من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

بابایی قربونت !! مبارک باشه!

کامنت های پست قبلی رو در اولین فرصت جواب میدم.احیانا قورتشون هم نمیدم.نگران نشین.

و اما شب جمعه که میشد شب بیستم مهر تولد بابایی مان بود.خدا نبخشد اون کسی که باعث میشه آخر هفته ای ما دو هزار تومن هم تو جیبمون نمونه.قضیه اینجوری بود که رفتیم کیک و  کاغذ کادو خریدیم واسه بابایی و خرت و پرت خریدیم واسه خودمون و بعد که جیبامون رو نگاه کردیدم دیدیم کلا 2 هزار تومن تهش مونده.خدایی خیلی بده !!من همیشه از فقیر شدن !!!! به این نحو میترسم!حالا کارت سیبای من که به شپش گفته زکی!! کارت خرید پارسیانمون هم یه گوشه افتاده بود.خوشحال و خرامان گفتیم بریم با این خرجمون رو در بیاریم تو این دو روزه!!به بابا جمعه شب  زنگ زدم که من شب براتون لوبیا چشم بلبلی  که عاشقشی درست میکنم و شام میارم اونجا دور هم بخوریم!!بعد که تلفنم تموم شد به علی میگم خاک عالم!!! حالا لوبیا رو باید بریم و بخریم و همش همین چندر غاز مونده برامون.گفتم بزار سیبام رو بردارم بریم یه خود پرداز شاید دو قرون دو زاری تهش مونده باشه!! خلاصه از ترس آبرومون!! با اتوبوس !!(فک کن!!)خودمون رو به نزدیک ترین بانک رسوندیم و من موجودی گرفتم!! علی دور و بر رو نگاه میکرد یه وقت دوستی آشنایی رد نشه و آبرومون با موجودی قلمبه و  هنگفتمون نره یه وقت!!خلاصه با کمال مسرت دیدیم 5 هزار تومان از 12659874  سال پیش تو حسابم مونده!به جون خودم تا حالا با دیدن اینهمه پول!!!انقدر خوشحال نشده بودم.حالا  بشنو از شانسی که ما داریم : دستگاه تقاضای دریافت همه پول رو رد کرد چون فقط اسکناس دو هزاری بود تو دستگاه!! از خیر اون هزار تومان گذشتیم و به علی گفتم بذار با همین 4 هزار تومن سر کنیم امشبه رو.خلاصه پول رو گرفتیم و یهو یه خانمه گیر داد که یالا باید به من بی نوا کمک کنین!! مرده بودیم از خنده! بهش گفتم زدی به کاهدون خانوم جان!! ما الان واجب الوصول الزکات الفطریه !!! شدیم خودمون!!خلاصه پوله رو چپوندیم تو جیب و رفتیم یه سوپر مارکت خوشگل و من اول چک کردم دیدم  پرداخت با دستگاه هم داره.چون از قبل میدونستم کارت پارسینم چاقه و پول توش فراوون هست رفتم سر قفسه ها و دو بسته تک ماکارون ضخیم برداشتم و کلی وانیل و بکینگ پودر و جوش شیرین واسه روز مبادا که میخوام کیک درست کنم و  لوبیا و خامه و انواع کره های  صبحانه!! و شیر و نون بسته ای و خلاصه به قول خودم یه خرده خرید کردم!! بعد هم رفتم جلوی پیش خوان و کارتم رو در آوردم تا پولش رو بدیم!! یارو یه نگاهی کرد و گفت شرمنده!!چند لحظه صبر کنین تا سیمش رو وصل کنم تا دستگاه به شبکه وصل شه!! این چند لحظه حدود 15 دقیقه ای طول کشید و منم بر و بر یه یارو  و دستگاهش دارم زل میزنم!! بنده خدا روش نمی شد بگه حالا نقدی بدین!! حالا علی احساسا جنتلمنیش گل کرده و میگه آقا خودتونو اذیت نکنین !بفرمایید چقدر میشه و بی خوشحالی منتظر یه عددی تو مایه های 1200 تومن شد!!! آقاهه هم حساب کرد و گفت قابلی نداره میشه پنج هزار تومن!! تمام رویای شیرین اون 4 هزار تومنه دود شد و رفت تو هوا!! من و علی هم پقی زدیم زیر خنده و آقاهه هم چپ چپ نگامون کرد!! با احتیاط پول رو بهش دادیم و من یواش گفتم فقط آقا ترو جون هر کی دوس داری مواظب پولامون باش!! فک کن!! کارتم توش پوله و لا مصب شبکه شون شوخیش گرفته بود و وصل نمی شد!زشت هم بود اگه جنس ها رو بر میگردوندیم سر جاش!خلاصه خوشحال و خرم!!! از مغازه اومدیم بیرون و علی گفت یالا بلیط هاتو در بیار باید  با اتوبوس برگردیم خونه!! چه زیبا و دوست داشتنی شده بود موقع گفتن این حرف!!(عاقلان دانند البته!!!) با هزار و پونصد تومن کل موجودی دو نفر آدم گنده اومدیم  خونه!!حالا شب دارم فک میکنم با چی بریم خونه مامان اینا.آژانس که اصلا حرفشون نزن!! اتوبوس هم که با قابلمه به دستم عمرا خفتشو  تحمل کنم!! موند تاکسی.عین روستایی های عزیز قابلمه پر از لوبیا پلو رو تو پارچه بزرگ پیچیدم تا سرد نشه و زدیم زیر بغلمون و  از خونه بیرون اومدیم!!حالا هر و هر داریم میخندیم و منم ادا و اصول از خودم در میارم.هنوز به سر کوچه نرسیده بودیم که مامان زنگ زد براشون هندونه بزرگ و بیضی نه گرد!! بگیریم و بریم اونجا.فقط همین یکی رو کم داشتیم!!علی گفت شب پیاده هم نمیتونیم برگردیم اونوقت!!!منم گفتم کاری نداره میگیم به شرط چاقو نمیدادن و ما هم از ترسمون که سفید نباشه یه وقت نگرفتیم!!

جونم براتون بگه که شب اومدیم خداحافظی کنیم که مامان به عادت همیشه گفت زنگ زدم آژانس!! تا ده دقیقه دیگه میرسه!!مممممممععععع!!حالااینو چکار کنیم؟خلاصه با چشم گریون سوار ماشین شدیم و تمام جیبها و ته کیف ها و ته بسته چایی که مامان هر دفعه میده و خلاصه حتی صندوق عقب رو هم زیر و رو کردیم و کرایه آژانسه رو جورکردیم.باور کنین صبح تو جیب علی 300-200 تومن بود و منم که خدا خیر سرویس رو بده که میاد دنبالم!!علی  هم صبحی خوشحال بهم  زنگ زد که خدا این دوره رکود رو به سلامتی از سرمون گذروند و حالا میتونی به همه بگی شوهرم چند هزار تومان تو جیباش پول داره!!! ولی خیلی خنده دار بود اوضاعمون تو این دو روزه!! خدا نصیب تون نکنه الهی.

پ.ن.

1- آخه این درسته که یه دختر واسه کادوی تولد  بابا یی  اش برداره یه خودکار شیک تو  یه جعبه جواهر مانند رو که سال قبل به مناسبت روز معلم از طرف آموزشگاه زبان بهش  دادن رو کادو کنه و بعد یادش بیاد که اسم و فامیل اونو روی در جعبه هه تایپ کردن و اینجوری لو میره که بابتش پول نداده و کادوهه  دست دومه و بعد برداره کاغذ تایپ شده رو  بکنه و جرتیی!! مقواهه لایه رویی اش پاره بشه و بعد اون دختره یه کاغذ ضخیم ووزرد رنگ رو برداره و روش بنویسه ((بابایی  !!حضورت شادی و محبته و گرمی خونه! سایه ات مستدام و تولدت مبارک )) و یه چوری بچسبونه که پارگی مقوای  زیرش دیده نشه و بعد هم کادوی خوشگلش کنه و بده دست باباییش و بابایی اش هم کلی ذوق کنه و تو دلش قند آب کنه که عجب بچه های مهربون و دست و دلبازی پرورش داده!!!

2- و اون دختره هم تو دلش بگه الهی بمیرم برات بابایی  که اگه اسب پرورش داده بودی تا حالا کره زاییده بود و سرمایه ات بیشتر میشد  و از این جور بچه پرورش!! دادن بیشتر نفع داشت برات!!

3- نمیدونم دفعه چندمی میشه که توبه کردم از این بامبول در آوردن ها و کلک زدن ها !!آخه  لامصب چون تو خونمه درست نمیشه که نمیشه!!خدایا اسغفرک و اتوب الیه !!!( گرگه و توبه اش رو که یادتونه!!)

 

نظرات 20 + ارسال نظر
معین قزلباش پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 05:28 http://inest.ir

سلام وبلاگ خوبی داری
وقت کردی به من هم سر بزن

حاج باران سه‌شنبه 24 مهر 1386 ساعت 20:41

آخه تو چرا اینقدر قشنگ می نویسی؟؟
خیلی خوب بود. خیلی

ممنونم.
راستی تو خود حاج بارانی که تو وبش ایکس داشت و الان نداره؟ یا اون یکی بارانی؟

مهسا دوشنبه 23 مهر 1386 ساعت 11:40

خودمو که جات میذارم واینا رو میخونم و تجسم میکنم می میرم از خنده.
ای خدا از دست این بچه!!!
دوست دارم

مهسسسسسسسسسسسسسسسساااا!! خون گریه کنی بازم کمه دختر.بعد تو میخندی
ضمنا بابت اون کامنتت هم منو شرمنده نکن خانومی.خیلی خوشحالم که باهام راحتی.قربونت.بوس بوس

بهار دوشنبه 23 مهر 1386 ساعت 09:24 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

سلام. تولد پدرت مبارک.
ما هم نمی دونیم چرا آخر هر برج به درد شما گرفتار می شیم.
به یه بازی دعوت شدی. اگه شرکت کنی خوشحال می شم.

سلام بهار جون
بدبختی اینه که اول و آخر برج هم نمیشناسه لامصب!!
میام ببینم چی بوده.

صحرا دوشنبه 23 مهر 1386 ساعت 09:04 http://zistaneman.blogfa.com

تولد بابایی ات مبارک.
گاهی این مدل بی پولی برا همه پیش میاد.
خوش بگذره

ممنونم عزیزم
آره خیلی حال میده!!!!!!!!
همچنین.

حدیث دوشنبه 23 مهر 1386 ساعت 08:56 http://tazeinat.blogfa.com

سلام صمیم جون من تازه با وبت آشنا شدم و خیلی خوشم اومده ..ببخشید اشکالی نداره لینکتون کردم ؟

سلام حدیث جان.من هر روز از تزیینات قشنگی که میذاری دیدن میکنم و کلی عکس با اجازت تو آرشیوم سیو کردم.خیلی چیزای قشنگ انتخاب میکنی.
لطف داری.منم فک کنم قبلنا لینکت رو گذاشته بودم.ممنونم خانومی.

خانمه دوشنبه 23 مهر 1386 ساعت 08:53 http://he-and-she.blogfa.com/

خدایا اسغفرک و اتوب الیه...
از خدا چی خواستی تو این دعا؟؟؟ اسغفرک یه جور استغفار جدیده بابت درجه بالای بامبول هایی که در میاری؟

دقیقا!!
حالا خدا میبخشه تو منو نا امید نکن.

ژ یگولو دوشنبه 23 مهر 1386 ساعت 01:44

سلام علیکم حاچ خانوم...
خوبی حاچ خانوم...؟؟

حاج اقا خوبن..؟

تو نمیخواد توبهخ کنی عسیس من..بیخیال توبه و اینا...اره ابجی...ما توبه نکرده تو رو قبول داریم...

اخ اخ ای گفتی..ای گفتی..پدر این بی پولی بسوزه...منم دیوونه میشم پول تو جیبم نباشه..حالا هرچند کم ولی باید باشه..حالا جالبیش اینه پول که تو جیبت نیست یا هی باید خرج کنی یا هی مورد پیش میاد که دلت میخواد خرج کنی ولی نداری..ای ضد حال میخوره ادم..من پول نداشته باشم اصن تو خونه بیرون نمیرم...

راستی..جواب سوالمان را هم گرفتیم...
ها ها ها...

مگه من هستی ام انگده بهم حاج خانوم حاج آقا میگی||
آره خیلی سخته.تو هم مثل مامان منی.کمتر از ۵۰ تو جیبش نباشه بیرون نمیاد از خونه!
فعلا با جواب سوالتان خوش باشید.

ادم برفی دوشنبه 23 مهر 1386 ساعت 01:11 http://sn0wman.blogfa.com

صمیم خیلی قشنگ مینویسی من با اینکه چند کیلو هم وزن کم دارم ولی نوشته های وبلاگ رژیمی تو هم میخونم
از این پستت هم کلی خندیدم صمیم بیچاره بابات کادوی روز پدرتو یادته؟

کاش من جای تو بودم.
منو وادار کردی برم اونجا رو هم آپ کنم.
آره!!خدا مرگم تو هم که یادته!!!

مریم دوشنبه 23 مهر 1386 ساعت 00:35 http://www.anie.blogfa.com

سلام خوبی صمیم جان؟
مثل همیشه بامزه و جالب بود .
زندگی شیرینی داری...
خداکنه همیشه خوشحال و خوشبخت باشی
قربانت

سلام عزیزم.ممنونم.
شادی شما هم مستدام.

شاذه یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 18:39 http://shazze.blogsky.com

سلام
ای خدااااااا خدا از این روزا نیاره. واسه مام پیش اومده. دفعه ی آخریش که دیگه بدجور آبروریزی شد. از خواهرامم قرض کردم که پول یه آژانس و کره وپنیر و لباس دخترمو بدم :(((((

فاویسم پسرم خدا رو شکر شدید نیست. ولی منم شنیدم که یکی بوده از بوی باقلا غش می کرده

مال تو که خیلی تابلو بود.باز خوبه با خواهرت از این حرفا نداری!!
خدا روشکر.روی ماه کوچولوت روببوس خانوم نویسنده .

نرجس یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 16:12 http://narjess.persianblog.ir

صمیم نمیری تو
خدایی وقتی وبلاگت را می خونم محاله بعدش دلم درد نگیره
الهی من هم یکی دو باری این روزهای بدبختی و بیپولی را کشیدم...
پیش می اد دیگه!؟

آخی یعنی میخندی یا تو سینت میکوبی و منو نفرین میکنی مادر؟!!
آره نمکش به همین زیر سیبیلی رد کردناشه دیگه!

ملودی یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 15:55 http://melody-writes.blogfa.com/

بیخیال صمیم جون خوشم اومد دوتایی خوب با این آخر هفته ای و جیب خالی حال کردین.برای ما هم خیلی پیش اومده.انقدر خندیدم که نگو.خدایا اون قابلمه بستن و با تاکسی رفتنت دیگه آخرش بود شکار لحظه ها بود ننه شکار لحظه ها(خنده)
میگم کادوی تولد مبارک باشه واقعا(خنده) ای صمیم تو یه جیگر واقعی هستی صمیم تو یه اقتصاد دانی .ولی دیگه کلک نزن باریکلا دخمل.
تولد بابای خوبت مبارک باشه عزیزم ایشالا صد سال دیگه هر سال بری هی غذا درست کنی و تولد بگیری و کادو ببری براشون.خدا سایه شو بالا سر خانواده تون نگه داره.بوووووسسس
واقعا به علی آقا برای همچین صمیم بانویی تبریک میگم.چیه ذوق کردی افعال معکووس بود.نخیر دستت به من نمیرسه تا بزنی اوفینا

اون اوفینا گفتنت منو کیشتونده!!!
خدایی نمیدونم چرا همه این بلاها سر بابام میاد و علی هم انگار نه انگار که همین صمیم قادره این بلاها رو سر اونم بیاره!!! خوب باهام همراهی میکنه!!
راستی مگه خانوم دکترها!!! هم پول کم میارن؟!!

X یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 15:26 http://stillness.blogfa.com

ببین صمیم ، اون دنیا این مردمی که بهشون کلک می زنی سرپل صراط گیر میدن بهت ها! ببین یهو همین بابات میاد هلت میده پایین ها! گفته باشم! بعدش یه آدم صاف و ساده و صادقی مثل من با افتخار از پل رد میشه ، بعدش میرم اون ور واست دست تکون میدم! اون وقت دلت می سوزه ها!

آره بعد وسط راه یهو پله میشکنه و تو همین طور که داری سقوط میکنی تو دهن یه اژدها!!! من و بابام که به تفاهم رسیدیم برات سوت بلبلی میزنیم از اون بالا ها وسط ابرا!!!
خدایا همه کنکوری ها رو بنداز تو چاه ویل!!!و الیاس هم براشون آش بیاره !!!

دریا یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 14:36 http://k1fo.blogfa.com

بابا روی هر چی مشهدی رو تو دغل بازی سفید کردی
ایول:))

دریا جونم این یکی رو بذار به حساب سفید کردن روی کرد های عزیز!!به مشهدی ها ربطش نده قربونت!!
بابامه !اختیارشو دارم یا نه؟
شوخی....

عسل بابا یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 14:16 http://man-o-babayi.blogfa.com

سلاااااام

نکن این کارو صمیم جون! یهو لو می ری ها!!! (این صدای نفست بود :ی :ی )


پیداست تعطیلات حسابی خوش گذشته!! :ی :ی

فچ کنم صدای الیاس پدر سوخته بود !!!
آره چه خوش گذشتنی هم!
سعی میکنم تکرار نشه...

رها)ستایش( یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 12:28 http://setayesh07.blogfa.com



من موندم پس تو پولهاتو چکار میکنی

کادو که نمیخری هندونه که نمیخری پس چکار می کنی این پولهای زبون بسته رو؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چال میکنم تا درختش سبز شه !!
خوب خرج میکنم دیگه!انگار تو از قیمت ها خبر نداری دخترم؟!!

[ بدون نام ] یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 12:28

بلفی-----------------
خسته نباشی! خجالت نکشی ها... خوب کوچولو؟
ای بمیری که این جا اسمایلی نداره!

بلفی؟!!! به من میگی کوچولو!!؟
خسته از کادو خریدن دیگه!نه؟

سیب کوچولو یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 11:20 http://sibhavij.blogsky.com/

وبلاگ قشنگی دارین.
براتون آرزوی خوشبختی میکنم.
شاد باشین.

ممنونم.برای شما و هویج جونتون هم آرزوی شادی ایام دارم.

optimist یکشنبه 22 مهر 1386 ساعت 11:18

سلااااااااااااااااااااااام صمیم گلی !
خوبی ؟؟؟؟
از بیدار شدن تا خوابیدنت مخصوووووووووووووووووووووص خودته ، کاش این حق کپی رایت درست بشه تا یه اقدامی هم شما بکنی برای این ها .

سلام دوست جونی من!
راستی راستی انقدر اوضام خرابه که پای هیچ چهار پایی به گردم هم نمیرسه؟(دور از جون شما البته!)
کپی رایت کجا بود قربونت برم من! ما خونوادگی همین مدلی هستیم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد