دیروز رفتم سبزی خوردن مخصوص این شوهره رو خریدم شامل: تره از باغچه مامانش اینا!! شاهی و تمام!! ملت سبزی خوردن میخرن ده رقم ده جور اونوقت من باید با چشم اشک آلود همین دو مدل رو بخورم و جیکم هم در نیاد .تازه موقعی که گلاب به روتون آدم میره w.c. بوی شاهی هاش آدم رو مست میکنه!!! بعد هم انقدر شماها بابت اون مهمونی قبلیم بهم گفتین کدبانو کدبانو،منم تو روحم این کلمه نفوذ کرد و دو تا نون تافتون داغ و برشته گرفتم و بساط سالاد رو هم به پا کردم و خلاصه مواد شامی کباب رو حاضر کردم و گذاشتم تو یخچال . البته قرار بود واسه صبا اینا شامی درست کنم که نذاشتن و موند واسه دیروز.بعد هم خوابیدم و ساعت رو گذاشتم واسه ۵ تا بیدار شم. چشمام رو که باز کردم دیدخم خاک بر سرم !!ساعت ۶ و ۲۰ دقیقه است.یعنی از اذون اینجا رسما نیم ساعتی گذشته یود.از علی هم خبری نبود.چهل بار با موبایل و شرکت شوهرت تماس بگیری و ده تا مسیج بزنی و ببینی نیست حق داری فک کنی آدمی که بی خبر هیچ وقت دیر نمیکنه حتما بلایی سرش اومده.اشکم داشت در میومد.ده دقیقه بعد دوباره زنگ زدم بهش و دیدم یه نفر با صدای خواب آلود میگه جانم!!حالا فک کنین من هنوز لب به چیزی نزدم و دارم میمیرم از استرس و آقا تو شرکتو تنها و تو غربت!!خوابشون برده و تانک هم بیدارش نکرده.کی؟اونم علی که اگه مورچه وول بخوره چشمای این بشر تو خواب هم سیخ وامیسته!! اومدم دعواش کنم دلم نیومد.مثل جت به سه سوت خودشو رسوند خونه و چون نباید به مردا در این جور مواقع با غذای با حال و آغوش گرم و مهربون جایزه هم داد!!! منم شامی ها رو گذاشتم واسه امروز افطار درست کنم و ایشون استامبولی های از شب قبل مونده رو با سبزی محبوبش و سوپ داغ و تازه!!! نوش جان کردند و تا ساعاتی به منت کشی مشغولیت داشتند که افاقه هم کرد لامصب!! خلاصه اونایی که نمیدونن واسه چی غذا تو خونه ما چهار ماه دووم میاره تو یخچال بدونن که اینطوریاس!
بابایی اینا یه تیپ فامیل دارن که شب های خاصی تو ماه رمضون هر سال افطاری میدن و تو این مراسم ها از سیخ تا سوزن همه چی رو میشه در آورد و فهمید کی چیکار کرده وخلاصه آخرین اخبار فامیل دستت میاد.پارسال که رفته بودیم ( به عبارتی بابا ما رو با کتک برد با خودشون اینا!!) خانوم پسر خاله اش دم افطار از همه میخواست دعا کنن عروسش زودتر باردار بشه!! اونم در حضور خود عروس بیچاره!! و عکس نوه دختریش رو در آورد و با حسرت گفت کی میشه بچه این پسرم رو ببینم.حالا خوبه ۵-۴ سال نیست رفتن خونه خودشون اون طفلی ها.بعدشم به من و صبا گیر سه پیچ که اگه دیر بجنبین میشین مثل عروس من!! منم از این مسخره بازیا خیلی بدم میاد واسه همین امسال نمیریم اونجا.تهدیدهای بابایی هم تاثیری نخواهد داشت.بعدشم مگه مردم باور میکنن با یه ذره نون پنیر سبزی و سوپ سیر میشی و پلو و خورشت و دسر و سالاد جا نداری بخوری؟ بعدشم صفحه میذارن که ادا اصول از خودش در میاره.فقط این وسط دلم واسه یه دونه دختر عموی ناز و کوچولوم تنگ مبشه که قرار بود بابت سال اولی شدنش بهش جایزه بدم.الهی صمیم فدای اون موهای مشکی و فرفری ات بشه قربونت برم.تصور کنین یه دختر ناز با چشمای درشت و مشکی و پوست مهتابی و لپ های صورتی و فوق العاده مودب و حاضر جواب با بلوز و دامن کوتاه بیاد بشینه تو بغلتون و براتون از آرزوهای بزرگیش بگه!! جالبه بدونین تنها بچه ای است که علی عاشقشه.البته دو هفته پیش یه رقیب براش پیدا شد که از خوش سر و زبونی دست اینو میبنده و علی فعلا تو فاز اون یکیه که سه سالشه.خدایا به آینده ما رحم کن !!
پ.ن.
نمیشه آدم یهههههههههو یه دختر سه ساله داشته باشه که زبون آدم هم بفهمه !!!؟بدون درد و بیدار خوابی و شیر دادن و ......ها؟!!
bia man khodam dokhtaret misham,taze 23 salame lisansam daram shoghlam daram ba hoghooghe mokfi !!!! :D:D:D
نازی!!! دختر به این بزرگی هم نعمته ها!!! فقط بگم من کمیته امدادی قبول نمیکنم!!
سلام صمیم
خوفی ؟
چه عجب یادت اومد ما نگرانت میشیم
چندتا پست عقب موندم برم بخونم باز نظر میدم
بگو سهیل چه نسبتی باهات داره
دنیاتون قشنگ
خداحافظی
سلام.
بدو بدو برو بخون .من همین جا وامیستم منتظر!!!!!!
داداشمه.تپل و آشپز!!
آخ گفتی .بمییییییییییییییییییرو واسه خودم چی کشیدم تو این ۶ سالی که عزیز دلم خوشگل خانمم جیگرکم بزرگ شد.
صمیم جون دوستت دارم .خب چیه مگه ؟!
خوشم میاد از نوشتنت .کاشکی از اون شکلکها داشتی ۱۰۰ تا بوس میذاشتم واست .حیف شد.
به به !! پس از پمپرزی و ... خلاص شدین شما!!
قربونت.لطف داری .آخه من کجام دوست داشتنیه !!؟
مهربونیت بدوا اسمایلی ها هم رسید به من.ممنون عزیزم.
با تکنولوژی موافقم ... فقط درد زاییدنش بیشتره
خندههههههههههههههههههه
بوسسسسسسسس
حالا هی بیاین منو بترسونین تا برم پشت سرمم نیگا نکنم !!!
گرییییییییهههههههه!
کابوس شب!!
یک سوال داشتم کدبانو
شاهی همون شمبلیله است که تو قرمه سبزیم هست؟!!!!!!
اون بوش جانکاهه!
نه عزیزم.شاهی برا خوردنه و شنبلیبه فک کنم مال قورمه سبزیه!
جانکاهیش رو هستم باهات!!
آخی نازی قربونت برم من نگران شدی.عجب خوابی بوده بنده خدا چقدر خسته بوده.تو هم عوضش هم خوابیدی هم غذا درست نکردی هم این که ناز کردی و مورد منت کشی قرار گرفتی .بد نشد (چشمک)
ای بابا فامیلتون عجب کار اشتباهی کرده بیچاره عروسش دلم سوخت.من بودم دیگه تو مهمونیا نمیومدم .این که از مرحله ی دلسوزی به توهین رسید
نخیرم صمیم خانوم مورد آخر راه نداره.باید فداکاری کنی یکی بزایی شیر بدی بزرگ کنی تربیت کنی هی پمپرز عوض کنی .تازه بشه سه ساله واااااییی چقدر سخته .من که از همین الان تازه دارم میفهمم یعنی چی.
خوب دیگه من انگیزه ایجاد کردم حتما تو همین امشب با این تعریفایی که من کردم به فکر بچه دار شدن میفتی (خنده)
آره ملودی جون!از این مار شوهر ها و کلا آدم های بی مرام زیادن .
نههههههههه!من از همون تخت و بیمارستانش مثل سگ میترسم!چه برسه بخوام اونجا بچه هم به دنیا بیارم.حالا با پمپرزش یه جوری کنار میام!!راستی این بیمارستان تهران که زایمان تو اب داره رو شنیدی چیزی؟ نظرت چیه؟
رفتم تا نسلمان را بنقروضونم!!
اگه جایی بچه ی بی دردسر پیدا کردی ، منم خبر کن! واسه آینده رسماً می پذیرمش! ولی وجداناً قبول کن که بچه وقتی چند ماهه اس خیلی گوگوری مگوریه! آدم دلش می خواد لپاشو بخوره! دستاشو قورت بده! گازش بگیره! ماچش کنه! و بعد ازاین اقدامات عاطفی وحشیانه اگه زنده موند بالاخره به سه سالگی هم میرسه دیگه!
اتفاقا من هنوز هیچ حس بشر دوستانه ای!!! به بچه چند ماهه ندارم.بعدا خدا به بچه تو رحم کنه با این مامان قبیله ای!!!
ای بابا اینکه مشکلی نیست خدا نگه داره مادر بزرگ پدر بزرگهاشو اولاش بده اونها نگهش دارند. اما دختر شدن یا نشدنش واقعا جای نگرانی داره .اخه هرچی دلت بخواد خدا اون یکیشو میده به آدم !!!!!!
من یکی عمرا بدم ننه بزرگ بابایزرگ بچم رو بزرگ کنن.خب من میگم پسر تا بر عکس شه و همون دختر بشه!! بعدا حالا کو تا تصمیم کبری!!
خدا رو شکر اومدی. خیلی خوشحالم.
معلومه که هم تربیت کردنت خوبه هم دستپختت.
اگه اسم اون دستپخته به اینم مبشه گفت سوزوندن یه بچه بی گناه!!!نه تربیت !قربونت.
وااااااااای یه دختر مو فرفریه چشم سیاه لپ قرمزی
صمیم واسه منم از این کوچولوها بفرست
خودم در بدرش دختر !چی میگی؟
صمیم نمیدونی چقدر دلم برای این شیرین کاری ها و این خاطره نویسیت تنگ شده بود....
قربونت .شما لطف داری به من خانومی. ظاهرا من قراره آدم نشم هیچ وقت....
سلام فکر کنم من اولین نفری باشم که هرروز می ایم پست هاتو می خونم.
خداییش خیلی خوبو با مزه مینویسی .....
ماشاالله .... چشم نخوری ایشالله...
موفق باششششششیییییییی
سلام.آره بقیه هم مثلتو لطف دارن چون ۸ نفر زودتر اومده بودن.ممنونم از لطفت.
صمیم جان تکنولوجی خیلی پیشرفت کردهااااا...تحقیق کن حتما تو هر سن وسال وبا هر میزان سر وزبون که بچه بخواهی برات فراهمه.
یعنی مثل اون گوسفنده برم بچه قلابی بکارن برام؟!!
بازم کدبانو!!
بازم خرابکاری بگی بهتره عزیزم!
چرا عزیزم کاری نداره برو بچه دزدی
جانننننننمممم؟!! با ننه باباش چکار کنم اونوقت؟