من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

حذف به قرینه معنوی!!!

الان دارم در شرایطی این پست رو مینویسم که به شدت نیاز به دسشویی دارم ولی تنبلی میکنم.!!!کیفیت این پست رو اصلا تضمین نمیکنم چون چشمام دارن شربت آلبالو میخورن!!

.

.

دو ساعت و نیم بعد: من هنوز  دارم ادامه این پست رو مینویسم از بس وسطش کار پیش اومد.البته عطف به نکته اولی فرصت هم کردم و چشمام نور گرفتن.آخییییییششششش!!!

این صبا خواهری ما و شوهرش میخوان یه ده روزی برن ایرانگردی و خوش بگذرونن.مشکلی که شوشو خان این خواهر ما داره اینه که همیشه خانومش رو پیش میکنه و رو در رو با بقیه قرار میده و در ۹۹۹۹۹۹۹/۹۹درصد موارد به خراب شدن خانوم محترمشون در چشم همه منتهی میشه و خودش به تصور خودش عزیز همه میمونه..من انقدر از این آدمایی که خودشون رو موش میگیرن و جیکشون در نمیاد و فقط پشت سر هارت و پورت دارن بدم میاد که نگو.مثلا یه روز سر خود و بدون حداحافظی از کسی راه افتادن و رفتن مسافرت  چند روزه واونم در شرایطی که صبا هنوز کاملا خوب نشده بود و اثرات بیماری که سه ماه همگی درگیر و نگرانش بودیم رفع نشده بود.این وسط مامان که داشت سکته می کرد از بس جوش زده بود.رفتن یکی از شهرستانهای اطراف تا مثلا کمی آرامش پیدا کنن.بابا داشت دیوونه می شد.میگفت اگه خدای نکرده تصادف میکردن کی میخواست بفهمه.فوقش مامان روزی یه بار زنگ میزد خونشون و فک میکرد رفتن بیرون و احیانا اگه موبایلشون هم جواب نمی داد با خودش فک میکرده شبکه شلوغه!اینا رو که بهشون گفتن شوهر محترم صبا به روی خودش نیاورد و بعد آنچنان دخانومش رو پر کرد که اونم توپید به مامان اینا که مگه ما باید از شماها اجازه بگیریم واسه مسافرتمون و به شوهرم چرا گفتین بالای چشمت ابرو یه و ......خلاصه ابنا رو گفتم که آخرش بگم  مامانم حرف خیلی خوبی به صبا زد دیروز.بهش گفت هیچ وقت به خاطر شوهرت از خونوادت نبر و هیچ وقت شوهرت رو فدای خونوادت هم نکن.همیشه هر دو رو با هم داشته باش اونم باسیاست و اشتباه من رو تو زندگی نکن.برام جالب بود مامان بعد از یه عمر طرفداری به حق و نا حق از بابایی و جلوی فامیل خودش  واستادن  به این نتیجه رسیده.البته الان با خاله هام رابطه خوبی داره ولی میگه میتونستم با سیاست و مدارا همه رو واسه خودم حفظ میکردم.درس بسیار بزرگی بود واسم.خوشبختانه من از اول به علی گفتم من کاری به کار تو ندارم و خودت باید احترام و شخصیتی که داری رو به همه نشون بدی و راهی جر احترام گذاشتن به تو نداشته باشن و هیچ وقت نشده بابایی من که خیلی رو داماد حساسه از گل نازک تر بگه به گل قشنگ من.خیلی خوشحالم که به قول مامان این سیاست انگلیسی رو داشتم که خودم رو هیچ جا خراب نکنم.البته همون اول ازدواج ما و درست دو روز بعد از عروسی ما چند نفر ازفامیل مامان اینا خیلی حرف در آورده بودن و مامان رو تحت تاثیر حرفاشون پر کرده بودن بطوریکه وقتی   از ماه عسل برگشتیم من یه روز از اداره  رفتم خومه مامان و دیدم به به!!دارم حرفای جدید میشنوم .تو دلم گفتم جنگ اول به از صلح آخر و در اقدامی که تا به حال ازم سر نزده بود وسط ناهار بلند شدم و گفتم من اجازه نمیدم پشت سر همسرم حتی یک کلمه حرف نا حق و دورغ بزنین و هر چی التماس کردن دیگه نموندم و اومدم خونه.فرداش علی تنهایی رفت اونجا و خوب به حرفاشون گوش داد و بعد از خودش و نظراتش دفاع کرد و مامان رو متقاعد کرد که ما واسه هیچ کس زندگی نمیکنیم و فقط خواسته های خودمون برامون اولویت داره اونم تا جایی که به کسی ضرر نزنه و بعد هم اومده بود بیرون .شاید باور نکنین که من هرگز از اون روز تنهایی نرفتم خونه مامانم.و تو ذهن اونا من همیشه کنار علی و اون همیشه کنار من ظاهر شده.البته شده که علی منو گذاشته و واسه کاری رفته بیرو ن ولی در نبودن اون هیچ حرفی نبوده که ه بخواد زده بشه.من هرگز اجازه ندادم کسی از همسرم بد بگه و اگه هم گفته عذر خواهی کردم که من نمیتونم به این صحبت ها گوش کنم و بهترهشما همه اینا روبه خود علی بگین و همونجا جواب بگیرین تا سوئ تفاهم براتون پیش نیاد و اون اجازه دفاع از خودش داشته باشه و هرگز هم خودم رو فدای درست کردن شخصیت زورکی واسه علی نکردم.یه بار دیگه هم گفتم که مامان من انقدر رکه که گاهی آدم میخواد  آب شه بره تو زمین و تنها کسی که رودر واسی اره  باهاش  علی هست.دیروز از برخوردهای عجولانه و افراطی صبا واسه مسافرت دوباره و کاملا بدون هماهنگی حتی با خودشون،ناراحت شدم چون بی مدیریتی شوهرش در تنظیم برنامشون که مصادف میشه با چند مهمونی مهم خونوادگی و از همه مهم تر مسافرت خود همون بنده خدایی که داشتن  میرفتن پیشش به قدری روشن و واضح بود که جای دفاع نمیذاشت و بابا فقط گله کرد که دخترم حالا که داریم میرین کاش با اون بنده خدا هماهنگ میکردین چون خودش عازم تهرانه به خاطر شما مسافرتش رو کنسل نکنه و همین قضیه شد بهانه جدید واسه دفاع از شوهری که همیشه زنش  رو میندازه جلو تا از وجهه نداشته اش دفاع کنه.....

دیروز روز بزرگی بود واسم چون خیلی از روش و سیستم زندگی خودم خوشم اومد.تو این سیستم هیچ کس خودش رو فدای اون یکی نمیکنه و از آبروی خودش مایه نمیذاره و به همه این فرصت رو میده که شخصیت واقعی همسرش رو کشف کنن و واقعیت رو هم پنهان نمیکنه. دیشب به علی میگم صمیمن  لباسهن!!!هی ساتر العیوبک یا سیدی!!!! و اونم دستامو از پشت گرفت و صورتش  جلو که  پس بیا تا ساتر مستوری نشونت بدم تا دیگه استتار نزنه به سرت!!!

پ.ن.

تو جمع ۱۰ نفره مهمونی مامان دیروز داشتم میگفتم که علی منو تو خونه ضرب و شتم میکنه و کتک میزنه و  هر هر میخندیدم!!!بابا برگشت گفت خیلی هم کتک خوردی خونه بابات که این حرفا رو میزنی؟!!!!!!!منم گفتم شما خبر ندارین چه چیزایی که خونه بابام نخوردم و خونه شوهر مجبور شدم بخورم!!!!!!!!!!!!!!!!حالا تو ذهنم فعل  کتک خوردن بود که به زبونم نیومد و شد آنچه نباید می شد.اول قرمز شدن دو سه نفر و بعد هم هر و هرخنده و من که سوت میزدم وویه دیوار نگاه می کردم!!!!!!!!!! خاک مرده بریزن رو من بازاز شیطونی و آبرو ریزی کم نمیذارم!!!

نظرات 20 + ارسال نظر
شیما دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 14:28

سلام صمیم جون من مدتیه وبلاگتو میخونم و واقعا بنطرم رتبه ات یکه نه هشت!عاشق آرامشتم واینکه مسائل رو سخت نمیگیری

شیما دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 14:25

سلام صمیم جونم ،من یه چند وقتیه وبلاگتو میخونم ۰خیلی چیزا ازت یاد میگیرم اینکه مسائل رو برای خودت سخت نمیگیری!این واقعا تشویق داره۰ دارم سعی میکنم مثل تو به زندگی نگاه کنم۰خیلی دوست داشتنی هستی۰ما هم از این نمونه آدمها داریم !البته من معتقدم آدما بد و خوب ندارن فقط با هم فرق دارن۰ ولی هنر تو اینه که رابطه ات با خواهرت سر این مسائل خراب نمیشه و همه آدمهارو با هم یه جا داری۰ببخش اگه زیاد حرف زدم۰لطفا نظرامو بی جواب نذار۰بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

ممنونم شیما جان

تمنا پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 13:15 http://manoto82.blogfa.com

وااااااااااااااااای صمیممممممم.....خدا نکشددددددت جیغ زدم یهو از خندههههه...چه چیزایی که تو خونه بابام نخوردم و خونه شوهر میخوررررررررم!!!

خیلی ازت خوشم میاد به مولاااا....خودمم مثه تو شیطونمم

گفتم که دارم از اول میخونمت وگرنه به دلم نمیچسبه وبلاگ خونی..
منو لینک کن صمیمممممممممممم جانهههههه مننننننن

بهار سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 09:22

وااااااااااااااااااااااااااااااایییییییی خدا از دستتتتتتتتتتت سوتیای صمممییییییییییییییییییییییمممممممم :)))))))))))))))))))))

اقلیما دوشنبه 29 مرداد 1386 ساعت 03:08

کامنت من نیست!!!!!

مهلت بده تا من تایید کنم دخترم!!!!!!!تو که منو میکشی با این پیگیری کامنتات!!!!!شوخی!

خانومی یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 12:04 http://khanoomiiiii.blogfa.com

خیلی با حالی به خدا

خوش خوشانمان می شود با این تعاریف!ادامه بده قربونت!

بلفی یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 09:52

عزیزم تو سوتی ندی شب خوابت می‌بره؟

ولی روشت عالیه... کاش منم بلد بودم. جراتشو ندارم!

خب احتمالا وقتی داشتم مامانمو میزائوندم!!!داشته سوت میزده !!به بچه ویروسش منتقل شده دیگه!!

پرند نیلگون یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 09:05

بک آپ و اینا رو دقیقا نمی دونم می شه یه روش حرفه ای براش تعریف کرد یا نه ؟
اما خود من همیشه از نوشته هام یه کپی پیست توی مایکرو سافت ورد دارم ! یا کلا توی ورد می نویسم و کپی می کنم توی ص ارسال یادداشت وبلاگم .
البته بخشید این راه حل بچه گونه رو واست نوشتم ها . اما دقیقا تمام نوشته های این دوسالم توی کامپیوتر الان موجوده !
بازم میام

سلام.ممنونم.مشکل من اینه که نمیخوام تو کامی چیزی رو سیو کنم چون سابقه دود شدن مهم ترین خاطراتم رو دارم!!به هر حال از اینکه تنها کسی بودی که جواب استمداد خواهی منو دادی ممنونم ازت.

سپیده یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 06:57

اون جمله قصار عربی که گفتی دقیقا یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تا حالا شنیدی میگن زن و شوهر لباس همن و عیوب هم رو استتار میکنن و میپوشونن؟!!اشاره به اون بود.

ژ یگولو یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 02:49

سلام عزیز...

ایولللللللللللللللل حرفه دلمو زدی..یه چندتای از این نمونه هاشو داریم ماهم..عیتهو شوهر صبا...اینقده بدم میاد از اینجور مردا...بابا اخه اتین چه کاریه..کسی که نتونه از خودش دفاع کنه و تحمل حرف شنیدن رو نداره و جرات و جسارت جواب دادن رو نداره بره بمیره تخته گاز...
اتیوللل هیشکی که مث صمیم و علی نمیشه که..ایوللللل...
مامانتم حرف خوبی زده...قبول دارم...

بابا سوتی...خندههههههههه...کاش منم اونجا بودم سوت زدنتو فقط میدیدم..:دی

خوش باشی..فعلا...

سلام.
میگم تعداد ایول های تو منو به شوق انداخت بازم از این سوتی ها بدم!!!!!!!
تحمل یه نفر اینجوری وقتی عذاب آوره که شریک زندگیت باشه.خدا بهش صبر بده!

Yasamin یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 02:21 http://havayebaro0oni.blogfa.com

خیلی خوبه ها :دی ولی من نمیتونم بشینم ببینم یکی داره از شوهرم بد میگه بعد من بهش بگم برو به خودش بگو :دی

نمیدونم چی بگم والا :دی

سوتی نمیگم، درد و مرض و بلا رو خیلی با حال اومدی :دی

ولی خدا خفت نکنه هااااااااااااااااااااااااا من میمیرم *:

سلام.
عزیزم من اصلا گوش نمیکنم تا حرصم در بیاد.همه هم میدونن جلوی صمیم کله خراب بهتره از علی بد نگن.چون مثل گور خر های راه راه صحنه رو ترک میکنه و میره!!!البته دور از جون شما....
اون سوتیه دیگه چیزی بود.هنوز لپام از فکر کردن بهش قرمز میشه....

زهرا یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 01:58 http://777rozesorkh.blogfa.com

سلام صمیم جون میگم حالا همیشه کامنت نمیذاری اگرم ما بمیریم نمیای حالمونو بپرسیا ...
تو دو ماهی که نبودم دلم برای نوشته هات و البته خودت تنگ شده بود سالگرد ازدواج گذشتتون هم مبارک ...
کاش منم میتونستم مثل این شوهر خواهرت باشم یه وقتایی لازمه

به به خانو م خانوما.اتفاقا دیشب داشتم وبتو میخوندم و از عبارت دوستت دارم ۷۷۷ تا خیلی خوشمان آمد.این علی آقای شما هم خیلی شیطونه ها!!
هیچوقت آرزو نکن مثل یک آدم ضعیف باشی.شاید موقتا منفعت هایی بهت برسه اما بازنده اصلی میشی.میدونم دلت از خواهر شوشو که شاید هنوزم اونجاس پره ولی همیشه هم نمیشه همسری رو انداخت جلو.قاطع بودن یه بار و برای همیشه خیلی مهمه.شاد باشی مامان کوچولوی ۲۲ ساله نی نی خوشگل دار.....

مهرانه یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 01:12 http://mehraneh63.persianblog.ir

سلام صمیم جون . من فکر کنم یه پیام سکوت هم برات قبل این فرستادم چون دستم خورد رو کلید اینتر و...میتونی تایید نکنیش.راستی در این سوتیهات من رو شریک غمت بدون چون خودم اووستا شدم در سوتیهی به خودم میگم دیگه این سری حواسم و جمع میکنم و جدی میشم اما نمیشه ...

سلام.اون رو هم چون باحالی تایید میکنم تا کیف کنی.به قول گیلاسی تو تف کن تا من همون رو هم تایید کنم!!!!!!
میفهمم چی میگی.ولی خداییش ضایش دیگه!!خودمو نمیتونم گول بزنم مادر که!!!!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 01:05

جووووووووووووووووووووووووون!!

فاطمه شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 23:22 http://crazyfrog.blogsky.com

خدا نکشتت صمیم
خیلی ضایعی خداییش

اوهوم!!خودم میدونم فدات شم.مرسی که به روم نمیاری!!!!!!!!

امین شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 22:22 http://ketabe-zendegim.blogsky.com

سلام
میگما : تو تا حالا تو عمرت تونستی یه پست درست درمان (از نظر سلامت ) بنویسی ، من که بعید میدونم
تازه داشتیم امیدوار میشدیم که صمیم یبار تو عمرش یه مسئله جدی نوشت و خراب کاری بار نیاورد که با پی نوشت زیبات کلیه امیدهامون نا امید شد و دود شد رفت هوا
میگم همون پی نوشت رو مینوشتی ، بقیشو بیخیال

آره بابا.انگده پست نوشتم که توش سوتی ها رو سانسور کردم!!!!!!!!!!
همش رو نوشتم تا از دلم بیاد بیرون.

مریم شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 20:20 http://dailysmile.blogfa.com

:)

مبفهممت!!!!!!!

x شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 19:11 http://stillness.blogfa.com

منم از سیستم زندگیت خوشم اومد...! یاد میگرم واسه آینده! نیش! خوبی سر زدن به وبلاگای دوستای وبلاگی متاهل اینه که آدم یه عالمه تجربه واسه سالای آینده جمع میکنه!


اون سوتی آخرت ، آخرش بودددددددددددد! بابات در اون لحظه چه حالی داشت؟ خداییش آخرش داشتی سوت میزدی یا پاشدی در رفتی؟

ای بلا.آخ خوشم میاد این تجربه ها چپکی جواب بدن و فردای عروسی خونه مامی جونت باشی!!!!!!!!!نیششششششش!!
ولی از زرنگیت تو تجربه اندوزی فوق العاده خوش خوشنما ن شد.ایول!
سوتی نگو بگو درد و مرض و بلا!!!خدا خفم کنه !!

محیا شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 19:11

آره خب...اینطوری خیلی بهتره!

چه سوتی...وای...

راستی جاتون خالی!یه گربه با سه تا بچش!اومدن تو پارکینگ...بچه هاش که کوچیکن!اما انقدر این گندهَ رو انقدر باحال می ترسونم... ; )

شاد باشید...:)

عمق فاجعه رو خوب گرفتی.
آخ از طرف من بهشون غذا بده.خیلی دلم به حال بچه حیوونا و زن حامله شون مسوزه!! من توبه کردم به جدم!!!

باران شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 18:37 http://www.ma-divoone-eshgh.blogfa.com

ایشششششششششش...اینم شوهره گیر صبای طفلک افتاده
خدا نکشتت صمیم حداقل کتک رو زبونت نیومد میگفتی موز!!!!!!!!
بووووووووووووووووووووس

یک تریلیارد پست اگه از این داماد بنویسم هنوز جا داره که از شیرین کاریاش !!!!!!!!!بشه گفت! و خون گریه کرد مادر!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد