من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

کیک بادمجون!!

 

جمعه  4آبان86—ساعت 10 صبح

روز- داخلی- صدای تلویزیون بلند و  یه مرتیکه در حال خوندن  به سبک گرگی(زوزه!!)

 

تو آشپزخانه به شدت مشغول هم زدن موادی هستم که قراره بشن نان وسطش خامه ای!!!مجله آشپزیم  رو گذاشتم رو اپن و دارم عین بز  نگاش میکنم!! از اون نگاه ها که یعنی تف تو  کاسه چشمات صمیم!!!!آخه  این چه مدلی بود که من انتخاب کردم و به در و همسایه  مادر خانم سرهنگ تو کویر آلاسکا!! هم  زنگ زدم وگفتم که میخوام امروز شیرینی خونگی درست کنم فقط میمونه خر آقا ماشا الله که خبر نداره هنوز!!.مواد لازم رو عین برنامه های مزخرف آشپزی خانواده گذاشتم جلوم و مرتبشون کردم.

 تخم مرغ-آرد سفید-آرد ذرت- کره-شکر-وانیل-بکینگ پودر-شیر سرد-اب ولرم و پودر مایه خمیر-نمک-ترازوی آشپزخانه کن وود که با خودم  گفتم تا علی دهنم رو واسه خریدنش سرویس نکرده یه چیزی باهاش وزن کنم بلاخره!! –

یه نگا به نوشته های دستور تهیه   میکنم و یه نگا زیر چشمی به علی که با اشتیاق وصف ناشدنی!!منتظره ایندفعه هم کیکم بشه حلوای ننه سکینه!!! و اون بازم بهم بخنده و بگه  آخ که  اون اعتماد به نفست منو میکشه خانوم!!!ا یه دور سرسری دوباره  طرز تهیه رو میخونم و قوت قلب میگیرم که آخیش همه موادش دارم و نمیخواد به جای  مثلا ماست تو کیک ،کشک بریزم و کیک بادمجون درست کنم واسه خودم!!خلاصه شروع میکنم خط اول رو میخونم: ابتدا نصف پیمانه!!(اینو داشته باشین تا بعد!) آب ولرم رو با یک قاشق چای خوری  پودر مایه خمیر  و یه قاشق غذا خوری شکر مخلوط کنید و در ظرف رو ببندید و 10 دقیقه بذارین  جای گرم تا پف کنه و روش حباب تشکیل بشه.بعد از کلمه آخر هم یک ستاره  گذاشته بود که حال نداشتم بخونمش !! خلاصه ظرف رو آروم آروم انگار او-را-نیوم—توشه گذاشتم کنار بخاری و هر دقیقه هم هی پرسیدم علی ساعت چنده؟!!  در این فاصله هم به لباسم که آردی شده بود( از بس من آرد بدبخت رو از الک رد کردم) نگاه کردم و گفتم گور باباش!! میشورمش دیگه! خلاصه 10 دقیقه شد و با اشتیاق در ظرفم رو باز کردم و جز یه آب سیاه بدبو چیز دیگه ندیدم.نه پفی نه خمیری!! بدو بدو رفتم سراغ مجله و چشمم به اون ستارهه افتاد:اگر پف نکرد و  مایه خمیر درست نشد یعنی فاسد بوده از اول( مرده شور!!اینو که خودمم فهمیدم.خب!خب بعدش چی!!؟) لطفا از مایه خمیر تازه و مارک معتبر استفاده کنید.(ای تو روحت!! من همین چند روز پیش کلی پول دادم بابتش تا  پودر خارجی  بخرم.من میدونم و اون مردک فروشنده !!) مواد رو ریختم تو سینک و بدو بدو از یخچال پودری که همکارم از کیش سوغاتی!!! آورده بود رو در آوردم و دوباره از اول.در این فاصله ادامه دستور رو خوندم: حالا 60 گرم کره رو با 100 گرم شکر قاطی کنید و   دو تا تخم مرغ رو  هم اضافه کنید و هم بزنید.سپس 250 گرم آرد و مقداری بکینگ پودر رو هم اضافه کنید و مواد را با  همزن مفتولی دستی!! خوب هم بزنید. رفتم سراغ مایه خمیر و دیدم حباب که چند تایی دیده میشه ولی شکلش هنوز آبکیه و به خمیر نمیخوره! مایه خمیر پف کرده(ما که ندیدیم!!) رو با مواد قبلی قاطی کنید و با دست حدود 10 دقیقه خوب ورز دهید تا خمیر لطیفی درست شود. مواد رو با دست قاطی کردم و هر چی ورز دادم اینا بیشتر شبیه حلیم شد تا خمیر!!

صدای زنگ تلفن مغزم رو اره میکنه:رررییینگ....رییننگگگگ........رییننگگگ..... علی ببین کیه!! حتما مامان جونته که باهات کار داره.خودت بردار!!مگه نمیبینی دستم خمیریه.الو.....بله.....ممنون... مرسی......آره دستش بنده تو آشپزخونه.....امروز؟.....بذارین بپرسم؟ ....صمیم مامانت واسه ناهار دعوت کرده بریم خونشون.؟تا کی کارت طول میکشه؟.....من: (آروم که مامان نفهمه دارم به علی جونش داد میزنم!) مگه نمیبینی کار داره این مرده شوری!!بگو شب میتونیم بیاییم. ..بله....باشه .......میتونیم..   نه مشکلی نیس.........باشه.... زود میایم.....ممنون.....خداحافظ...من با چشمای گرد: گفتی برای  شام؟!! نه! روم نشد.گفتم ناهار خودمونو میرسونیم. !!!من با دست های آردی خواستم خودمو خفه کنم  بعد دیم این پسره خیره میره زن میگیره حسودیم شد و فقط به مقادیری جیغ مداد رنگی بسنده کردم!!.

حالا خمیر لطیف!! رو 50 دقیقه بذارید کنار و زیر و روش رو آرد بریزید و استراحتش بدین!!  خیلی ازش خوشم میاد که بادش هم بزنم و استراحتش هم بدم!!چی؟ 50 دقیقه!پس من کی برم دوش بگیرم و کی حاضر شم و کی شیرینیم رو بذارم تو فر و کی اون پخته بشه و کی این کثیف کاری آشپزخونه رو تمیز کنم و کی.... و هزار تا کار اومد جلو چشمم.

 

ساعت.30 : 12  ظهر  – داخلی –روز –چشم من خون گرفته!!!

 در حال تهیه کرم وسط شیرینی ها هستم و  حتی جرات نمیکنم قیافه مامان رو تصور کنم که با کفگیر دم در میاد استقبال مهمونهای تاخیر دار!! ابتدا یک لیوان شیر را با یک قاشق سوپخوری آرد ذرت مخلوط کرده و 50 گرم شکر را افزوده و هم بزنید و روی حرارت ملایم بگذارید و مرتب هم بزنید تا گلوله نشود.وقتی خوب غلیظ شد 20 گرم کره را افزوده و باز هم بزنید و در آخر که کمی خنک شد وانیل به اندازه نصف قاشق چایخوری را اضافه کنید و بگذارید کرم خوب سرد شود.ای بابا چرا این خمیره ور نمیاد.؟!!خوبه بغل بخاری گذاشتمش و حرارت رو هم بغل دلش زیاد کردم.ولی لامصب به ته ظرف محکم چسبیده بود  و جم نمیخورد.ظرف ها رو ول کردم و پریدم تو حموم تا دوش بگیرم و از قیافه  قناد احمق ها !! (دور از جون قناد ها)دربیام.هی سرک کشیدم دییدم نخیر فرقی نکرد خمیره.تازه اصلا هم لطیف نشده بود. گفتم بذار ببینم دیگه چکاری مونده!!بعد که خمیر لطیف شما!!! خوب  عمل آمد و دو برابر شد (جون ننش!!) دوباره خمیر را ورز دهید و مجددا 30 دقیقه دیگر بگذارید داخل پلاستیک چرب تا کامل آماده شود تاپف کند!! ای خدا!! همین جوری هم ساعت یک ظهر شده و مامان تا حالا سیصد بار زنگ زده و گفته چرا نمیایین پس؟!!دفعه آخر گوشی رو گرفتم و مثل دیوانه ها تو گوشی داد زدم که من پس کی این کیکم!! رو حاضر کنم. و حالا پاسخ  ایشان که واقعا همه دندونهای منو رسما آورد پایین:خب دختره خنگ!! مواد رو بریز تو نایلون بذار تو فریزر فردا شب درست کن!!.......... من واقعا اشک تو چشمام حلقه زد از اینهمه اطلاعات شیرینی پزی مامانم و با خودم گفتم خاک بر سرت که انگشت شست پات هم به مامانت نرفت که نرفت!!!!!!!!!

 

ساعت 2 ظهر-داخلی –من در حال لباس پوشیدن از نوع آمازونیش-اخلاقم مربای هویج! علی لبخند به لب و چاقو به کف!!-تلفن زززززززررررررر...ززززرررررررررر....زززززززررررررررر

سلام مامان جان...بله داریم راه میفتیم...........نه.........منتظر ماشینیم............باشه........آره حتما......اونجا بیارم؟.......مامان مدل فر تو فرق میکنه........چی؟ ..........نه حاضرم بریزم تو زباله ولی اونجا نیارم خمیرم رو....باشه....خدافس......

حالا گلوله های 40 گرمی از خمیر درست کرده و با فاطله در سینی چرب شده فر خود بچینید و بگذارید 20 دقیقه دیگر بماند تا خوب  عمل آید. بدو بدو  خمیر رو از کنار بخاری برداشتم و به نگاه به معنی اینکه واقعا خمیر بی لیاقتی بودی انداختم بهش و بعد گذاشتمش رو اپن و در رو بستم و از خونه اومدیم بیرون و خلاصه  گاو مهمونی رو به دمش رسوندیم  تا کنده نشه!!!

 

ساعت 11 شب-داخلی-ورود  به آپارتمان-یک مهمونی شاد!!-و روزی کاملا مفید

 

دیدم مجله هنوز رو اپن بازه.حالا سینی را داخل فر به مدت 25 دقیقه بگذارید و البته از یکربع قبل فر را گرم کنید.شیرینی ها که پخته و سرد شد یه برش افقی بدهید و از کرم داخل آن بریزید و رویش را با پودر قند تزیین کنید.به علی گفتم مواد رو شوت کنم بیرون که دلم نمیاد.!!وقتی سر ظرف رو باز کردم فکر میکنین چی دیدم؟!! ای جاانننن!! خمیره کلی پف کرده بود و فقط یکم آرد میخواست تا نچسبه به دست!! با ذوق و چشمانی پر از اشک ظرفش رو بغل کردم و گفتم ببین چقدر با زبون خوش میشه همه رو نرم کرد!!اونوقت تو با من اونجوری!!!!!!!!رفتار میکنی!!و بعد هم ظرف رو گذاشتم تو یخچال!! تا امروز که از محل کارم برمیگردم خونه شیرینیش رو درست کنم !!!!!!!

پ.ن.

1- تره به بذرش میره صمیم به ننش!!

2-برای هر کار ابتدا تا آخرش رو بخونین بعد شروع کنین!!

3- انقدر غر بزنین تا مامانتون بگه بمیری دیگه من تو رو ناهار دعوت نمیکنم خونمون.چون لیاقت نداری و فقط علی حق داره بیاد!!

4-دهن اون شیرینی فروشه رو سرویس کنیند تا به شما مواد خارجی بو گندو قالب نکند!!

5-فعلا کافی لست.نوش جان.

 

نظرات 17 + ارسال نظر
شراره مامان بردیا یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 11:14 http://mamanighashang.blogfa.com

:))))))))))))))))))))))
آخ از دست تو صمیم.

ها؟با منی؟

بهار یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 10:55 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

بازم خوبه حد اقل زحمتات به هدر نرفت.
مامانت هم خدایی حق داره از دستت حرص بخوره.
فکر کنم من اگه جای تو بودم حتما حساب همسر عزیز و می رسیدم. اما خب توام چون این کارو نکردی خدا اجرت و داد.

چرا آخه؟مامانم به این کارای من عشق میورزه!!!!!!!!!!!!!!
دارم براش !

[ بدون نام ] یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 10:50

راستی سرویس کردن دهن اون شیرینی فروشه رو هستم بد جور.خودم دیروز پریروز رفتم شکلات خریدم که فاسد نبود اما تازه هم نبود.حال نداد.همه رو مجبور شدم ببخشم به داداش و خواهرم.اونم شکلات مورد علاقمو.خالی هم بستم که من زیاد خوردم دیگه زده شدم.آآآآآه ه ه .مهسا.

ممممممممععععععع!!!
تو شکلات پلاسیده کردی تو حلق داداش و خواهر بیچاره ات؟
ای پست فطرت!!ای خونواده کش!ای بی وجدان!
ها کی بود داره منو صدا میزنه؟برم.

[ بدون نام ] یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 10:40

راستی اولش نوشته بودی آذر ۸۶.مهسا.

ای بلا حالا زیر اب پست های منو میزنی!!
آره اشتپ کردم .سوتی بود.

[ بدون نام ] یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 10:39

وای صمیم تو عجب صبری داری.فکر کنم همون صبر جمیل که برات آرزو کردم کار دستت داد.مهسا.اینقدر حرص نخور گلم.ولی اصلا خودتو نباز.ما باهاتیم!!!!

آره میبینم چقدر باهامی!!
باز اسم اون جمیل و زهره رو نبر که داغ میکنم ها!!

پرند نیلگون یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 09:58

هان اونوخ من الان تازه چشمم افتاد به پاسخی که به رها خانوم دادی . این که مواد کیک اونجوری شده بود و ... انداختیشون دور و ........... اما به این می گن خلاصه داستان یا همون تیزر و این چیزا !

من ام پی تریش کردم بعد تو میگی خلاصه!!
ولی جدا حالم گرفته شد!

پرند نیلگون یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 09:56

این شیرینی که درست کردنش ایننننننننننننننننننننننننننننننننننن چنین ماجرایی داشته ، حتما پختن و خوردنش هم ماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااجرایی خواهد داشت .
ناقلا ! اعلام نکردی « ماجراهای کیک بادمجون ۲ » در راه است که غافلگیرمون کنی هااااااااااااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نوش جونت ! گرچه احتمالا به خاطر رژیمت نمی خوری یا بهتره بگم به دلایل امنیتی حاضری اول آزمایش بشه و در صورت اطمینان از استاندارد بودن و نگذشتن تاریخ مصرف و باطل نشدن پروانه ساختش ........... ( نفسم گرفت ) یه اوچولوشو بخوری !

خب ظاهرا خودت زودتر از ماجرا خبر دار شدی !!
مواظب باش یه وقت نفست گیر نکنه که من بدون پرند برا کی بنویسم دیگه تا اینقدر!!!!!!!مشوقم باشه!!!؟!

صحرا یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 09:10 http://zistaneman.blogfa.com

بازم کدبانوووووووووو!!

بازم گگنننننندددددددددددددددددددددد!!

... یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 09:02

خیلی با حالی ... دمت گرم...

شما بیشتر!

ملودی یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 08:26 http://melody-writes.blogfa.com/

جوووون من قربون صمیم کدبانو خانوم برم.ببین تو دیگه خیلی خیلی مطبخی شدی صمییییم.خوبی/بوس. منم هوس کردم این آخر هفته جمعه ای یه صفایی به مطبخمون بدم از این شیرینی ها درست کنم ولی از رو کتاب خودما.دیییییی
خوشحتلم که بالاخره امروز علی اقا نتایج زحمات صمیم جونشو میخوره.بابا اون تیکه من فکر کردم با ذوق شوهرتو بغل کردی نه ظرفو.بوس بوس بوس

من الان فک کنم تو دیگه از ارشاد فمینیستی من دست برداشتی با این کارام!!
بدجنس مشکل من کتاب نبود قنادش بود !!!
آره علی که البته نخورد ولی ظرف نون خشکه هامون یه حالی برد دیشب و کوکو کیکی نوش جان کرد!!!
من میگم ظرف عاقلان دانند کدوم ظرف!!

ژ یگولو یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 01:34

سلاممم بانو اشپز باشی و حالا هم ورژنت رفته دیگه بالا شدی شیرینی پز..غناد..خندهههه....
میگما صمیم تو اوقتا اینجوری نبودیا..یادته..من یادمه خیلی تنبل بودی..اصلا از این کارا نمیکردی...چی شده ایا..امام رضا معجزه کرده ایا؟؟ خندهههه...فرارم که میدونی از بس شجاعم نمیکنم..فوقش با چاقو میزنی میکشیم. دیگه..:دی

بینم این قضیه داخلی!!! چیه دیگه؟؟

شیرینی رو که پخیتی بیا بازم بتعریف بقیه کد بانوهایی که تو شدی استادشون از راه دور یاد بگیرن..ایول..ایول..:دی

فهلا غناد جان...

غناد نه و قناد آقای املا!!!
من تواناییهای بالقوه داشتم تو چشمات سو نداشت ببینی منو!!!
ببین تو نمایشنامه نویسی اول محیط رو برا خواننده شرح میدم اونم با کلمات کوتاه.داخلی یعنی فضایی که من داشتم ازش مینوشتم داخل منزل بود و یه محیط باز مثل خیابون نبود.روشه دیگه باز نپرس خب معلومه که آدم وسط آسفالت خیابون آرد هم نمیزنه دیگه!!
نا سلامتی باباییم درام نویسه ها!!

ژ یگولو یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 01:30

سلاممم بانو اشپز باشی و حالا هم ورژنت رفته دیگه بالا شدی شیرینی پز..غناد..خندهههه....
میگما صمیم تو اوقتا اینجوری نبودیا..یادته..من یادمه خیلی تنبل بودی..اصلا از این کارا نمیکردی...چی شده ایا..امام رضا معجزه کرده ایا؟؟ خندهههه...فرارم که میدونی از بس شجاعم نمیکنم..فوقش با چاقو میزنی میکشیم. دیگه..:دی

بینم این قضیه داخلی!!! چیه دیگه؟؟

شیرینی رو که پخیتی بیا بازم بتعریف بقیه کد بانوهایی که تو شدی استادشون از راه دور یاد بگیرن..ایول..ایول..:دی

فهلا غناد جان...

لیلی و مجنون شنبه 5 آبان 1386 ساعت 23:42 http://faghatma.persianblog.ir

آخ جونننننن منم کیک بادمجون میخوام!! مخصوصا کیک بادمجون صمیم رو که حتما خوردن داره.
من یه بار درست کردم اتفاقا خوشمزه شده بود ولی دستورش رو از توی نت پیدا کردم

آره کیکش اینجوریه که بعدش که پختیش!! شوهرت میزنه تو چشمت و زیرش که بادمجون در اومد تو کیک رو میذاری تو دهنت و میشه کیک بادمجون!!!
چی؟کیک بادمجون درست کردی!!؟از مدل من یا یه مدل آدم وار؟!!

حاج باران شنبه 5 آبان 1386 ساعت 22:04

سلام. خوبی؟
قشنگ بود مثل همیشه. می فهمم چه حالی داشتی. خدا صبرت بده.

سلام.ببین من الان مطمئنم که تو اون حاج باران غر غرو نیستی که واسه کسی اگه کامنت بذاره طرف تا یه هفته از خوشی تو غشه!!
میشه آدرس خودت رو بدی یه سر بیام بخونم.؟
ممنون.

یارا شنبه 5 آبان 1386 ساعت 21:17 http://yara86.blogfa.com

صمیم جان میگم می خوای تو کار رفرنس این پستت هم برو!!!‌ماشالا پستات یکی از یکی مرجع تر!!! حالا بالاخره این شیرینی کذایی درست شد یا نه ؟ ؟؟ :))
بعدم واقعا ثابت کردی با مهر و محبت نه تنها می شه همه چی رو نرم کرد که حتی می شه همه چی رو باد هم کرد!!!!!!

ایشالا همیشه همینجوری شاد و خندون باشی و در حال شیرینی پتخن! بووس

رفرنس این پستم مجله آشپز باشی آبان ماهه.از کارهای خانوم سیمین قاجار بود فکر کنم. که من عاشق کلاس و شیکی این خانومم.
مدل مهر و محبت من همه رو باد میکنه.
ببین یعنی میخوای بگی من ناسوسم؟!!
ممنون.ولی مدل شیرینی پختنم درست در مون باشه تا اونجوری از آب در نیاد.!!

هیما شنبه 5 آبان 1386 ساعت 15:45 http://hima77.blogfa.com

به به صمیم قناد کم داشتیم که شدی
صد باریکلا احسنت !!!!!!

ممنون.من الان فقط دارم به راستگویی تو فکر میکنم!!

رها(ستایش) شنبه 5 آبان 1386 ساعت 14:47 http://setayesh07.blogfa.com



بالاخره اخرش رو نگفتی شیرینی شد یا نه؟

خوشمزه بود؟

راستی تو مگه رجیم نداری مادر؟

رها جون اگه بگم فردا شبش مواد شیرینی رو توش شیر ریختم و با تخم مرغ کیکش کردم و بعد دیم وسطش کلا خمیر شده و بعد برا اینکه ضایع تر نشم به علی گفتم دیروز خمیرش ترش شده بود از بس برون بود و چپوندمش تو سطل و دلم خیلی کباب شد برا اونهمه تخم مرغ و آرد و شکر نازنینم اونوقت بازم میپرسی خوشمزه بود؟!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد