!!! اونوقت جزوه های من در اصول خانه داری و شوهر داری و روابط حسنه با فامیل شوهر و چگونه حتی بعد از ۴ سال ازدواج عاشق شوهرمان بمانیم ناقص می مونه!‌ :دی
ولی جدا از شوخی... من همیشه لذت می برم از خوندن پستات و سعی می کنم نکات ریزی رو که میون حرفات هست ببلعم که برای آینده خیلی به درد می خوره!!
خوش باشی خانمی..

شاذه پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 17:29 http://shazze.blogsky.com

آخخخخخخخ صمیم یه دنیا معذرت می خوام. نرووووووو خواهش می کنم:(

X پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 14:14 http://stillness.blogfa.com

من یکی که همین جا و در همین لحظه مجدداً یاد آوری می کنم که خونواده ی ما اوصولاً از لحاظ روابط صمیمانه با فامیلا اوضاعشون خیلی خیطه! پس شما اصلاً غصه نخورید ! من مجدداً همدردی می کنم! پست قبلی یادم رفت بگم و الان میگم که خودم شخصاً شونصد تا دوست دارم که اونارو به اکثر فامیلا ترجیح میدم! البته دوست جای خودش رو داره و فامیل هم جای خودشو! اما خب وقتی آدم از یه طرف کم میاره خب مجبوره به یه طرف دیگه بیشتر بچسبه !حالا قهر نکن ! ناز الکی هم نیار!

ملودی پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 14:05 http://melody-writes.blogfa.com/

صمیم من که نیومدم چیزی بگم صمیم من اصلا ساکت بودم نظر ندادم .صمیم من سرم شلوغ بود صمیم بازم بیا بنویس
قربونت برم همه که یه جور نمیشن.خدا که همه چی رو با هم به آدم نمیده شکر خدا نعمت های دیگه به تو و علی آقا داده که از هزار تا فامیل داشتن هم بهتره.بوس بوس بوس
نیای بنویسی چشم نی نی انحراف دار میشه بعد تو مقصری ها گفته باشم

شمسی خانوم پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 13:12

ببخشید؟؟؟! من رو که باهات هم دردی کرده بودم به لنگه دمپاییت حساب کردی یا که چی؟
شماره روان شناست رو بده منم وقت بگیرم واس خودم.... از دست تو!

)':

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 11:13

چون از فامیلات گفته بودی بعضیا یهویی درد دلشون وا شد و در مورد فامیلاشون باهات درد دل کردن،بعضیا هم تعجب کردن که تو چی میگی و گفتن دلت بسوزه صمیمک چون ما با فامیلامون لاو می ترکونیم.هر کی یه جور.
جالب بود صمیم ها!اصلا به این فکر نکردم که ممکنه این وسط احساس تو ضد و نقیض شه!
این پستت خیلی تعجب آور بود!
مهسا!
!
!
!!!!.....

هیما پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 09:02 http://hima77.blogfa.com

ای باباااااااااااااااااااااااااااا
می خوای قطع رابطه کنیم با فامیلا یه کم دلت خنک شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بیژن همشهری گیلاسی پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 08:28 http://www.ritajoon.blogfa.ir

وای صمیم مرده .....(گریه )
.
.
.
خدا رحمتش کنه

ژ یگولو پنج‌شنبه 10 آبان 1386 ساعت 01:57

خب دیگه..از فامیل جماعت نمیشه بیشتر انتظار داشت...ما هم فامیلمون دور هم جمع میشن..میگن..میخندن ولی حس میکنم همش ظاهریه..همه کاراشون..وقتش که برسه چنان زیر ابه اون یکی رو میزنن که نگو..غیبت و حرف پشت سر همم که دیگه هست یگه معمولا..الانم من شدم سوژه کل فامیل..واسه حرف پشت سرم زدن..واسه عقده گشایاشون..کلا همه چی...میخوام بگم که فامیل ماهم با اون همه دور هم جمع شدناشون...بگو بخنداشون و غیره اخرش مورد دارن..تو هر فامیلی هست یکی دوتا سه تا ادم نخاله..البته ماهم داریم که دیگه به اونشون کار نداریم..این از این..تو هم دلت نشکنه..من یمی مث تو هستم..دل خوشی هم از این فامیل جماعت ندارم....

تو اصلندشم چرا ناراحت میشی بیخود؟؟؟

صمیم تو یکی دلم خوش بود هرووز میای اپ میکنی اونم با نشاط روحیه..تو دیگه حال مارو نگیر و برو واسه خودت و اینطرفا نیایی..روانپزشک؟؟؟ جدی میگی..مگ چده تو؟؟

بابا بیخیال صمیم جان...
بیا از فامیالای اونوری بگو و بیام بخونم بینم چقد شباهت دارن فامیلامون باهم...
بیا بنویس جون علی..

منتاظرتما.صمیم لج نکنیا...

منتظرتم....فعلا...

ژ یگولو چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 23:56

سلاممممم صمیم..

ببینم باز چی شده من یه روز نیومدم اینجا؟؟؟

چیه اینا نوشتی دختر؟؟

برم بخونم ببینم چیکار داری میکنی تو..قضیه چیه...

بیخود به روز نمیشه...خورد خاکشیرم که شده باشه(البته خدایی نکرده)درستش میکنم خودم...

برمیگردم..

امین چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 22:47 http://www.ketabe-zendegim.blogsky.com

سلام
دیدی چی شد ، من یه پست دیر رسیدم و نتونستم حالت رو بگیرم ، اما معلومه بچه ها به اندازه کافی از حقت در اومدن(نیش)
ولی از من میشنوی بهترین زندگی رو داری ، فامیل میخوای چکار ، فامیل به چه درد میخوره ، اصلن بگو ببینم فامیل کیلو چنده ؟
من خودم ماشالله انواع و اقسام فامیلها رو دارم ، با بعضی هاشونم خوبیم و رفت و امد داریم ، اما با همه این مسائل میگم من زن بگیرم میزارم از این شهر میرم که ریخت یکیشونم نبینم
در مورد دلتم بیا من خودم یه چسب دارم توپ ، چنان بچسبونه که دیگه اصلن نشکنه ، اسمشم ای بی سی یه ، یه قطره داره بعلاوه یه اسپری ، 3 سوت نشده چسبیده

زهرا چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 22:20 http://777rosesorkh.blogfa.com

قهر نکن حالا صمیم جون !بیا این دلنوشته ای دل ریش ریش منو بخون به فامیلات امیدوار میشی

کاوه - روزمرگی چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 16:48

سلام .
فک نکینا . امروز یه کم سرم خلوته و هی وب گردی میکنم.

امروز وبلاگ رجیمی تون و خوندم . خواستم بگم نیاز به این همه کار نیست . هر کی خواست لاغر بنماید یه هفته تشریف بیارند بنده منزل ( البته اگر از جامعه نسوان میباشند با حفظ موازین شرعی ) قول میدم سر هفته باربی تحویلتون بدم .

چون وختی در یقچال و باز کنه فقط یا یه بطری آب و یه عکس ازونا که رو چسب زخم هست که یه پسره چسب روی شصتش و داره به همه نشون میده وجود داره.

خب هر که دارد هوس باربی شدن بسم الله .

عرض ارادت و احترام بنده رو خدمت همسر گرامی ابلاغ بفرمایید .

ایام بکام انشالله.

همسر آینده چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 15:53 http://ma2nafar.blogsky.com

فامیل های مادری من از خانواده سرشناسی هستن!! به قول خودت بسیار هم افاده ای!!! با همه ادعاشون هر بلایی ممکنه سرت بیارن! خدا نکنه پیشرفت کنی اونوقت....
کلا من و داداشم ازشون متنفریم!!! پدرم هم ایضا(ولی بنده خدا چیزی نمیگه) مامانم هم میدونه!! خیلی هم ارث و میراث دارن! ولی مرتب دارن سر هم کلاه میذارن!! یه موقع هایی که ما دستون یه کم تنگ و بسته بود،حتی نگذاشتن که مامانم زمین هایی رو که سر عقد پدرش کادو بهش داده بوده رو بفروشن! یا مثلا دایی بزرگم که از خارج اومد،یه روز همه خواهرا و برادر ها رو برد محضر و تمتم امتیازات و عایدی پمپ بنزینی که داشتن رو به نام خودش کرد!!! اصلا هر چی ازشون بگم بازم کمه!!!!
خانواده پدری ام هم خواهر برادر ها با هم خوب بودن! الان یه کم کمرنگ شده ولی بچه ها که بزرگ تر شدن،چشم دیدن موفقیت ها و خوشبختی هم رو ندارن و به تبع اونا بزرگ تر ها هم!!!!
یکی مثل من که خواهر هم ندارم،این جا تنهای تنها هستم!باورت نمیشه! وقتی تو جمع خانواده این وری یا اون وری(به خصوث مادری) هستم،که خیلی هم کم پیش میاد(زیاد رفت و آمد نداریم آخه! عید تا عید و عروسی یا عزا یا مناسبت های خاص یا حالا چی بشه که همو ببینیم یا بریم خونه هم) همش دعا دعا می کنم یکی مثلا از کار،چهره،شخصیت یا هر چیز دیگه از من تعریف نکنه!!!! چون تا مدت ها باید تقاص پس بدم!!!!!
البته من هم یه مدته دارم سعی می کنم به خصوص خانواده مادری رو دق بدم!!!!!!
به طور کلی یه مدته در برابر حرفها جواب های دندانشکن و در عین حال مودبانه میدم...
اینا رو گفتم که بدونی که فقط تو تنها نیستی که همچین وضعی داری!

مرجان چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 15:08 http://kavir-semnan.blogsky.com/

سلام صمیم عزیز.

من همیشه وبلاگت رو میخونم و گهگداری هم برات کامنت میزاشتم. ولی هر روز بازش میکنم. تازگی خودم یک وبلاگ درست کردم که اگه بهش سر بزنی ممنون میشم. البته خیلی مونده تا به شما برسه ولی دوست دارم اونجا هم ببینمت. یک معرفی کامل از خودم هم توش دارم، خوشحال میشم اگه خوشت اومد به دوستات هم معرفی کنی

تشکر

صحرا چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 14:39 http://www.howfar.blogfa.com

صمیم قاط میزند!

فریبا چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 14:37 http://faribaneh2007.blogfa.com/

الهی ... صمیم جون من اصلا دلت رو نشکوندم که ... خیلی هم باهات همدردی کردم ... دلت میاد با منم قهر کنی ؟؟ ... من منتظرت هستماااااااااا ... خبرت رو حداقل به من بده ... باشه ؟؟؟؟

نرجس چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 14:09

صمیم جون اینهایی که دلت را شکستند دور از جونشون شکر خوردند...
همشون خالی بستند....
من خودم از زیر بوته در آمدم...
جون علی قهر نکن
اصلاً یه تار موی رفقای وبلاگی می ارزه به صد تا خاله و دویست تا دایی!!!!!!!!!!؟
من اصلاً نمی دونم خاله یعنی چی!؟ دایی من بقال سر کوچمونه از بس من دایی ندیده ام!!!!؟
خوب شد... آشتی کردی؟

کاوه - روزمرگی چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 14:05 http://rroozzmmaarreeggii.blogfa.com

ای صمیم جان
مو که خوم ز خوم خاطرم جم بی . اما دس رو دلم نزار که خینه. چشا کاسه ء خین - سیبلا از بنا گوش در رفته - شمشیر عبدل قد کمرم . صد تومن پیل شاپرره کلم. اما چی . . .
اما چی . . .
اما مو خوم ز خوم خاطرم جم بی.

صمیم عزیز

رفیق های امروز که دیگه رفیق نیستند . ر ئشون رفته فیققشون مونده و یا ف ئشون رفته ریققشون مونده .

اما مو خوم ز خوم خاطرم جم بی. رفاقت کاوه مثل گوشت فیله بی. بد قلق بی . ولی راسته بی.

یا حق

خانمه چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 14:00 http://he-and-she.blogfa.com/

خوب دیگه مشکلی نداریم برات حل کنیم...نه بخدا اگه تعارف کنی.... بگو راحت باش.... حکایت همدردی ما هم مثل حکایت کیک پختن خودت می مونه...

پرند نیلگون چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 13:59

امیدوارم که این تهدید به روز نکردنت الکی و شوخی باشه . وگرنه میام می کشمت رسماْ و فامیلاتو از خوردن دستپخت نازنینت محروم می کنم .
من منتتو نمی کشم ( الکی ! من غلط کنم ! خیلی هم منتتو می کشم ) منم تهدیدت می کنم که اگه نیای هر چی دیدی از چش و چار خودت دیدی ! میرم تو وبلاگ رژیمیت بمب میذارم ، عملیات ا ن ت حا ری انجام میدم ، پای ا س رایی ل غ اص ب رو به اونجا باز می کنم اصن ! .... هزارتا کار دیگه بلتم که انجام میدم هاااااااااااا .
اهه دهه ! اصن نمی گه این صمیم که ما هم آدمیم دلمون براش تنگ می شه . تهدید می کنه . اگه ایشالله به سلامتی به علت مسافرت رفتن یا عروسی و خوشی و اینا وخ نکنی آپ کنی ، خیلی بهتره تا این که بیای این جا و ما رو پیشاپیش بترسونی از محرومیت های احتمالی .
اصن میام می خورمت ها !
این شیکم من هویجوری کف مالی شده مونده ! آخه صابونش زده بودم واسه خاطرات شیرین فامیل گل و بلبل بابایی ایناتون ! بدو بدو تا در معرض هوا کف هاش خشک نشده تعریف کن واسه مون .
دهه !
دوستت دارم دهه !

بهار چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 13:16 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

حالا قهر نکن. خب ما چیکار کنیم فامیلای تو اونجورین و مال ما اینجوری. عوضش واسه تو کلاس دارن هی می رن خارج اما مال ما پاتوقشون خونه مادربزرگاست. دنیا اینجوریه دیگه. دلتم بیار خودم برات چسب می زنم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 12:06

بلفی---------------
گریه نکن حالا.
ولی من چند تا دوست دانشگاهی دارم که باعث شدن من بی‌خواهر تو عروسیم فکر کنم ۴ تا خواهر دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد